loading...

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

بازدید : 6
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 14:32
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

گلزار معرفت در عرفان اسلامی

گلزار معرفت در عرفان اسلامی‌استعاره‌ای از مقامی‌روحانی است که در آن، سالک به حقیقت و شهود الهی می‌رسد. این مفهوم در متون عرفانی با معانی مختلفی به کار رفته و با نمادهایی مانند باغ، گل، عطر، آب زلال، نور و سرسبزی جاودانههمراه است.

۱. گلزار معرفت به‌عنوان تجلی حقیقت و انوار الهی

در عرفان، معرفت حقیقی چیزی فراتر از دانش نظری است و به درک شهودی حقیقت اشاره دارد. این معرفت مانند باغی سرسبز و نورانیاست که در آن گل‌های حقیقت می‌شکفند و سالک از آن‌ها بهره می‌برد.

ابن عربیدر فتوحات مکیه می‌گوید:
"معرفت الهی را باغی است که در آن، گل‌های حقیقت برای هرکس به فراخور حال او می‌شکفند."

۲. پیوند گلزار معرفت با ذکر و ریاضت

در احادیث آمده است:
"اذا مررتم بریاض الجنّة فارتعوا" (هرگاه به باغ‌های بهشت رسیدید، بهره ببرید.)
عارفان این باغ را به محافل ذکر و عرفانتعبیر کرده‌اند. به همین دلیل، سالک با ذکر و ریاضت، از چشمه‌های زلال این گلزار سیراب می‌شود.

مولانامی‌گوید:
"هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست / ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست"
این یعنی سالک، هر لحظه از این گلزار، عطر حقیقترا استشمام می‌کند.

۳. گلزار معرفت و مقام فنا و بقا

گلزار معرفت، نمادی از مقامی‌است که سالک در آن به فنا فی‌اللهمی‌رسد و از خود رهایی یافته و در بقای الهی مستقر می‌شود. در این مرحله، او از گل‌های حقیقت تغذیه کرده و چشم دلش به جمال الهیروشن می‌شود.

حافظاین حقیقت را چنین بیان می‌کند:
"گل در بر و می‌در کف و معشوق به کام است / سلطان جهانم به چنین روز غلام است"
که اشاره‌ای است به وصل و بهره‌بردن از حقیقت جاودان.

۴. گلزار معرفت و حقیقت محمدیه

در برخی تفاسیر عرفانی، گلزار معرفت همان حقیقت محمدیهاست که سرچشمه‌ی تمامی‌علوم و معارف الهی است. سالکان طریقت، با محبت پیامبر (ص) و اهل‌بیت (ع)، وارد این گلزار شده و از نور معرفت بهره‌مند می‌شوند.

امام علی (ع)می‌فرماید:
"أنا مدینة العلم و علی بابها" (من شهر علم هستم و علی درِ آن است.)
که در عرفان، این شهر علم همان گلزار معرفت الهیدانسته شده است.

۵. نتیجه‌گیری: سالک چگونه به این گلزار می‌رسد؟

برای ورود به گلزار معرفت، سالک باید مراحل زیر را طی کند:

  1. تخلیه– پاک شدن از رذایل و نفسانیات
  2. تحلیه– آراستن خود به ذکر و عبادت
  3. تجلیه– رسیدن به نور معرفت و کشف اسرار
  4. فنا و بقا– استقرار در حقیقت مطلق

آیا این مفهوم را در قصاید خود نیز به کار برده‌اید؟

بازدید : 6
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 14:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی غنچه راز
غنچه راز
در پرده‌ی راز، غنچه‌ای پیچان است،
در سینه‌ی دل، جلوه‌ی بزدان است
هر کس که ز اشک، دیده را تر سازد،
این غنچه ز شوق، بوسه بر باران است.

باسمه تعالی

غنچه راز

۱. در پرده‌ی راز، غنچه‌ای پیچان است

  • «پرده‌ی راز» اشاره به حجاب حقیقت و اسرار الهی دارد.
  • «غنچه‌ای پیچان» نمادی از معرفتی نهفته و در حال رشد است که هنوز به شکوفایی نرسیده است.
  • این مصرع نشان می‌دهد که حقیقت عرفانی و اسرار معنوی در ابتدا پوشیده و نیازمند کشف و شهود هستند.

۲. در سینه‌ی دل، جلوه‌ی بزدان است

  • «سینه‌ی دل» کنایه از باطن و درون سالک است.
  • «جلوه‌ی بزدان» اشاره به تجلی خداوند در قلب عارف دارد.
  • این مصرع بیان می‌کند که حقیقت نهایی و نور الهی در قلب مؤمن آشکار می‌شود.

