loading...

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

بازدید : 1
چهارشنبه 16 بهمن 1403 زمان : 10:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی رکن اعظم


رکن اعظم
رکنی‌ست که بی‌نام نبی بی‌معناست
بی مهر ولی، راه حق بی‌مأواست.
هر کس ز فروغ او نگیرد بهره
در ظلمت خویش، بی نصیب و تنهاست

شرح و تفسیر شعر

این شعر کوتاه و عمیق، بر جایگاه اساسی پیامبر (ص) و ولی (امام) در هدایت بشر تأکید دارد. با زبانی شیوا و استعاره‌هایی روشن، به نقش این دو مقام در راه حق اشاره می‌کند.


بیت اول:

"رکنی‌ست که بی‌نام نبی بی‌معناست"

شرح:
در این مصراع، "رکن"به معنای پایه و اساس دین در نظر گرفته شده است. شاعر تأکید دارد که بدون ذکر نام پیامبر (نبی)، این رکن بی‌معناست. این اشاره به نقش حیاتی پیامبر در هدایت انسان‌ها و تبیین حقیقت دارد.

تفسیر:
در آموزه‌های دینی، نبوت به عنوان واسطه‌ی بین خدا و بندگان معرفی شده است. بدون پیامبر، دین معنا و مفهوم حقیقی خود را از دست می‌دهد، چراکه او حامل وحی و آموزه‌های الهی است.


بیت دوم:

"بی مهر ولی، راه حق بی‌مأواست."

شرح:
در این مصراع، شاعر "ولی"را به عنوان مکمل نبوت معرفی می‌کند. اگر کسی محبت و ولایت امامان را نداشته باشد، راه حق برای او "بی‌مأوا"(بی‌سرپناه و بی‌پناه) خواهد بود.

تفسیر:
در تفکر شیعی، امامان ادامه‌دهنده‌ی راه پیامبر و تفسیرکننده‌ی وحی هستند. بدون آن‌ها، فهم دین ناقص و راه هدایت مبهم خواهد شد. "بی‌مأوا" بودن راه حق، اشاره به گمراهی کسانی دارد که ولایت را نمی‌پذیرند.


بیت سوم:

"هر کس ز فروغ او نگیرد بهره"

شرح:
"فروغ"در اینجا نماد نور هدایت است که از پیامبر و ولی سرچشمه می‌گیرد. شاعر می‌گوید هر کس از این نور بهره‌ای نگیرد، گرفتار تاریکی خواهد شد.

تفسیر:
در آموزه‌های اسلامی، پیامبر و امامان به عنوان چراغ‌های هدایت معرفی شده‌اند. بهره‌نبردن از نور آن‌ها به معنای دور شدن از مسیر حق و گرفتار شدن در ظلمات جهل و گمراهی است.


بیت چهارم:

"در ظلمت خویش، بی‌نصیب و تنهاست."

شرح:
شاعر نتیجه‌ی دوری از نور هدایت را "ظلمت خویش"می‌داند. این تعبیر نشان می‌دهد که تاریکی، زاییده‌ی خود فرد است، نه عاملی بیرونی. کسی که از هدایت پیامبر و ولی بهره نبرد، در تاریکی خودساخته‌ی خویش گرفتار شده و بی‌نصیب و تنها خواهد ماند.

تفسیر:
این مصراع به حقیقتی عمیق اشاره دارد: گمراهی نتیجه‌ی انتخاب‌های خود انسان است.کسی که نور هدایت را کنار بگذارد، خودش مسئول تنهایی و بی‌نصیبی‌اش خواهد بود.


جمع‌بندی و پیام کلی شعر

این شعر، یک بیانیه‌ی عمیق در باب ضرورت پیروی از پیامبر و ولی است. شاعر با استفاده از تصاویر روشنی مانند "نور"، "ظلمت"، "بی‌مأوا" و "تنهایی"، تأثیر نبودن این دو مقام را در زندگی انسان‌ها نشان می‌دهد. پیام اصلی شعر این است که بدون پیامبر و امام، دین ناقص و راه هدایت مبهم خواهد بود و سرانجامی‌جز گمراهی نخواهد داشت.

این شعر کوتاه اما عمیق، در قالب چهار بیت، حقیقتی بزرگ را بیان می‌کند: هدایت بدون نبوت و ولایت ممکن نیست.

رکن اعظم در عرفان اسلامی

"رکن اعظم"در عرفان اسلامی، اصطلاحی است که به مهم‌ترین و اساسی‌ترین اصل در سیر و سلوک عرفانیاشاره دارد. این مفهوم در متون مختلف عرفانی، معانی گوناگونی دارد که بسته به دیدگاه عارفان، می‌تواند توحید، فنا، عشق، قطب (ولی کامل) یا حقیقت محمدیهباشد. در ادامه، به بررسی این اصطلاح از زوایای مختلف می‌پردازیم.


۱. رکن اعظم به عنوان اصل بنیادین سلوک عرفانی

در عرفان، سالک باید از مراحل مختلفیعبور کند تا به حقیقت برسد. برخی از عرفا یک اصل را اساسی‌ترین و مهم‌ترین پایه‌ی سلوک عرفانیدانسته‌اند و آن را "رکن اعظم"نامیده‌اند.

دیدگاه‌های مختلف درباره‌ی رکن اعظم:

  • ابن عربی: توحید را رکن اعظممی‌داند، زیرا بدون درک وحدت وجود، سالک نمی‌تواند حقیقت را بشناسد. او معتقد است که سالک باید از کثرت عبور کرده و به وحدت برسد.
  • مولانا: عشق را رکن اعظممعرفی می‌کند، زیرا بدون عشق الهی، حرکت در مسیر عرفان ممکن نیست. او می‌گوید:
    "عشق است که در پرده بماند نه عیان، عشق است که بر لا بزند عین عیان."
  • عطار نیشابوری: فنا را رکن اعظممی‌داند، زیرا تا زمانی که سالک از خودی و انانیت نگذرد، نمی‌تواند به حق برسد. در منطق‌الطیر، سیمرغ نماد این فنا است.
  • حلاج و بایزید بسطامی: معرفت را رکن اعظممی‌دانند، چرا که معرفت الهی کلید ورود به حریم قدس است.

جمع‌بندی این دیدگاه‌ها

اگرچه عرفا نظرات مختلفی درباره‌ی رکن اعظمدارند، اما همه‌ی این دیدگاه‌ها به یک حقیقت مشترکاشاره می‌کنند: رهایی از خود و اتصال به حقیقت الهی، که می‌تواند از طریق توحید، فنا، عشق یا معرفتحاصل شود.


۲. رکن اعظم در تصوف و طریقت

در تصوف، "رکن اعظم" گاهی به شیخ کامل یا قطب عالماشاره دارد. در این معنا، رکن اعظم همان ولی کامل و پیر طریقت استکه هدایت سالکان را بر عهده دارد.

ویژگی‌های رکن اعظم در طریقت:

  • قطب عالم، واسطه‌ی فیض بین خدا و مریدان است.
  • در نگاه صوفیان، هیچ سالکی بدون راهنمایی قطب نمی‌تواند به حقیقت برسد.
  • قطب، جانشین معنوی پیامبر (ص) استو نور حقیقت از طریق او به سالکان منتقل می‌شود.

این دیدگاه در میان نقشبندیه، قادریه و سهروردیهبسیار رایج است و آنان وجود قطب (رکن اعظم) را برای هدایت مردم ضروری می‌دانند.


۳. رکن اعظم در مفاهیم کلامی‌و فلسفی عرفان

در برخی از متون عرفانی، رکن اعظم به "حقیقت محمدیه"اشاره دارد. حقیقت محمدیه، در اصطلاح عرفان، اولین و کامل‌ترین تجلی خداونداست که واسطه‌ی فیض الهی بر عالم هستی محسوب می‌شود.

چرا حقیقت محمدیه، رکن اعظم است؟

  • ابن عربی و برخی دیگر از عرفا معتقدند که همه‌ی عالم از نور حقیقت محمدیه خلق شده است.
  • پیامبر اسلام (ص) به عنوان کامل‌ترین انسان، نخستین مخلوق و واسطه‌ی بین خدا و جهاناست.
  • تمام اولیا و عرفا، پرتوی از حقیقت محمدیه هستند، به همین دلیل، پیامبر (ص) را "رکن اعظم" دانسته‌اند.