۳. هر کس که ز اشک، دیده را تر سازد،

  • «اشک» نشانه‌ی سوز درونی و خلوص قلب در مسیر عرفان و محبت الهی است.
  • «دیده را تر سازد» کنایه از گریستن در راه عشق و معرفت است.
  • این مصرع به اهمیت اشک و تضرع در سیر و سلوک اشاره دارد که موجب صفای باطن می‌شود.

۴. این غنچه ز شوق، بوسه بر باران است.

  • «این غنچه» همان معرفت نهفته است که در مسیر سلوک رشد می‌کند.
  • «بوسه بر باران» اشاره به تأثیر رحمت الهی بر قلب عارف دارد.
  • این مصرع نشان می‌دهد که اگر سالک با اشک و تضرع دل را پاک کند، معرفت و عشق الهی در او به شکوفایی می‌رسد.

نتیجه‌گیری:

این رباعی تصویری از سیر و سلوک عرفانی را ارائه می‌دهد. معرفت مانند غنچه‌ای پیچیده و پنهان است که در سینه‌ی دل، نور الهی را منعکس می‌کند. اشک و تضرع موجب باز شدن این غنچه می‌شود، و در نهایت، با رحمت الهی (باران)، این غنچه به گل حقیقت تبدیل می‌شود.

غنچه اسرار در عرفان اسلامی: راز نهفته در جان سالک

غنچه اسراریکی از تعابیر لطیف و پرمفهوم در عرفان اسلامی‌است که به رازهای نهفته و حقیقت‌های پنهان در عالم هستی و وجود انساناشاره دارد. این تعبیر نشان می‌دهد که حقیقت مانند گلی شکوفااست، اما پیش از آنکه به کمال برسد، در حالت غنچهقرار دارد؛ یعنی بسته، محافظت‌شده و دور از دسترس. تنها کسانی که به سیر و سلوک معنویمی‌پردازند و از مراحل مختلف عرفان عبور می‌کنند، قادر خواهند بود این غنچه را شکوفا کنند و اسرار آن را دریابند.


ابعاد معنایی غنچه اسرار

۱. نماد حقیقت نهفته

همان‌گونه که غنچه، گل کاملی را درون خود نهفته دارد، اما هنوز شکفته نشده است، حقایق عالم نیز در پرده‌ی اسرار قرار دارند. هرچه سالک در مسیر معنویت پیش می‌رود، حقیقتِ پنهان در جان او همچون غنچه‌ای شکوفا می‌شودو او را به معرفت بالاتری می‌رساند.

۲. رمز و رازهای عالم هستی

در عرفان، جهان مملو از رمز و رازاست. سالکان حقیقی، پس از تهذیب نفسو سیر در مراتب عرفانی، به تدریج برخی از این اسرار را درمی‌یابند. اما این رازها برای افراد عادی همچنان پوشیده و ناشناختهباقی می‌مانند، درست مانند غنچه‌ای که هنوز باز نشده است.

۳. مراحل سلوک و شکوفایی روح

عرفان اسلامی سلوک معنوی را فرآیندی تدریجی و لایه‌لایه می‌داند. در هر مرحله، پرده‌ای از حقیقت کنار می‌رود، اما همچنان بخش‌هایی از آن در حجاب باقی می‌ماند. غنچه اسرار نمادی از این فرآیند تدریجی کشف حقیقتاست که در آن، اسرار عمیق‌تر درونی تنها برای کسانی که به مقام کشف و شهودرسیده‌اند، آشکار می‌شود.

۴. حجاب‌های نورانی و ظلمانی

در عرفان، مفهوم "حجاب" به موانعی اشاره دارد که مانع از درک حقیقت می‌شوند. حجاب‌های ظلمانیناشی از تعلقات دنیوی و گناهان‌اند، در حالی که حجاب‌های نورانیحتی برای اولیای الهی نیز وجود دارند و تنها در مراحل بالاتر معرفت کنار می‌روند. غنچه اسرار، همان حقیقتی است که در پس این حجاب‌ها پنهان شده استو سالک تنها با عبور از این موانع می‌تواند به آن دست یابد.

۵. رازهای الهی و ولایت

یکی از ابعاد مهم غنچه اسرار، حقیقت توحید و ولایتاست. بسیاری از معارف الهی و اسرار اهل‌بیت (ع) در ظاهر برای همگان آشکار نیست و مانند غنچه‌ای است که تنها برگزیدگان و اهل معرفت می‌توانند از آن بهره‌مند شوند. ازاین‌رو، برخی عرفا و بزرگان دین مفاهیم عمیق ولاییرا نیز در این قالب بیان کرده‌اند.