۴. رکن اعظم و چهار رکن تصوف

برخی از عرفا معتقدند که تصوف چهار رکن اساسی دارد:

  1. معرفت (شناخت خداوند)
  2. محبت (عشق الهی)
  3. زهد (دل کندن از دنیا)
  4. توحید (دیدن وحدت در همه چیز)

اما بسیاری بر این باورند که یکی از این چهار رکن، رکن اعظم است. برای مثال، بعضی "توحید"را مهم‌ترین اصل می‌دانند، زیرا اگر سالک به توحید حقیقی نرسد، بقیه‌ی مراحل بی‌معنا خواهد بود. برخی دیگر، "عشق"را رکن اعظم معرفی می‌کنند، چون بدون عشق، حرکت به سوی خداوند غیرممکن است.


۵. نتیجه‌گیری

رکن اعظم در عرفان اسلامی‌چیست؟

بر اساس دیدگاه‌های مختلف، رکن اعظم می‌تواند به چند معنا باشد:

  1. مهم‌ترین اصل سلوک عرفانی(توحید، فنا، عشق یا معرفت)
  2. قطب عالم و ولی کامل، که راهنمای سالکان است
  3. حقیقت محمدیه، که سرچشمه‌ی فیض الهی است
  4. یکی از چهار رکن تصوف، که اساس سلوک عرفانی را تشکیل می‌دهد

پیام نهایی:

همه‌ی این تعاریف، یک حقیقت را بیان می‌کنند:
سالک باید از خود بگذرد، از قیدهای جسمانی و مادی رها شود و به حقیقت الهی متصل گردد.
این مسیر، یا از طریق توحید، یا فنا، یا عشق، یا راهنمایی ولی کامل، یا اتصال به حقیقت محمدیه طی می‌شود.
"رکن اعظم" در هر صورت، همان نوری است که سالک را به خداوند می‌رساند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 1
سه شنبه 15 بهمن 1403 زمان : 11:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

خلع بدن در عرفان اسلامی

خلع بدندر عرفان اسلامی‌به معنای جدا شدن روح از بدن به صورت ارادی و آگاهانه است، بدون اینکه مرگ حقیقی رخ دهد. این تجربه یکی از مراتب سلوک عرفانی محسوب می‌شود و معمولاً پس از طی مراحل تزکیه نفس، ریاضت‌های معنوی و فنا در حق، برای سالک رخ می‌دهد.


۱. مفهوم خلع بدن در عرفان اسلامی

در عرفان اسلامی، خلع بدن به معنای رهایی روح از قیود جسمانی و تجربه نوعی حضور در عوالم برزخی یا ملکوتی است. این حالت معمولاً در اثر شدت مراقبه، ذکر، تهجد و ریاضت حاصل می‌شود.

خلع بدن با مفاهیم زیر ارتباط دارد:

  • مکاشفه:حالتی که در آن عارف پرده از حقایق عالم غیب کنار می‌زند.
  • معراج روحانی:مشابه معراج پیامبر اکرم (ص) اما در سطحی پایین‌تر و مخصوص عرفا.
  • تجربه خروج از بدن:که در برخی منابع با عنوان "سیر روحانی" یا "اسفار اربعه" توصیف شده است.

۲. خلع بدن از دیدگاه عرفای اسلامی

ابن عربی (۵۶۰-۶۳۸ ه.ق)

ابن عربی در کتاب‌های خود به مسأله خلع بدن اشاره می‌کند و آن را یکی از نتایج فنای فی الله می‌داند. از دید او، زمانی که عارف به مرتبه تجلیات الهی می‌رسد، ممکن است روح او موقتاً از بدن جدا شده و به عوالم دیگر سفر کند.

مولانا جلال‌الدین رومی‌(۶۰۴-۶۷۲ ه.ق)

مولانا در مثنوی معنویاشاره دارد که برخی از اولیا و عرفا توانایی دارند که روح خود را از بدن جدا کرده و در جهان‌های معنوی سیر کنند. او می‌گوید:
"چون ز بندی رست جان، دیگر کجا ماند به تن؟"
این اشاره به تجربه عرفانی خلع بدن دارد که در آن روح از حجاب‌های مادی عبور می‌کند.

سهروردی (۵۴۹-۵۸۷ ه.ق)

شیخ اشراق در حکمت اشراق به سفر روحانی و مشاهده عوالم ملکوتی اشاره دارد. او معتقد است که برخی سالکان پس از خلع بدن می‌توانند به حقایقی دست یابند که برای دیگران پوشیده است.


۳. راه‌های دستیابی به خلع بدن در عرفان اسلامی

عرفا روش‌های مختلفی را برای رسیدن به این حالت بیان کرده‌اند که شامل موارد زیر است:

الف) ریاضت و مجاهدات نفسانی

  • کم‌خوری و روزه‌داری
  • شب‌زنده‌داری و تهجد
  • خلوت‌نشینی و ذکر مداوم

ب) تمرکز و مراقبه

  • حضور قلب در نماز
  • استمرار ذکرهای خاص مانند ذکر "الله"، "هو"، یا "یا حی یا قیوم"
  • مراقبه بر معانی آیات قرآن

ج) قطع وابستگی‌های دنیوی

  • زهد و بی‌اعتنایی به دنیا
  • ترک لذات جسمانی
  • کنترل کامل بر امیال و خواهش‌های نفسانی

۴. تفاوت خلع بدن با مرگ اختیاری و فنای فی الله

  • خلع بدن: تجربه‌ای موقتی است که سالک در آن روح خود را از بدن جدا کرده و به عالم دیگر سفر می‌کند.
  • مرگ اختیاری: حالتی است که عارف به سبب ریاضت و مجاهدت، وابستگی به جسم و لذات مادی را کاملاً از دست می‌دهد و به تعبیر عرفا "پیش از مرگ، می‌میرد".
  • فنا فی الله: بالاترین مرتبه عرفان که در آن سالک به کلی از خودی خود محو شده و به بقا بالله می‌رسد.

۵. آیا خلع بدن فقط برای عرفا ممکن است؟

در عرفان اسلامی، خلع بدن حالتی نادر و مخصوص اولیاءالله و سالکان راه حق دانسته شده است، اما برخی معتقدند که انسان‌های عادی نیز ممکن است در شرایط خاص (مانند رؤیاهای صادقه یا تجربه‌های نزدیک به مرگ) به نوعی از خلع بدن دست یابند.


۶. نتیجه‌گیری

خلع بدن در عرفان اسلامی‌یکی از مراتب بالای سیر و سلوک است که به عارف اجازه می‌دهد بدون ترک واقعی بدن، روح خود را از قیود مادی آزاد کند و به مکاشفه حقایق الهی بپردازد. این تجربه با مفاهیمی‌مانند معراج روحانی، مکاشفه و سفرهای عرفانی پیوند دارد و تنها با تزکیه نفس و ریاضت شدید امکان‌پذیر است.

بازدید : 1
سه شنبه 15 بهمن 1403 زمان : 11:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، یا ، ، ،

، ،
،
																				
،
،

، ، ،

بازدید : 0
سه شنبه 15 بهمن 1403 زمان : 11:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
مجاهدت
عاشقان در ره معبود، شهیدان دادند
در مصاف خطر و رنج، دلیران دادند
همچو پروانه به گرد حرم عشق شدند
آخر الامر به شوقش همگی جان دادند

شرح و تفسیر مصرع‌ها

۱. عاشقان در ره معبود، شهیدان دادند

در این مصرع، شاعر تأکید دارد که کسانی که عاشق خداوند هستند، در مسیر او جان خود را فدا کرده‌اند. واژه عاشقانبه افرادی اشاره دارد که عشق واقعی به خداوند دارند و این عشق تا حدی است که از جان خود در این راه می‌گذرند. شهیدان دادندیعنی این افراد در راه خدا به شهادت رسیدند و جانشان را تقدیم کردند.

۲. در مصاف خطر و رنج، دلیران دادند

در این مصرع، شاعر به سختی‌ها و خطرات مسیر اشاره می‌کند. مصافبه معنای نبرد و درگیری است و خطر و رنجنماد دشواری‌ها و موانعی است که در این مسیر وجود دارد. اما در برابر این مشکلات، دلیرانیعنی افراد شجاع و جسور، ایستادگی کرده و جان خود را فدا کرده‌اند. این مصرع بر شجاعت و پایداری شهدا تأکید دارد.