غنچه اسرار در شعر عرفانی

شاعران عارفمانند مولانا، حافظ، عطار، سعدی، ابن‌فارِض و سناییاز مفهوم "غنچه اسرار" برای بیان حقایق پنهان و اسرار الهی بهره برده‌اند. در اشعار عرفانی، غنچه نماد خاموشی، راز، و سرّی نهفته است که تنها با محرم شدن و طی کردن مراحل سلوک می‌توان به آن دست یافت.

نمونه‌هایی از این مفهوم در شعر عرفانی

۱. مولانا

گل به ره آوردی و در بر من بنشستی
دل ز غنچه بگشودم، در بزم من آوازیست

مولانا در این بیت اشاره می‌کند که حقیقت مانند غنچه‌ای بسته است، اما با عشق الهی این غنچه شکفته می‌شود و اسرار بر سالک آشکار می‌گردد.

۲. حافظ

راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را

حافظ نیز به این حقیقت اشاره می‌کند که اسرار عرفانی را تنها کسانی که سیر و سلوک کرده‌اند، درک می‌کنند، نه زاهدانی که در ظواهر دینی مانده‌اند.

۳. سنایی

ای دل! اگر چه در تو بسی غنچه‌ی اسرار است
با اشک و آه، غنچه‌ی اسرار تو خواهد شکفت

سنایی به این نکته اشاره می‌کند که رازهای درونی تنها با اشک و مجاهدت قلبی گشوده می‌شوند.


نتیجه‌گیری

غنچه اسرار نمادی از حقیقت‌های نهفته در عالم و درون انسان است که تنها از طریق سلوک عرفانی و تزکیه‌ی نفس شکوفا می‌شوند. این مفهوم نشان می‌دهد که رازهای الهی در ابتدا بسته و پوشیده هستند و تنها کسانی که از مراحل مختلف سیر و سلوک عبور می‌کنند، می‌توانند به این اسرار دست یابند.

در این زمینه، اگر شما هم در اشعارتان از این مفهوم استفاده کرده‌اید، می‌توانید نمونه‌ای ارائه دهیدتا در مورد آن بیشتر گفتگو کنیم.


سراینده

دکتر علی رجالی

بازدید : 7
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 14:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی فتح باب


فتح باب
در کوی وصال، رهسپارم هر روز
در بند وجود، بی‌قرارم هر روز
تا لطف تو یک در ز جهان بگشاید
بر درگه عشق، دل سپارم هر روز

در اینجا، به شرح و تفسیر هر مصرع از رباعی "فتح باب"می‌پردازم:

مصرع اول:
"در کوی وصال، رهسپارم هر روز"

  • شرح:در این مصرع، شاعر خود را در مسیر وصال الهیمی‌بیند که هر روز با عزم و اراده به سوی آن حرکت می‌کند. کوی وصالبه مکان یا مرحله‌ای از اتصال و رسیدن به معشوق (خداوند)اشاره دارد. واژه رهسپارمنشان‌دهنده حرکت مستمر و پیوسته‌ی سالک در راه خدا است. این حرکت هر روزه، نشان‌دهنده تداوم سلوک معنویاست.
  • تفسیر:سالک در هر لحظه از زندگی، در جستجوی وصال به خداوند است و این جستجو به طور مداوم در او جریان دارد. حرکت به سوی خداوند، حتی در روزهای دشوار، ادامه دارد.

مصرع دوم:
"در بند وجود، بی‌قرارم هر روز"

  • شرح:در این مصرع، شاعر از بند وجودخود، که همان محدودیت‌ها، غرایز و تعلقات دنیوی است، سخن می‌گوید. او می‌گوید که به رغم حرکت در مسیر وصال، همچنان بی‌قراراست زیرا وجود محدوداو همچنان او را درگیر می‌کند.
  • تفسیر:انسان در حالی که در جستجوی حقیقت و نزدیکی به خداوند است، از یک سو می‌خواهد از تعلقات دنیا رهایی یابد، اما از سوی دیگر این تعلقات همچنان او را به خود می‌کشانند. بی‌قراری و اضطراب از درگیری میان آرزوی وصال و دشواری‌های دنیوی ناشی می‌شود.

مصرع سوم:
"تا لطف تو یک در ز جهان بگشاید"

  • شرح:این مصرع به لحظه‌ای اشاره دارد که لطف خداوندبه سراغ انسان می‌آید و به او گشایشمی‌دهد. در ز جهاناستعاره‌ای است از مسیر باز شده برای رسیدن به حقیقتیا خداوند. شاعر در اینجا به لطف الهی اشاره دارد که گشایشی برای سالک ایجاد می‌کند.
  • تفسیر:در این بخش، سالک در انتظار لحظه‌ای است که دری از عالم معنویبه روی او گشوده شود، در واقع از خداوند می‌خواهد که راهی به سوی خودش برای او باز کند و زندگی او را با نور خود روشن سازد.