۳. همچو پروانه به گرد حرم عشق شدند

در این مصرع، شاعر با استفاده از تشبیه، شهدا را به پروانهتشبیه کرده است که در اطراف حرم عشقمی‌چرخند. حرم عشقمی‌تواند کنایه از میدان نبرد، راه خدا یا مسیر شهادت باشد. همان‌طور که پروانه‌ها جذب نور و شعله می‌شوند و در نهایت در آن می‌سوزند، شهدا نیز با اشتیاق به سمت عشق الهی می‌روند و جان خود را در این مسیر از دست می‌دهند.

۴. آخر الامر به شوقش همگی جان دادند

در این مصرع، شاعر نتیجه کار شهدا را بیان می‌کند. آخر الامریعنی در نهایت و در پایان کار. به شوقشنشان می‌دهد که این افراد نه با اجبار، بلکه با شوق و اشتیاق در راه خدا جان داده‌اند. این مصرع تأکیدی بر این نکته دارد که شهادت برای این افراد، یک انتخاب آگاهانه و عاشقانه بوده است.

جمع‌بندی کلی:

این شعر کوتاه، با بهره‌گیری از مفاهیم عشق، شجاعت، فداکاری و شهادت، تصویری از مجاهدت و ایثار شهدا ارائه می‌دهد. شاعر با تشبیه زیبا و تأکید بر عشق و شوق شهادت، نشان می‌دهد که این مسیر برای عاشقان الهی، یک افتخار و آرزوست.

alirejali.blog.ir

بازدید : 1
سه شنبه 15 بهمن 1403 زمان : 11:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه‌های عرفانی شهود


شهود

گر دیدهٔ دل ز غیر حق پاک کنی
جان و دل خود، سوی افلاک کنی
اسرار شهود در دلت پیدا کن
در وادی عشق، فهم و ادراک کنی

شرح و تفسیر رباعی، مصرع به مصرع

باسمه تعالی

شهود

۱. گر دیدهٔ دل ز غیر حق پاک کنی

"دیدهٔ دل"در ادبیات عرفانی، همان چشم باطنیا بصیرت روحانیاست که با آن حقیقت را شهود می‌کنند.
"غیر حق"اشاره به همه‌ی حجاب‌های نفسانی و دنیویدارد که مانع مشاهده‌ی حقیقت می‌شوند، مانند غرور، تعصب، شهوات و تعلقات مادی.
"پاک کنی"یعنی تزکیهٔ قلب و تصفیه‌ی روحاز آلودگی‌های دنیا تا حقیقت را بی‌واسطه ببینی.
✅ مفهوم این مصرع این است که تا زمانی که دل انسان از غیر خدا خالی نشود، امکان شهود حق برای او فراهم نمی‌شود.


۲. جان و دل خود، سوی افلاک کنی

"جان و دل"در اینجا نماد ابعاد روحانی و معنوی انساناست.
"سوی افلاک"اشاره دارد به حرکت از عالم مادی به سوی عالم ملکوت و حقیقت.
✅ در عرفان، "افلاک" نماد مراتب بالاتر هستی و قرب به خداوندهستند.
✅ این مصرع به این نکته اشاره دارد که با رهایی از وابستگی‌های دنیوی، انسان می‌تواند به درجات بالای معنویت و معرفت دست یابد.


۳. اسرار شهود در دلت پیدا کن

"اسرار شهود"یعنی حقایق نهانی عالم هستیکه فقط با شهود قلبی و درک حضوریقابل فهم هستند، نه با استدلال عقلانی.
"در دلت پیدا کن"نشان می‌دهد که حقیقت در درون خود انسان نهفته استو باید آن را کشف کند.
✅ اشاره به این دارد که سالک برای شناخت خدا نباید در بیرون جست‌وجو کند، بلکه باید به باطن خود رجوع کند، زیرا معرفت حقیقی در دل و جان اوست.


۴. در وادی عشق، فهم ادراک کنی

"وادی عشق"یکی از مراحل سلوک عرفانی است که در آن سالک از خودی خود می‌گذرد و فانی در عشق الهی می‌شود.
"فهم ادراک"یعنی شناخت حقیقی که نه از طریق استدلال، بلکه از راه شهود قلبی حاصل می‌شود.
✅ این مصرع می‌گوید که حقیقت را فقط با عشق می‌توان درک کرد، نه با عقل و منطق.
✅ در عرفان، عقل محدود است، اما عشق سالک را به حقیقت نهایی می‌رساند.


جمع‌بندی کلی:

این رباعی یک مسیر عرفانی را توصیف می‌کند:

  1. پاک کردن دل از غیر خدا(ترک وابستگی‌های دنیوی).
  2. رهایی از مادیات و حرکت به سوی عالم معنا(سلوک روحانی).
  3. یافتن حقیقت در درون خود(معرفت شهودی).
  4. رسیدن به درک حقیقی از طریق عشق، نه استدلال(شهود و وصال الهی).

این مضمون کاملاً در سنت عرفان اسلامی، مخصوصاً سبک مولانا، عطار و ابن عربیقرار می‌گیرد.

شهود در عرفان: تعریف، ماهیت و مراتب

شهوددر عرفان به معنای مشاهدهٔ حضوری حقیقت بدون واسطهٔ حواس یا استدلال عقلی است. این مشاهده، نوعی معرفت حضوری و قلبیاست که از طریق تزکیه، سیر و سلوک و ارتقای روحی حاصل می‌شود. شهود برخلاف معرفت نظری، مستقیم و بی‌واسطه است و حقیقت را همان‌گونه که هست، در قلب و جان سالک متجلی می‌کند.


۱. ماهیت شهود در عرفان

شهود نوعی از ادراک است که با چشم دل (بصیرت) و نه چشم سر حاصل می‌شود. در این تجربه، عارف حقایق را به‌طور مستقیم و بدون نیاز به استدلال درک می‌کند. این نوع شناخت در عرفان اسلامی، علم حضورینامیده می‌شود که تفاوت بنیادینی با علم حصولی(دانش مبتنی بر مفاهیم و استدلال) دارد.

ویژگی‌های شهود:

  • بی‌واسطگی:حقیقت بدون واسطهٔ عقل یا حس درک می‌شود.
  • باطنی بودن:شهود امری درونی است که تنها برای خود شخص قابل تجربه است.
  • شدت و ضعف:مراتب مختلفی دارد و از مکاشفه‌های جزئی تا فناء فی الله گسترده است.
  • فراتر از حواس:چیزی نیست که با چشم ظاهر دیده شود، بلکه نوری است که در جان فرد تجلی می‌کند.

۲. مراتب شهود در عرفان اسلامی

شهود در عرفان دارای مراحل و درجاتیاست که بسته به میزان سیر و سلوک فرد متفاوت است. برخی از مهم‌ترین مراتب آن عبارت‌اند از:

الف) شهود ابتدایی (کشف صغیر)

این مرتبه معمولاً در اثر ریاضت‌ها، خلوت‌نشینی، ذکر و عبادتحاصل می‌شود و فرد ممکن است تجلیاتی از عالم ملکوت را ببیند، اما این مرحله هنوز کامل نیست و خطر خطا در آن وجود دارد.

ب) کشف و شهود کامل (کشف کبیر)

در این مرحله، حجاب‌های بین سالک و حقیقت کنار می‌رودو سالک مستقیماً انوار الهی را درک می‌کند. این مرحله با مشاهدهٔ حقیقت اشیا و دریافت حقایق ماورایی همراه است.

ج) فناء فی الله (شهود مطلق)

بالاترین درجهٔ شهود، مرحله‌ای است که در آن عارف در ذات حق فانی می‌شودو دیگر چیزی جز خداوند نمی‌بیند. این مرحله، همان توحید حقیقیاست که عارف نه تنها خدا را مشاهده می‌کند، بلکه خود را نیز چیزی جز تجلی او نمی‌بیند. در این مرتبه، "عبد و معبود" یکی می‌شود و شخص به حقیقت "لی مع الله وقتٌ لا یسعنی فیه نبی مرسل و لا ملک مقرب"(حدیث قدسی) دست می‌یابد.


۳. ابزارهای دستیابی به شهود

شهود عرفانی مستلزم تزکیهٔ نفس، مجاهدت و پاک‌سازی قلب از تعلقات دنیویاست. برخی از مهم‌ترین ابزارها برای رسیدن به شهود عبارت‌اند از:

  1. ذکر و عبادت:ذکر قلبی (ذکر خفی) از مهم‌ترین راه‌های گشودن چشم دل است.
  2. تزکیه و تهذیب نفس:ترک رذایل اخلاقی مانند حسد، تکبر و دنیاطلبی.
  3. ریاضت و خلوت‌نشینی:کم‌کردن وابستگی‌های حسی و مادی.
  4. محبت الهی:عشق و شوق به خدا که سالک را به سمت حقیقت می‌کشاند.
  5. صحبت با اولیای الهی:راهنمایی از کسانی که به این مقام رسیده‌اند.