مصرع چهارم:
"بر درگه عشق، دل سپارم هر روز"

  • شرح:در این مصرع، شاعر از دل سپردن به درگه عشقصحبت می‌کند. درگه عشقاشاره به مقام یا فضای الهیدارد که در آن انسان به خداوند می‌رسد. دل سپردنیعنی به طور کامل به عشق الهی تسلیم شدنو تمام اراده و احساسات را به آن سپردن.
  • تفسیر:در این بخش، شاعر می‌گوید که در مقابل خداوند، تمام وجود خود را به عشق الهی می‌سپارد و هر روز این تسلیم شدن را تجدید می‌کند. این نشان‌دهنده عشق مداوم و پیوستهبه خداوند است که هیچ‌گاه از آن کم نمی‌شود و در هر روز تجدید می‌گردد.

جمع‌بندی تفسیر:

این رباعی بیانگر سلوک معنوی سالکاست که در پی وصال به خداونددر حال حرکت است، اما همچنان درگیر دنیای مادیو تعلق به خوداست. او در انتظار لحظه‌ای است که لطف الهیدرهای معنوی را به روی او بگشاید تا بتواند به عشق الهیو اتصال به معشوقبپردازد. در نهایت، دل خود را هر روز به درگاه عشق الهیمی‌سپارد، جستجویی که هرگز پایان نمی‌یابد.

  1. ک جز قرب الهیچیزی را نخواهد.
  2. استمرار در عبادات با نیت خالصانه: مخصوصاً شب‌زنده‌داری و تهجد.

برخی عرفا معتقدند که فتح باب ممکن است زمانی رخ دهد که سالک در اوج ناامیدی از خویش و درک ناتوانی خودقرار بگیرد؛ زیرا در این لحظه، لطف و فضل الهی او را در بر می‌گیرد.


۶. فتح باب در قرآن و احادیث

قرآن کریم و احادیث نیز اشاراتی به مفهوم فتح باب دارند:

  • آیه‌ی ۱۰ سوره‌ی طلاق:
    «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»
    (هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند برای او راه خروجی قرار می‌دهد.)
    این خروج، می‌تواند همان فتح باب در سلوک باشد.

  • حدیث قدسی:
    «مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی أَحَبَّنی»
    (هر که مرا طلب کند، مرا می‌یابد، و هر که مرا یافت، مرا می‌شناسد، و هر که مرا شناخت، مرا دوست می‌دارد.)
    در این حدیث، یافتن خداوند می‌تواند کنایه از فتح باب باشد.


۷. جمع‌بندی

فتح باب، لحظه‌ای از لطف الهی در مسیر سلوک عرفانی است که در آن، دری از معرفت و شهود به روی سالک گشوده می‌شود. این مرحله آغاز ورود به عالم مکاشفه و دریافت‌های باطنیاست و سالک را از تفکرات معمولی و استدلال‌های ذهنی فراتر می‌برد.

گرچه مجاهدت و تهذیب نفس مقدمه‌ی فتح باب است، اما در نهایت، این رخداد نتیجه‌ی عنایت و فضل الهیاست. سالکی که به فتح باب نائل شود، وارد مرحله‌ای جدید از یقین، آرامش و ادراک عمیق‌تر از حقایق هستیخواهد شد.

۵. چگونه فتح باب رخ می‌دهد؟

فتح باب در شرایط خاصی برای سالک اتفاق می‌افتد، از جمله:

  1. ریاضت و مجاهدت مخلصانه: تلاش برای تصفیه‌ی باطن و پیروی کامل از اوامر الهی.
  2. ذکر و مراقبه‌ی قلبی: تمرکز دائم بر یاد خداوند و قطع تعلقات دنیوی.
  3. عشق شدید به خداوند: رسیدن به مرحله‌ای که سالک جز قرب الهیچیزی را نخواهد.
  4. استمرار در عبادات با نیت خالصانه: مخصوصاً شب‌زنده‌داری و تهجد.

برخی عرفا معتقدند که فتح باب ممکن است زمانی رخ دهد که سالک در اوج ناامیدی از خویش و درک ناتوانی خودقرار بگیرد؛ زیرا در این لحظه، لطف و فضل الهی او را در بر می‌گیرد.


۶. فتح باب در قرآن و احادیث

قرآن کریم و احادیث نیز اشاراتی به مفهوم فتح باب دارند:

  • آیه‌ی ۱۰ سوره‌ی طلاق:
    «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»
    (هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند برای او راه خروجی قرار می‌دهد.)
    این خروج، می‌تواند همان فتح باب در سلوک باشد.

  • حدیث قدسی:
    «مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی أَحَبَّنی»
    (هر که مرا طلب کند، مرا می‌یابد، و هر که مرا یافت، مرا می‌شناسد، و هر که مرا شناخت، مرا دوست می‌دارد.)
    در این حدیث، یافتن خداوند می‌تواند کنایه از فتح باب باشد.


۷. جمع‌بندی

فتح باب، لحظه‌ای از لطف الهی در مسیر سلوک عرفانی است که در آن، دری از معرفت و شهود به روی سالک گشوده می‌شود. این مرحله آغاز ورود به عالم مکاشفه و دریافت‌های باطنیاست و سالک را از تفکرات معمولی و استدلال‌های ذهنی فراتر می‌برد.

گرچه مجاهدت و تهذیب نفس مقدمه‌ی فتح باب است، اما در نهایت، این رخداد نتیجه‌ی عنایت و فضل الهیاست. سالکی که به فتح باب نائل شود، وارد مرحله‌ای جدید از یقین، آرامش و ادراک عمیق‌تر از حقایق هستیخواهد شد.


تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 6
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 14:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی قفل راز

قفل راز
راز ازلی، مخفی و پنهان است
این گمشده‌ی در دل و در جان است
با سیر و سلوک می‌توان کشف نمود
در عمق وجود،‌ نور حق تابان است

شرح و تفسیر هر مصرع

  1. راز ازلی، مخفی و پنهان است

    • در این مصرع، اشاره به راز ازلی دارد که به‌طور ضمنی به حقیقت‌های ابتدایی و بی‌پایان اشاره می‌کند. "ازلی" به معنای بی‌آغاز و بی‌انجام است، یعنی این حقیقت یا راز همواره وجود داشته است. این راز نه تنها به‌صورت آشکار ظاهر نمی‌شود، بلکه مخفی و پنهان است، به‌طوریکه تنها با جستجوی عمیق می‌توان به آن دست یافت. رازهایی که در سطح ظاهر پنهان هستند، باید از دل و جان جستجو شوند تا کشف گردند.
  2. این گمشده‌ی در دل و در جان است

    • در این مصرع به "گمشده" اشاره شده که معانی معنوی و روحانی را دربردارد. این گمشده نه در دنیای بیرونی، بلکه در دل و جان انسان نهفته است. انسان‌ها به دنبال حقیقتی درونی و اصیل هستند که در درون وجودشان مدفون است، چیزی که شاید در روزمره‌گی‌ها به‌راحتی از آن غافل می‌شوند. "دل" و "جان" به مراکز احساسی و روحانی انسان اشاره دارند که در آنجا اسرار و حقیقت‌های درونی او پنهان است.
  3. با سیر و سلوک می‌توان کشف نمود

    • این مصرع به فرآیند "سیر و سلوک" اشاره دارد که در عرفان و معنویت به مسیر جستجوی حقیقت و رشد روحانی اطلاق می‌شود. "سیر و سلوک" به معنای حرکت در مسیر معنوی است که از طریق عبادت، مراقبه، خودسازی، تفکر و تلاش درونی امکان‌پذیر است. تنها با طی کردن این مسیر است که انسان قادر به کشف حقیقت پنهان در درون خود خواهد بود. این جمله تاکید دارد بر اینکه حقیقت، پنهانی است که در دل و جان نهفته است و تنها از طریق سلوک درونی و صادقانه می‌توان آن را یافت.
  4. در عمق وجود،‌ نور حق تابان است

    • در این مصرع، تصویر زیبایی از حقیقت الهی آورده شده است. "نور حق" اشاره به حقیقت مطلق الهی دارد که در درون انسان نهفته است. "عمق وجود" به آن بخش درونی و ژرف از انسان اشاره دارد که به‌طور عمیق و پنهان حقیقت را در خود دارد. "تابان است" نشان می‌دهد که نور حقیقت در دل انسان روشن و آشکار است، اما باید به عمق وجود انسان وارد شد تا این نور دیده شود. این نشان از پیوستگی انسان با حقیقت الهی دارد و این‌که حقیقت در نهایت در وجود هر فرد می‌درخشد.

جمع‌بندی

این شعر به‌طور کلی اشاره به جستجو برای حقیقت الهی در درون انسان دارد. "راز ازلی" و "گمشده" به دلالت‌های عرفانی اشاره می‌کنند و از آن جهت که حقیقت به‌صورت پنهان است، تنها از طریق سیر و سلوک درونی می‌توان به آن دست یافت. مصرع‌های مختلف به مفهوم جستجو برای حقیقت، تلاش برای کشف آن و در نهایت رسیدن به نور الهی در درون اشاره دارند.