۴. شهود در عرفان اسلامی‌و مکاتب دیگر

الف) در عرفان اسلامی

در عرفان اسلامی، شهود نه‌تنها یک تجربهٔ باطنی بلکه مرحله‌ای از سیر و سلوک عرفانی است. بزرگانی چون ابن‌عربی، مولانا، سهروردی و حلاجشهود را اوج معرفت انسانی می‌دانند.

  • ابن عربیشهود را همان "وحدت وجود" می‌داند که در آن، هیچ چیزی جز حقیقت الهی درک نمی‌شود.
  • سهروردیدر فلسفهٔ اشراق، شهود را "نور"ی می‌داند که در قلب سالک تجلی می‌کند.
  • مولانادر مثنوی شهود را همان عشق الهی معرفی می‌کند که انسان را به حقیقت می‌رساند.

ب) در سایر مکاتب عرفانی

  • در بودیسم و هندوئیسم،شهود نوعی از مراقبه است که موجب روشن‌ضمیریمی‌شود.
  • در عرفان مسیحی،سنت‌هایی مانند "عرفان یوحنای صلیبی" و "ترزای آویلی" بر تجربهٔ مستقیم خداوند تأکید دارند.
  • در عرفان یهودی (قبالا)،شهود نوعی دریافت اسرار الهی و شناخت عوالم روحانی است.

۵. تفاوت شهود با توهم و خیال

یکی از مهم‌ترین چالش‌های شهود این است که گاهی ممکن است با توهمات ذهنی و خیالاتاشتباه گرفته شود.

  • شهود حقیقی:تجربه‌ای است که پس از تزکیهٔ نفس، آرامش قلبی و درک عمیق حاصل می‌شود.
  • توهم و خیال:ممکن است ناشی از افکار، تصورات، یا حتی وساوس شیطانی باشد.

برای تشخیص شهود واقعی از توهم، عرفا معیارهایی ذکر کرده‌اند، از جمله:

  • هماهنگی با قرآن و سنت:شهود واقعی هرگز مخالف تعالیم الهی نیست.
  • عدم ادعای خودمحوری:عارف واقعی مدعی کرامات یا برتری بر دیگران نیست.
  • تأثیر مثبت بر شخصیت فرد:شهود حقیقی باعث تواضع، اخلاق نیکو و عشق به خلق می‌شود.

۶. نتیجه‌گیری

شهود در عرفان یکی از والاترین مراحل معرفت است که به معنای مشاهدهٔ بی‌واسطهٔ حقیقت از طریق دل و جان است. این تجربه، از طریق تزکیهٔ نفس، ریاضت و محبت الهی حاصل می‌شود و فرد را به درک عمیق‌تری از خداوند و هستی می‌رساند. بالاترین مرتبهٔ شهود، فنای فی اللهاست که در آن، سالک هیچ چیزی جز ذات حق نمی‌بیند.

شهود، نه یک خیال یا توهم، بلکه حقیقتی عمیق است که فقط سالکان واقعی راه عرفان به آن دست می‌یابند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 1
سه شنبه 15 بهمن 1403 زمان : 11:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
فرقان
فرقان ز دل پاک برون می‌آید
چون نور ز اعماق درون می‌آید
آن را که بود دیده‌ی دل روشن و پاک
حق از دل شب، رهنمون می‌آید

باسمه تعالی

فرقان – شرح و تفسیر هر مصرع

مصرع اول:

فرقان ز دل پاک برون می‌آید

  • فرقاندر اینجا به معنای قدرت تشخیص حق از باطلو بصیرت عرفانی است.
  • این بصیرت از دل پاک و تزکیه‌شدهسرچشمه می‌گیرد، یعنی کسی که نفس خود را از آلودگی‌ها پاک کرده باشد، به این قدرت تمییز دست می‌یابد.
  • اشاره دارد به آیه قرآن: "إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا"(انفال: ۲۹)، که نشان می‌دهد تقوا زمینه‌ساز فرقان است.

مصرع دوم:

چون نور ز اعماق درون می‌آید

  • فرقان مانند نوری درونیاست که از عمق وجود انسان سرچشمه می‌گیرد.
  • این نور در واقع الهامات الهی، معرفت قلبی و اشراق عرفانیاست که انسان را از تاریکی‌های جهل بیرون می‌آورد.
  • تاکید بر این دارد که حقیقت در درون انسان نهفته استو با خودشناسی و تزکیه، این نور شکوفا می‌شود.

مصرع سوم:

آن را که بود دیده‌ی دل روشن و پاک

  • کسی که چشم دلش روشن و پاک باشد، یعنی از غبار گناه، خودبینی و دلبستگی‌های دنیوی پاک شده باشد، به فرقان دست می‌یابد.
  • "دیده‌ی دل" اشاره به بصیرت قلبی و ادراک شهودیدارد که در عرفان اسلامی‌بسیار مورد توجه است.
  • در حدیثی از پیامبر (ص) آمده است: "المؤمن ینظر بنور الله"(مؤمن با نور خدا می‌بیند)، که نشان‌دهنده همین بینش عرفانی است.

مصرع چهارم:

حق از دل شب، رهنمون می‌آید

  • دل شبنماد ظلمت، جهل و گمراهیاست.
  • حق (حقیقت الهی) در دل این تاریکی‌ها، مانند نوری که راه را نشان می‌دهد، ظاهر می‌شود.
  • "رهنمون" یعنی هدایت‌کننده، که به نقش فرقان در راهنمایی انسان به سوی حقیقت اشاره دارد.
  • این مصرع تأکید دارد که حتی در سخت‌ترین تاریکی‌ها، اگر کسی چشم دلش روشن باشد، هدایت الهی او را به سوی نور می‌کشاند.

نتیجه‌گیری:

این رباعی یک پیام عرفانی عمیق دارد که می‌گوید فرقان، یعنی قدرت تشخیص حق از باطل، از درون انسان و پاکی قلب او سرچشمه می‌گیرد. هر کسی که قلبش صاف باشد، حقیقت را می‌بیند، حتی اگر در تاریکی‌های دنیا باشد، زیرا نور حق همیشه هدایتگر است.

فرقان در عرفان: حقیقت و جایگاه آن در سلوک عرفانی

فرقاندر عرفان اسلامی‌به معنای قدرت تمییز و تشخیص میان حق و باطل، نور و ظلمت، هدایت و ضلالتاست. این مفهوم، برخاسته از تعالیم قرآنی و سلوک عرفانی است و در مسیر تزکیه و تصفیه نفس به دست می‌آید.

۱. مفهوم لغوی و اصطلاحی فرقان

واژه "فرقان" از ریشه "فرق" به معنای جداسازی و تمایز است. در اصطلاح عرفانی، فرقان قدرتی الهی است که فرد را قادر می‌سازد تا میان حقیقت و وهم، صدق و کذب، و خیر و شر تمایز قائل شود.

۲. فرقان در قرآن کریم

فرقان در آیات متعددی از قرآن ذکر شده است که نشان‌دهنده جایگاه ویژه آن در هدایت انسان است:

  • سوره انفال، آیه ۲۹:
    «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا...»
    (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر تقوا پیشه کنید، خداوند برای شما فرقان قرار می‌دهد.)

    این آیه بیانگر این است که فرقان نتیجه تقوا و پرهیزکاریاست.

  • سوره فرقان، آیه ۱:
    «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ...»
    (بزرگ و خجسته است کسی که فرقان را بر بنده‌اش نازل کرد...)

    در این آیه، قرآن به عنوان "فرقان" معرفی شده است، زیرا راهنمای تمایز بین حق و باطل است.

۳. فرقان در عرفان و سلوک معنوی

در عرفان اسلامی، فرقان نوعی بینش و ادراک شهودیاست که عارف پس از طی مراحل سیر و سلوک به آن دست می‌یابد. این مقام نتیجه تزکیه نفس، مراقبه و مجاهدات روحیاست.

مراحل رسیدن به فرقان:
۱. تقوا و تزکیه نفس:انسان باید از آلودگی‌های روحی و نفسانی پاک شود.
۲. معرفت و سلوک:سالک با مجاهدت‌های عرفانی و ریاضات معنوی به بصیرت باطنی دست می‌یابد.
3. یقین و اشراق:با استمرار در ذکر، عبادت و تفکر، سالک به حقیقت اشیا آگاه می‌شود.
4. فرقان و شهود:در این مرحله، شخص قادر است حق را از باطل بی‌هیچ تردیدی تشخیص دهد.