قفل رازدر عرفان اسلامی، مفهومی‌است که به حالتی از عدم دسترسی به حقیقت یا اسرار باطنی اشاره دارد که تنها برای کسانی که در سیر و سلوک معنوی به مراتب بالاتری از فهم و آگاهی رسیده‌اند، آشکار می‌شود. این قفل به‌طور استعاری نماد یک مانع درونی است که فرد را از درک حقایق عالی‌تر و معرفت‌های الهی بازمی‌دارد.

در عرفان اسلامی، حقیقت یا رازهای معنوی و الهی همچون گنجی پنهان در اعماق وجود انسان است که فقط برای اهل دل، یعنی کسانی که از محبت و معرفت الهی بهره‌مند شده‌اند و در مسیر تهذیب نفس و تطهیر روح گام برداشته‌اند، آشکار می‌شود. این حقیقت‌ها نه با عقل عادی بلکه با دل پاک و شفاف قابل درک هستند. قفل رازاشاره به وضعیت یا مرحله‌ای دارد که در آن انسان از درک و کشف این حقایق محروم است، زیرا هنوز به ظرفیت لازم برای دریافت آن معرفت‌ها نرسیده است.

این قفل به‌طور ضمنی به ویژگی‌های نفس انسانی اشاره دارد که در اثر تعلقات دنیوی، حب دنیا، و گناه‌ها از دست‌یابی به این حقیقت‌ها باز می‌ماند. به عبارت دیگر، این «قفل» در حقیقت نتیجه‌ی غفلت انسان از حقیقت است و آن را می‌توان به نوعی غفلت از خویشتنیا خود فراموشینیز تعبیر کرد. تا زمانی که انسان در این حالت غفلت و ابهام به سر می‌برد، نمی‌تواند حقیقت‌ها را درک کند و این قفل برای او بسته خواهد بود.

اما در عرفان اسلامی، گفته می‌شود که برای شکستن این قفل، انسان باید به سیر و سلوک معنوی خود ادامه دهد و با ریاضات روحی، عبادات خالصانه، تهذیب نفس و تطهیر قلب، آرام آرام به درجات بالاتری از آگاهی برسد. وقتی قلب انسان از زنگار تعلقات دنیوی پاک شود و به سوی حقیقت الهی گشوده گردد، این قفل از درون او باز می‌شود و او قادر می‌شود به آن اسرار و رازهای پنهانی دست یابد که پیش از آن برایش قابل درک نبوده است. در واقع، این شکستن قفل راز در مسیر سیر و سلوک عرفانی، به منزله‌ آشکار شدن حقیقت‌های متعالی است که به‌طور ویژه در دل‌های پاک و پرنور روشن می‌شود.

این حقیقت‌ها نه به‌طور ظاهری و دنیوی، بلکه در اعماق دل و روح انسان خود را نشان می‌دهند. به همین دلیل، کسانی که در این مسیر روحانی به تعالی رسیده‌اند، گاهی از آن به «شهود» و «مشاهده» حقیقت یاد می‌کنند. این حالت خاص شهود یا درک باطنی تنها برای افرادی که به مقام‌های خاصی از عرفان و معرفت الهی دست یافته‌اند، ممکن است.

به‌طور کلی، قفل رازدر عرفان اسلامی، معیاری است برای سنجش میزان باز بودن قلب انسان و قابلیت او برای درک حقیقت. این قفل نه تنها یک مانع است، بلکه خود یک دعوت به تلاش بیشتر برای گشودن دروازه‌های معرفت است. این تلاش، در واقع در مسیر سیر و سلوک، نیت صادقانه، و پیوستگی با خداوند و آموزه‌های دینی به نتیجه می‌رسد.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 6
چهارشنبه 23 بهمن 1403 زمان : 11:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

لباس تقوا در عرفان اسلامی

لباس تقوادر عرفان اسلامی‌نمادی از پاکی باطنی، حفاظت معنوی، و پوششی الهیاست که انسان را از آلودگی‌های نفسانی و شیطانی حفظ می‌کند. این مفهوم از قرآن کریم گرفته شده و در سیر و سلوک عرفانی، به‌عنوان یکی از مراحل مهم تزکیه‌ی نفس و قرب به خداوندمطرح است.