۴. تفاوت فرقان با مفاهیم دیگر

  • عرفان:تجربه شهودی حقیقت و رسیدن به مقام یقین.
  • برهان:استدلال عقلی برای درک حقیقت.
  • فرقان:حالتی میان برهان و عرفان که موجب بصیرت و تشخیص می‌شود.

۵. نتیجه‌گیری

فرقان در عرفان، نتیجه تقوا، تزکیه نفس و درک شهودی حقیقت استکه به سالک قدرت تشخیص میان حق و باطل را می‌بخشد. این مقام یکی از نشانه‌های کمال عرفانی است و افرادی که به آن می‌رسند، در تاریکی‌های دنیا گمراه نمی‌شوند و به روشنی حقیقت دست می‌یابند.

بازدید : 1
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 11:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

عقل فعال در عرفان و فلسفه‌ی اسلامی

عقل فعالیکی از مفاهیم بنیادین در فلسفه و عرفان اسلامی‌است که به عنوان واسطه‌ی فیض الهی و منشأ شناخت و ادراک در عالم انسانیمطرح می‌شود. این مفهوم ابتدا در فلسفه‌ی ارسطو و نوافلاطونیانشکل گرفت و سپس در تفکر فارابی، ابن‌سینا، سهروردی، و ابن‌عربیبه تفصیل مورد بررسی قرار گرفت. در عرفان، عقل فعال جایگاه خاصی پیدا می‌کند و با حقیقت محمدیه، نفس رحمانی، و وحی الهیپیوند می‌خورد.


۱. عقل فعال در فلسفه‌ی اسلامی

الف) منشأ فلسفی عقل فعال (ارسطو و نوافلاطونیان)

مفهوم عقل فعال از نظریات ارسطودرباره‌ی عقل گرفته شده است. ارسطو معتقد بود که انسان دارای دو نوع عقل است:

  1. عقل بالقوه(عقل هیولانی): قوه‌ای در انسان که قابلیت دریافت صور عقلی را دارد.
  2. عقل فعال: قوه‌ای که این صور را از ماده جدا کرده و آنها را بالفعل می‌کند.

بعدها، نوافلاطونیان، به‌ویژه فلوطین، این نظریه را گسترش دادند و عقل فعال را به عنوان یکی از تجلیات نخستین از "واحد" (خدا)معرفی کردند.


ب) عقل فعال در فارابی و ابن‌سینا

فارابی و ابن‌سینا این نظریه را با آموزه‌های اسلامی‌ترکیب کردند و عقل فعال را یکی از عقول عشره(ده عقل مجرّد) دانستند. در این نظریه:

  • خداوند (واجب‌الوجود)نخستین عقل را ایجاد می‌کند.
  • هر عقل، عقل بعدی را تولید می‌کند، تا این‌که به عقل فعالبرسیم که آخرین مرتبه از عقول است.
  • عقل فعال واسطه‌ی فیض بین عالم مجردات و عالم ماده است.
  • عقل فعال، نفس انسان را تکمیل می‌کندو منشأ الهام و معرفت اوست.

ابن‌سینا تأکید می‌کند که عقل فعال همان است که صور علمی‌را به ذهن انسان افاضه می‌کندو عامل تحقق وحی در پیامبران است.


۲. عقل فعال در عرفان اسلامی

الف) تفاوت نگاه عرفانی و فلسفی به عقل فعال

اگرچه فلاسفه عقل فعال را مرتبه‌ای از عقول مجرّدمی‌دانند، اما در عرفان، به‌ویژه در نظریات ابن‌عربیو سهروردی، عقل فعال نه فقط یک عقل فلسفی، بلکه یک حقیقت نورانی و الهیدر نظر گرفته می‌شود که وحی، الهام، و شهود عرفانی را به انسان منتقل می‌کند.

در این دیدگاه:

  • عقل فعال همان نفس رحمانیاست که حیات و ادراک را به جهان و انسان می‌بخشد.
  • این عقل، حقیقت محمدیهیا همان نور نبوی است که تمام معرفت‌های عرفانی از آن سرچشمه می‌گیرد.
  • معرفت حاصل از عقل فعال در عرفان، بیشتر از طریق اشراق و کشف شهودیاست، نه صرفاً استدلال عقلی.

ب) عقل فعال و حقیقت محمدیه در عرفان ابن‌عربی

ابن‌عربی عقل فعال را با حقیقت محمدیه یکی می‌داند. در نظریه‌ی او:

  • حقیقت محمدیه نخستین تجلی حق استکه واسطه‌ی خلق عالم و نزول وحی است.
  • پیامبران و اولیای الهی، معرفت خود را از عقل فعال دریافت می‌کنند.
  • عقل فعال همان روح‌القدس است که در قالب وحی و الهام بر دل عرفا و انبیا می‌دمد.

پس، در عرفان، عقل فعال فراتر از یک مرتبه‌ی فلسفی استو تبدیل به یک حقیقت الهی و واسطه‌ی فیض در جهان هستی می‌شود.


ج) عقل فعال در حکمت اشراق (سهروردی)

سهروردی که مکتب حکمت اشراقرا بنیان گذاشت، عقل فعال را همان نورالانوار می‌داندکه از طریق نورهای قاهر و مدبّر، جهان را هدایت می‌کند.

  • در این نگاه، عقل فعال حقیقتی نوری است که بر جان انسان‌ها می‌تابد و آنها را به سوی شهود و معرفت هدایت می‌کند.
  • مکاشفه و دریافت حقیقت، نتیجه‌ی اتصال به نور عقل فعال است.

۳. عقل فعال و نقش آن در شناخت عرفانی

الف) راه‌های ارتباط انسان با عقل فعال

در عرفان، سه راه برای دریافت معرفت از عقل فعال وجود دارد:

  1. وحی:پیامبران از طریق وحی، مستقیماً با عقل فعال مرتبط می‌شوند.
  2. الهام:اولیای الهی و عرفا از طریق کشف و شهود، معارف را از عقل فعال دریافت می‌کنند.
  3. تفکر و اشراق:برخی از حکما و اهل سلوک از طریق تفکر و تزکیه‌ی نفس به عقل فعال متصل می‌شوند.

ب) عقل فعال و نفس رحمانی

نفس رحمانی، همان فیض دائم الهی است که هستی را زنده و پویا نگه می‌دارد.

  • در عرفان، این نفس با عقل فعال یکی دانسته می‌شود.
  • همان‌طور که عقل فعال در فلسفه سبب تحقق ادراک و حیات عقلانی است،در عرفان، نفس رحمانی سبب تحقق ادراک شهودی و روحانی است.

۴. نتیجه‌گیری

الف) در فلسفه:

  • عقل فعال آخرین مرتبه از عقول مجرّد است.
  • واسطه‌ی فیض الهی به عالم ماده و انسان است.
  • منشأ وحی و معرفت عقلی است.

ب) در عرفان:

  • عقل فعال یک حقیقت نوری و الهی استکه با حقیقت محمدیه و نفس رحمانی پیوند دارد.
  • منشأ معرفت شهودی، وحی، و الهام است.
  • اتصال به آن، انسان را به شناخت حقیقی و شهود الهی می‌رساند.

بنابراین، در عرفان، عقل فعال صرفاً یک نیروی تعقلی نیست، بلکه یک حقیقت وجودی است که عارف با سلوک و تزکیه می‌تواند با آن متحد شود و از فیض آن بهره‌مند گردد.


۵. پرسش نهایی:

آیا می‌خواهید این بحث را با نگاه به آثار عرفانی خاص (مثلاً مثنوی مولانا، فصوص‌الحکم ابن‌عربی یا اشراقات سهروردی) بیشتر بررسی کنیم؟

بازدید : 0
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 10:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی قلم اعلی


قلم اعلی
یک کلک ز فیض حق به گردش آمد
عالم همه از نور به چرخش آمد
سرچشمه‌ی علم و حکمت و فیض خدا
از عقل نخست و فضل، بینش آمد

باسمه تعالی

قلم اعلی

این عبارت، ستایشی از مقام الهی است و اشاره به «قلم» دارد که در متون دینی و عرفانی، نماد آفرینش، وحی، علم و حکمت الهی است.


مصرع اول:

یک کلک ز فیض حق به گردش آمد

شرح:

  • «کلک» به معنی قلم است و در اینجا اشاره به قلم آفرینش یا قلم وحی دارد.
  • «فیض حق» به معنای لطف و عنایت الهی است که منشأ علم و معرفت است.
  • «به گردش آمد» به این معناست که قلمِ الهی به حرکت درآمد و مأمور به نوشتن شد.

💡 تفسیر عرفانی:
در بسیاری از متون عرفانی و فلسفی، قلمِ نخستین یکی از اصول آفرینش است. در حدیث قدسی آمده است: «اول ما خلق الله القلم»(اولین چیزی که خدا آفرید، قلم بود). این قلم همان نیرویی است که علم الهی را بر لوح هستی نگاشته و آغازگر آفرینش شده است.


مصرع دوم:

عالم همه از نور به چرخش آمد

شرح:

  • «عالم» به معنای کل هستی و جهان آفرینش است.
  • «همه از نور» اشاره به این دارد که تمام هستی از نور الهی پدید آمده است.
  • «به چرخش آمد» یعنی جهان به حرکت و پویایی درآمد و نظام آن بر اساس نور و هدایت الهی برقرار شد.

💡 تفسیر عرفانی:
در بسیاری از مکاتب عرفانی، نور الهی منشأ تمام خلقت دانسته می‌شود. در آیه‌ای از قرآن آمده است: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(خداوند نور آسمان‌ها و زمین است) [سوره نور، آیه ۳۵]. این نور همان حقیقتی است که جهان را زنده و پویا نگاه می‌دارد.


مصرع سوم:

سرچشمه‌ی علم و حکمت و فیض خدا

شرح:

  • «سرچشمه» نشان‌دهنده‌ی اصل و منشأ چیزی است.
  • «علم و حکمت» به دانش و خرد الهی اشاره دارد که به پیامبران و انسان‌ها عطا شده است.
  • «فیض خدا» یعنی لطف و برکت بی‌پایان الهی که شامل همه‌ی موجودات می‌شود.

💡 تفسیر عرفانی:
در فلسفه‌ی اسلامی، علم و حکمت از اسماء الهی هستند و هر دانشی که در جهان هست، ریشه در علم الهی دارد. فیض الهی نیز به معنای عطای بی‌وقفه‌ی خداوند به مخلوقات است، همان‌طور که در نظریه‌ی فیض ملاصدرا آمده است که خداوند به صورت دائم و بدون انقطاع، فیض و هستی را به عالم اعطا می‌کند.


مصرع چهارم:

از عقل نخست و فضل، بینش آمد

شرح:

  • «عقل نخست» اشاره به عقل اولدر فلسفه‌ی اسلامی‌دارد که نخستین مخلوق خداوند و واسطه‌ی فیض الهی به جهان است.
  • «فضل» یعنی لطف و رحمت خاص الهی که به واسطه‌ی عقل به مخلوقات عطا می‌شود.
  • «بینش» یعنی درک و معرفت که نتیجه‌ی عقل و فضل الهی است.

💡 تفسیر عرفانی:
در مکتب حکمت متعالیه، عقل اولاولین مخلوق خداوند است که تمامی‌علوم، ادراکات و بینش‌ها از آن سرچشمه می‌گیرد. این عقل همان حقیقت محمدیه (ص) نیز تعبیر شده است که مبدأ علم و هدایت است. در این مصرع، شاعر به این حقیقت اشاره دارد که شناخت و بینش انسان‌ها، از لطف و عنایت الهی و از طریق عقل نخستین به دست می‌آید.


جمع‌بندی کلی:

✅ این شعر نگاهی عمیق و فلسفی به مفاهیم آفرینش، نور، علم و معرفت دارد. شاعر با استفاده از عناصر عرفانی مانند قلم، نور، عقل و فیض، به پیوند میان حکمت الهی و شناخت انسانی پرداخته است.

💡 اگر بخواهید، می‌توانم شرح را گسترده‌تر کنم یا تفاسیر دیگری از دیدگاه‌های فلسفی و عرفانی اضافه کنم!

قلم اعلی در عرفانیکی از عمیق‌ترین مفاهیم هستی‌شناسانه و معرفتی است که در متون عرفانی و فلسفی اسلامی‌مورد توجه قرار گرفته است. این اصطلاح ریشه در آموزه‌های قرآنی، حدیثی و حکمت متعالیه دارد و در نظام فکری بزرگانی چون ابن عربی، صدرالدین قونوی، ملاصدرا، و سهروردیجایگاهی محوری دارد.


۱. مفهوم و جایگاه قلم اعلی

در نظام هستی‌شناسی عرفانی و فلسفی، قلم اعلی به‌عنوان اولین تجلی حق تعالیدر عالم امکان شناخته می‌شود. این قلم نقش واسطه‌ای میان ذات الهی و عالم خلق را ایفا می‌کند و سرچشمه تمام هستی است. به عبارت دیگر، قلم اعلی اولین صادر از حق، و از آن به‌عنوان عقل اول، حقیقت محمدیه، یا واسطه فیض یاد می‌شود.

این مفهوم به حدیث مشهور پیامبر اکرم (ص) استناد دارد که فرمود:
«أوّل ما خلق الله القلم، فقال له اکتب، فجرى بما هو کائن إلى یوم القیامة.»
(نخستین چیزی که خدا آفرید، قلم بود، پس به او گفت: بنویس، و او هر آنچه را که تا روز قیامت واقع خواهد شد، نوشت.)

از این حدیث می‌توان دریافت که قلم اعلی هم منشأ علم و تقدیر الهیاست و هم وسیله‌ای برای ایجاد و افاضه هستی.


۲. ارتباط قلم اعلی با لوح محفوظ

در حکمت و عرفان، قلم اعلی با لوح محفوظمرتبط است. در این نظام، قلم نقش نویسنده و لوح محفوظ نقش گیرنده و ثبت‌کننده را دارد. قلم، معارف و حقایق را بر لوح محفوظ ثبت می‌کند و به این ترتیب، تمام حوادث و مقدرات عالم در آن به ودیعه گذاشته می‌شود. این ساختار هستی‌شناسانه، همانند رابطه فاعل و منفعل، نویسنده و نوشته، یا عقل و نفستبیین شده است.

ابن عربی در فصوص الحکمو فتوحات مکیه، قلم اعلی را به عنوان نخستین تعین هستی معرفی می‌کند که از آن، سایر عوالم صادر می‌شوند. در نگاه او، قلم همان حقیقت محمدیه است که واسطه بین حق و خلق محسوب می‌شود.


۳. قلم اعلی و عقل اول

در فلسفه اسلامی، به‌ویژه در حکمت مشائی و حکمت متعالیه، قلم اعلی همان عقل اولاست که نخستین مخلوق الهی و واسطه فیض به سایر عقول و موجودات می‌باشد. ملاصدرا در اسفار اربعه، عقل اول را همان قلمی‌می‌داند که معارف و حقایق را در مراتب هستی ترسیم می‌کند.

در نظام ابن عربینیز، قلم اعلی همان عقل اول است که تمام حقایق عالم را به صورت اجمالی در خود دارد و آن‌ها را به واسطه لوح محفوظ و سایر مراتب وجود تفصیل می‌بخشد.


۴. قلم اعلی و حقیقت محمدیه

در عرفان نظری، قلم اعلی با حقیقت محمدیهیکی دانسته می‌شود. حقیقت محمدیه، نخستین و کامل‌ترین تعین الهی است که پیش از همه چیز آفریده شد و از طریق آن، همه‌ی هستی شکل گرفت. در این نگاه، پیامبر اسلام (ص) نه فقط یک انسان کامل، بلکه اصل و ریشه تمام عالم هستی است که از طریق او فیض الهی به سایر موجودات می‌رسد.

مولانا در مثنوی معنویبه این حقیقت اشاره کرده و می‌گوید:

پیش از این عالم، جهانی دیگر است
حلقه آن حلقه را زنجیر است

این ابیات به حقیقتی ازلی اشاره دارد که همان قلم اعلی یا حقیقت محمدیه است که پیش از عالم مادی، در عالمی‌دیگر وجود داشته است.


۵. جایگاه قلم اعلی در عرفان ابن عربی

ابن عربی در فتوحات مکیهتوضیح می‌دهد که قلم اعلی نخستین تجلی حق تعالی است که علم الهی را در لوح محفوظ ثبت می‌کند. او می‌نویسد:

«القلم هو أوّل موجود فی العالم الروحانی، وهو الفاعل بالفیض الأول، ومنه یظهر کل شیء بعده.»
(قلم، نخستین موجود در عالم روحانی است و از طریق فیض اول، همه چیز از آن صادر می‌شود.)