۱. جایگاه لباس تقوا در قرآن

مفهوم لباس تقوا در قرآن، در آیه‌ی ۲۶ از سوره‌ی اعراف آمده است:

"یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِکَ خَیْرٌ"
(ای فرزندان آدم! لباس برای شما فرو فرستادیم که عورت‌های شما را بپوشاند و نیز مایه‌ی زینت شما باشد، و لباس تقوا بهتر است.)(اعراف، ۲۶)

در این آیه، خداوند ابتدا از لباس ظاهریسخن می‌گوید که برای پوشاندن بدن و زینت انسان است، اما سپس لباس تقوارا برتر معرفی می‌کند. این نشان می‌دهد که در نگاه الهی، پوشش معنویکه انسان را از لغزش‌ها و گناه دور می‌کند، مهم‌تر از لباس مادی است.


۲. تفسیر عرفانی لباس تقوا

در عرفان، لباس تقوا نه یک پوشش فیزیکی، بلکه حالتی درونی استکه به سالک در مسیر سلوک کمک می‌کند. عارفان، این لباس را به چند بُعد تقسیم کرده‌اند:

الف) لباس تقوا به‌عنوان پوششی در برابر آفات نفسانی

همان‌طور که لباس، بدن را از گرما و سرما محافظت می‌کند، لباس تقوا نیز دل و جان را از آلودگی‌های درونی و نفسانی حفظ می‌کند. این آلودگی‌ها شامل:

  • کبر و غرور(احساس برتری نسبت به دیگران)
  • حسد و کینه(نارضایتی از نعمت دیگران)
  • شهوت و هوس(اسارت در دام تمایلات دنیوی)
  • ریا و خودنمایی(ظاهر‌سازی در اعمال عبادی)

سالک برای آنکه بتواند به حقیقت الهی برسد، باید ابتدا این آفات را از خود دور کند.

ب) لباس تقوا به‌عنوان حفاظی در برابر وسوسه‌های شیطانی

در عرفان، شیطان به‌عنوان دشمن اصلی سالک شناخته می‌شود که از راه‌های مختلف او را فریب می‌دهد. لباس تقوا، سدی در برابر القائات شیطانیاست و انسان را از افتادن در دام غرایز و گناهان حفظ می‌کند.

ج) لباس تقوا به‌عنوان زینت باطنی

همان‌گونه که لباس ظاهری، مایه‌ی زیبایی انسان در دنیا است، لباس تقوا جمال معنویرا برای انسان به ارمغان می‌آورد. در احادیث آمده است که لباس تقوا، لباسی از جنس نور استکه سالک را در مسیر قرب الهی یاری می‌دهد.


۳. مراحل لباس تقوا در سلوک عرفانی

در مسیر عرفان اسلامی، لباس تقوا بخشی از فرآیند تزکیه و تکامل روحیمحسوب می‌شود. می‌توان این مسیر را در قالب سه مرحله توضیح داد:

۱) تخلیه (پاک‌سازی درون از صفات ناپسند)

ابتدا سالک باید خود را از آلودگی‌های نفسانی رها کند، مانند:

  • ترک گناهان ظاهری و باطنی
  • دوری از هوای نفس و خواهش‌های دنیوی
  • توبه از گذشته و بازگشت به مسیر الهی

۲) تحلیه (آراستن روح به صفات پسندیده)

پس از تخلیه، سالک باید دل خود را با صفات نیکو زینت دهد:

  • تواضع(دوری از غرور و تکبر)
  • قناعت و صبر(رضایت از رزق الهی)
  • صدق و اخلاص(پاکی نیت در اعمال عبادی)

۳) تجلیه (رسیدن به مرحله‌ی نورانیت و فنا)

در این مرحله، سالک چنان در تقوا پیش می‌رود که وجودش سراسر نورانی شده و در حقیقت الهی محو می‌شود.او دیگر هیچ چیزی را از خود نمی‌بیند و تمام هستی را مظهر صفات خداوند می‌داند.


۴. ارتباط لباس تقوا با فنا و وصال

لباس تقوا، پلی است که انسان را از عالم کثرات به عالم وحدت می‌برد.این همان مسیری است که شما در "مراحل هفت‌گانه‌ی طریق وصال عشق"ترسیم کرده‌اید. در حقیقت، تزکیه و توبههمان مرحله‌ی نخستین لباس تقوا است و وصال، آخرین مرحله‌ای است که سالک در آن لباس فنا و بقا می‌پوشد.


۵. لباس تقوا در اشعار عرفانی

مولانا:

عارف، ز لباس فقر عاری گردد
وز هر دو جهان بی‌نیاز و باری گردد

حافظ:

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد

عطار:

گر ز جام عشق نوشی جرعه‌ای
در جهان بینی به هر سو جرعه‌ای


۶. آیا لباس تقوا تنها برای عرفا است؟

خیر! لباس تقوا مفهومی‌است که هر انسانی می‌تواند در زندگی خود به آن نزدیک شود.تفاوت در این است که عارف، این لباس را به کمال می‌رساند و از آن فراتر می‌رود،اما هر فرد مؤمن می‌تواند با رعایت تقوا، خود را به نور الهی نزدیک کند.