در اینجا قلم اعلی همان حقیقتی است که علم الهی را از طریق تجلیات گوناگون به سایر مراتب هستی منتقل می‌کند.


۶. مقایسه قلم اعلی در عرفان و فلسفه

در عرفان ابن عربی، قلم اعلی بیشتر جنبه تجلی حق تعالیرا دارد، در حالی که در فلسفه مشایی و صدرایی، قلم اعلی معادل عقل اولتلقی می‌شود. اما در هر دو دیدگاه، قلم اعلی اولین موجودی است که از ذات حق صادر شده و واسطه فیض میان حق و خلق است.

در فلسفه، عقل اول علت صدور سایر عقول است، اما در عرفان، قلم اعلی با حقیقت محمدیه و تجلی نخستین الهی تطبیق داده می‌شود.


۷. نتیجه‌گیری

قلم اعلی در عرفان و فلسفه اسلامی، به عنوان نخستین مخلوق الهی و واسطه‌ای برای ایجاد و تدبیر عالم شناخته می‌شود. این مفهوم در قالب‌های مختلفی از جمله عقل اول، حقیقت محمدیه، و وسیله تجلی حق تعالیمورد بررسی قرار گرفته است. در نهایت، می‌توان گفت:

  • در عرفان ابن عربی: قلم اعلی نخستین تجلی الهی است که تمام معارف را به لوح محفوظ منتقل می‌کند.
  • در فلسفه صدرایی: قلم اعلی همان عقل اول است که واسطه بین واجب‌الوجود و سایر مراتب هستی است.
  • در آموزه‌های حدیثی و اسلامی: قلم اعلی نخستین مخلوق خداوند است که تقدیرات الهی را رقم می‌زند.

این مفهوم، پیوند عمیقی با حقیقت محمدیه، فیض مقدس، و عوالم غیب و شهوددارد و درک آن برای شناخت عمیق‌تر نظام هستی‌شناسی عرفانی ضروری است.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 0
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 10:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

نفس رحمانی در عرفان اسلامی

نفس رحمانییا نَفَسُ الرَّحْمٰنِیکی از مفاهیم مهم در عرفان نظری است که برای توضیح چگونگی پیدایش و ظهور هستی از ذات حق تعالی به‌کار می‌رود. این اصطلاح به‌ویژه در آثار ابن عربیو عرفای پیرو مکتب او، همچون صدرالدین قونویو عبدالرزاق کاشانی، مطرح شده و در دستگاه فکری وحدت وجود جایگاهی اساسی دارد.


۱. تعریف نفس رحمانی

نفس رحمانی به‌معنای نفَسی است که از ذات الهی صادر می‌شود و منشأ ایجاد و بروز موجودات عالم است. در عرفان، این مفهوم را با نفَس انسان مقایسه کرده‌اند که هنگام سخن گفتن، هوا را از درون خود بیرون می‌دهد و الفاظ و کلمات را ایجاد می‌کند. به‌همین ترتیب، خداوند نیز به‌واسطه این نفَس، هستی را اظهار و موجودات را از عدم به وجود می‌آورد.

نفس رحمانی همان تجلی حق در مرتبه وجود است که باعث پدید آمدن تمام ممکنات می‌شود.این تجلی، استمرار دارد و لحظه‌ای قطع نمی‌شود، زیرا هستیِ ممکنات وابسته به آن است.


۲. مبانی و توضیحات عرفانی

۲.۱. رابطه نفس رحمانی با فیض مقدس و فیض اقدس

در عرفان نظری، فیض الهی را به دو نوع تقسیم می‌کنند:

  1. فیض اقدس: همان علم ذاتی خداوند به اشیاء در مرتبه واحدیت است. پیش از آن‌که اشیا در خارج تحقق یابند، در علم الهی به‌صورت حقایق ثابت (اعیان ثابته) حضور دارند.
  2. فیض مقدس: که ناظر به ایجاد و ظهور اشیا در عالم خارج است. نفس رحمانی را با فیض مقدس مرتبط می‌دانند، زیرا باعث خروج ممکنات از علم به عین و از عدم به وجود می‌شود.

۲.۲. ارتباط با اسماء الهی و اسم الرحمن

نفس رحمانی در حقیقت، تجلی اسم «الرَّحْمٰن»است. در قرآن کریم آمده است:

الرَّحْمٰنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ(الرحمن: ۱-۳)

در عرفان، اسم «الرحمن»به فیض عام و گسترده‌ای اشاره دارد که همه موجودات را شامل می‌شود و به سبب آن، هستی به‌طور یکسان به تمام مخلوقات اعطا می‌شود. همان‌گونه که اسم «الرحیم» ناظر به رحمت خاص برای اهل ایمان است، اسم «الرحمن» شامل همه موجودات، حتی کفار و موجودات غیرعاقل می‌شود.پس، نفس رحمانی نیز مانند رحمت رحمانی، شامل تمامی‌هستی است.

۲.۳. تشبیه به دم و سخن گفتن

ابن عربی و پیروانش نفس رحمانی را به نفَس انسان در هنگام سخن گفتن تشبیه کرده‌اند:

  • همان‌طور که هنگام تکلم، هوای درون دهان انسان بیرون می‌آید و تبدیل به کلمات و الفاظ می‌شود،
  • در نظام هستی نیز، حق تعالی از طریق نفس رحمانی، جهان را اظهار می‌کند و موجودات را یکی پس از دیگری ظاهر می‌سازد.

نتیجه:همان‌گونه که در گفتار انسان، الفاظ و کلمات از هوای درون ایجاد می‌شوند، در نظام هستی نیز، تعینات و مراتب وجود از نفس رحمانی پدیدار می‌شوند.

۲.۴. ارتباط با حقیقت محمدیه و عقل اول

در برخی از تفاسیر عرفانی، نفس رحمانی با حقیقت محمدیه و عقل اول مرتبط دانسته شده است:

  • حقیقت محمدیه، نخستین تجلی از ذات حق است که واسطه بین خداوند و عالم خلقت محسوب می‌شود.
  • عقل اولنیز نخستین مخلوقی است که سایر موجودات از طریق او پدید می‌آیند.
  • برخی عرفا، نفس رحمانی را همان حقیقت محمدیه دانسته‌اندکه اولین تجلی از حق و واسطه فیض میان خدا و خلق است.

۳. جایگاه نفس رحمانی در نظام هستی

با توجه به آنچه گفته شد، نفس رحمانی یکی از مهم‌ترین مفاهیم در عرفان اسلامیاست که جایگاه آن را می‌توان چنین خلاصه کرد:

  1. نفس رحمانی همان فیض مقدس استکه موجب ایجاد و ظهور ممکنات از عدم به وجود می‌شود.
  2. این نفس همان تجلی اسم «الرحمن» استکه رحمت و فیض وجود را به همه موجودات عطا می‌کند.
  3. همان‌گونه که در سخن گفتن، نفَس انسان، سبب ظهور کلمات می‌شود، نفس رحمانی نیز سبب ظهور هستی است.
  4. برخی عرفا، نفس رحمانی را با حقیقت محمدیه یکی دانسته‌اندو آن را اولین تجلی از ذات حق می‌دانند.

۴. نتیجه‌گیری

نفس رحمانی مفهومی‌عمیق در عرفان نظری است که نشان‌دهنده پیوند میان ذات الهی و هستی مخلوقات است. این اصطلاح بیانگر فیض دائم و رحمت گسترده الهی است که موجودات را از علم الهی به عینیت می‌آورد.

اگر بخواهیم آن را به زبانی ساده‌تر بیان کنیم:

  • خداوند با نوعی "نفَس" هستی را اظهار می‌کند.
  • این نفَس، نفس رحمانینام دارد که مانند دمیدن در صور هستی است.
  • همان‌گونه که انسان با دمیدن و سخن گفتن، کلمات را اظهار می‌کند، خداوند نیز از طریق نفس رحمانی، همه ممکنات را ظاهر می‌سازد.

پس، نفس رحمانی همان جریان دائمی‌فیض الهی است که لحظه‌ای قطع نمی‌شود و علت اصلی وجود و بروز همه چیز در عالم هستی است.

بازدید : 1
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 10:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی لوح محفوظ


لوح محفوظ
لوح محفوظ بود منبع اسرار وجود
راز هستی همه ثبت است ز پرگار وجود
سرنوشت همگان ثبت بود قبل حیات
لوح محفوظ پر از حکمت‌ و انوار وجود

باسمه تعالی
لوح محفوظ

شرح:

این رباعی به یک مفهوم عمیق عرفانی و فلسفی می‌پردازد که در بسیاری از متون اسلامی‌و عرفانی مطرح است، به ویژه در آیات قرآن و آموزه‌های صوفیانه. در اینجا به شرح بیت به بیت آن می‌پردازیم:

بیت اول:

"لوح محفوظ بود منبع اسرار وجود"
این جمله اشاره به لوح محفوظبه عنوان منبعی است که در آن تمامی‌اسرار جهان و حقیقت وجود ثبت شده است. در عرفان اسلامی، لوح محفوظ به قلمروی از علم الهی اشاره دارد که در آن همه موجودات، رویدادها، تقدیرات، و حتی اسرار جهان قبل از خلقت نوشته شده است. این لوح نماد علم بی‌پایان و اراده خداوند است که همه‌چیز در آن قرار دارد و از آن نشأت می‌گیرد.

بیت دوم:

"راز هستی همه ثبت است ز پرگار وجود"
در این بیت، راز هستی به گونه‌ای با پرگار وجوددر ارتباط قرار می‌گیرد. پرگار وجودمفهومی‌است که در آن همه‌چیز در یک دایره بزرگ و بی‌پایان است که حرکت و تکامل آن به هیچ‌وجه متوقف نمی‌شود. در اینجا، پرگار نمادی از اراده الهی است که هر چیزی را در مسیر حقیقت و تکامل قرار می‌دهد. هر راز و حقیقتی در مورد هستی، از جمله آفرینش و قوانین کائنات، در لوح محفوظ به‌طور دقیق ثبت است.

بیت سوم:

"سرنوشت همگان ثبت بود قبل حیات"
این بخش به معنای این است که سرنوشت تمام انسان‌هاو موجودات پیش از تولد در لوح محفوظ نوشته شده است. در فلسفه اسلامی‌و عرفانی، این مفهوم به معنی تقدیر از پیش تعیین‌شده است. انسان‌ها به شکلی از پیش مقدر در این دنیا آمده‌اند، هر چند که دارای آزادی اراده و انتخاب هستند. در این راستا، تمامی‌جزئیات زندگی از پیش دانسته و ثبت شده‌اند، از جمله زمان تولد، مرگ، و مسیر تکامل روحانی هر فرد.

بیت چهارم:

"لوح محفوظ پر از حکمت‌ و انوار وجود"
این بیت به حکمت و نور الهی اشاره دارد که در لوح محفوظوجود دارند. حکمتدر اینجا به معنی علم الهی است که در آن تمامی‌اسرار و تدابیر جهان به‌طور دقیق و کامل ثبت شده‌اند. همچنین انوار وجودبه نور الهی اشاره دارد که به‌عنوان روشنایی بخش تمام موجودات و جهان محسوب می‌شود. این نور همان علم و اراده الهی است که همه‌چیز از آن نشأت می‌گیرد و در نهایت همه چیز به سوی آن بازخواهد گشت.

نتیجه‌گیری:

این رباعی به‌شکلی زیبا و عمیق به مفهوم لوح محفوظو رابطه آن با اسرار هستی، تقدیر، حکمت الهی و انوار وجودپرداخته است. در اینجا لوح محفوظ به‌عنوان دفتری از اسرار الهی معرفی می‌شود که تمام جزئیات وجود و سرنوشت‌ها در آن از پیش نوشته شده و هیچ چیزی از اراده خداوند خارج نیست. این مفهوم به عارفان یادآوری می‌کند که در عالم، همه‌چیز در دست خداوند است و انسان‌ها باید به تقدیر الهی اعتماد کنند و از آن درس‌های حکمت و نور بیاموزند.

لوح محفوظدر عرفان و حکمت اسلامی‌مفهومی‌بسیار عمیق و پرمعنا است که به معنای "کتاب ازلی" یا "لوح آسمانی" است. این مفهوم به عنوان یک مقام از عالم غیب شناخته می‌شود که تمامی‌امور و حوادث جهان از آغاز تا پایان در آن ثبت شده‌اند. در تعالیم اسلامی، لوح محفوظ در واقع به نشانه علم و اراده الهی است که پیش از خلق جهان، همه موجودات و حوادث را در آن ثبت کرده است.

معنای لغوی:

واژه "لوح" در زبان عربی به معنای صفحه یا تابلویی است که بر آن نوشته می‌شود. "محفوظ" به معنای حفظ شده یا نگه‌داری شده است. بنابراین، "لوح محفوظ" به معنای "صفحه‌ای که در آن همه چیز حفظ و نگهداری شده است" می‌باشد.

در قرآن و روایات:

در قرآن کریم، لوح محفوظ به‌طور غیرمستقیم در آیات مختلف اشاره شده است. یکی از آیات مهم که به این مفهوم اشاره دارد، آیه 22 سوره البروج است که می‌فرماید:

"بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِیدٌ فِى لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ"
ترجمه: "بلکه این قرآن گرامی‌در لوح محفوظ است."

این آیه نشان می‌دهد که قرآن نیز در لوح محفوظ قرار دارد، و به همین ترتیب، تمامی‌اسرار و حکمت‌های عالم از ابتدا تا انتها در این لوح ثبت شده‌اند.

معنای عرفانی و فلسفی:

در عرفان اسلامی، لوح محفوظ به‌طور ویژه به عنوان جایی از علم الهی شناخته می‌شود که در آن تمامی‌مقدرات و سرنوشت‌ها، از گذشته تا آینده، ثبت شده است. این ثبت، نه به معنای محدود کردن اراده انسان‌ها، بلکه به‌عنوان یک نمایش از علم نامحدود و پیشین الهی است. به عبارت دیگر، در نظر عرفا، لوح محفوظ ازلی است و همه‌چیز از پیش دانسته و مقرر است. از دیدگاه عرفانی، انسان‌ها باید این حقیقت را درک کنند که اراده و تدبیر الهی بر همه‌چیز حاکم است و انسان در این میان تنها به انتخاب خود در مسیر تکامل روحانی گام می‌نهد.

ارتباط با تقدیر و سرنوشت:

در بسیاری از متون عرفانی، لوح محفوظ به نوعی با تقدیر و سرنوشت انسانی مرتبط است. این بدان معناست که همه‌چیز از پیش نوشته شده است و هیچ حادثه‌ای بدون اراده الهی رخ نمی‌دهد. ولی این بدان معنا نیست که انسان فاقد آزادی اراده است؛ در عوض، انسان‌ها مسئولیت دارند تا در مسیر الهی حرکت کنند و درک کنند که آزادی واقعی در هماهنگی با اراده الهی است.

تفاسیر صوفیانه:

صوفیان به‌ویژه در آثار بزرگان عرفانی مانند مولانا، سعدی، و ابن‌عربی، لوح محفوظ را به عنوان نمادی از علم بی‌پایان و رحمت الهی می‌بینند. ابن‌عربی در آثارش به این نکته اشاره می‌کند که عالم، از جمله انسان‌ها، در اصل از لوح محفوظ بیرون نیستند و همه‌چیز از لحظه آفرینش در این لوح ثبت شده است.

مفهوم در فضا و زمان:

عرفا معتقدند که لوح محفوظ هیچ ارتباطی به زمان و مکان ندارد؛ یعنی همه‌چیز در آن واحد در زمان‌ها و مکان‌های مختلف ثبت است و محدود به بعد زمانی نیست. از این رو، هر چیزی که در دنیا رخ می‌دهد، در این لوح ازلی از پیش نوشته شده و مورد علم و اراده الهی قرار گرفته است.

نتیجه‌گیری:

در مجموع، لوح محفوظ در عرفان به معنای قلمرو علم الهی است که همه‌چیز را در آن ثبت کرده و هیچ‌چیزی از آن غایب نیست. این مفهوم نه تنها از جنبه متافیزیکی و معنوی اهمیت دارد بلکه به انسان‌ها یادآوری می‌کند که همه‌چیز تحت تدبیر و مشیت الهی است و انسان باید در مسیر تسلیم به اراده الهی حرکت کند تا به حقیقت و کمال دست یابد.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 53
  • بازدید کننده امروز : 54
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 55
  • بازدید ماه : 407
  • بازدید سال : 523
  • بازدید کلی : 548
  • کدهای اختصاصی