۷. نتیجه‌گیری

لباس تقوا، لباسی معنوی است که سالک را از آلودگی‌های دنیا و هوای نفس محافظت می‌کند و او را در مسیر وصال الهی یاری می‌دهد.این لباس، ابتدا با تزکیه و تخلیهحاصل می‌شود، سپس با تحلیه و تقویت صفات الهیکامل می‌گردد، و در نهایت، با فنا و وصالبه اوج خود می‌رسد.

با توجه به اینکه شما در حال سرودن رباعیات عرفانیهستید، آیا قصد دارید لباس تقوارا نیز در قالب یک رباعی بیان کنید؟

بازدید : 7
چهارشنبه 23 بهمن 1403 زمان : 10:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی سوز عاشقانه

سوز عاشقانه

دل در عطش عشق، پریشان شده است
هر ذره ز شوقت، همه سوزان شده است
ای نور جمالت، بنما راه وصال
جان از غمت،‌‌‌ای دوست! هراسان شده است

شرح و تفسیر رباعی "سوز عاشقانه"

مصرع اول: "دل در عطش عشق، پریشان شده است"

در این مصرع، عطش عشقبه عنوان نیرویی سوزان معرفی شده که دل را پریشان و بی‌قرار کرده است. "عطش" در ادبیات عرفانی نماد طلب و اشتیاق شدیدبرای رسیدن به معشوق (حقیقی یا مجازی) است. این دل، تشنه‌ی وصال بوده و چون هنوز به آن نرسیده، دچار آشفتگی و اضطراب شده است.

🔹 ارتباط عرفانی:در سلوک عرفانی، عاشق همیشه در طلب حقیقت است و این طلب باعث آشفتگی و سوز درونی او می‌شود. این مصرع بیانگر همان حالت اضطراب روحانیاست که انسان در مسیر وصال الهی تجربه می‌کند.

مصرع دوم: "هر ذره ز شوقت، همه سوزان شده است"

در این مصرع، شدت عشق و اشتیاق چنان توصیف شده که هر ذره از وجود عاشقدر آتش شوق می‌سوزد.

  • "هر ذره"اشاره به تمام وجود عاشق دارد؛ یعنی عشق فقط دل را درگیر نکرده، بلکه تمام هستی او را فرا گرفته است.
  • "سوزان شده است"نشان‌دهنده‌ی شدت عشق و حرارت اشتیاقاست که عاشق را از درون می‌گدازد.

🔹 ارتباط عرفانی:این مصرع یادآور مفاهیم فنای عاشقانهاست. در نگاه عرفانی، عاشق باید به حدی در آتش عشق بسوزد که وجودش به کلی در معشوق فانی شود.

مصرع سوم: "ای نور جمالت، بنما راه وصال"

اینجا عاشق به معشوق (که می‌تواند خداوند یا حقیقت مطلقباشد) روی آورده و از او طلب هدایت می‌کند.

  • "نور جمالت"اشاره به جمال الهیدارد که سرچشمه‌ی نور و حقیقت است.
  • "بنما راه وصال"نشان‌دهنده‌ی نیاز به راهنماییدر مسیر عشق است؛ یعنی عاشق در تاریکی حیرت و سوز فراق، به دنبال نور هدایت است.

🔹 ارتباط عرفانی:این مصرع بیانگر توسل عاشق به معشوق برای رسیدن به وصالاست. در تصوف، عارف همواره از خداوند طلب راهنمایی می‌کند تا مسیر حقیقت را به او نشان دهد.

مصرع چهارم: "جان از غمت،‌‌‌ای دوست! هراسان شده است"

در پایان، شدت غم هجران به اوج خود می‌رسد.

  • "جان از غمت هراسان شده است"نشان می‌دهد که فراق چنان شدید است که جان عاشق دچار اضطراب و وحشتشده است.
  • "هراسان"بودن جان، به نوعی اشاره به اضطراب روحی و بی‌قراری عاشقانهدارد که به‌دلیل عدم وصال، عاشق دچار ترس از جدایی ابدیشده است.

🔹 ارتباط عرفانی:این حالت در سلوک عرفانی مقام خوف و رجانامیده می‌شود؛ یعنی عارف میان امید به وصالو ترس از فراقدر نوسان است.


جمع‌بندی

این رباعی بیانگر سوز و عطش عاشق برای رسیدن به معشوقاست و از چهار مرحله‌ی اساسی عشق سخن می‌گوید:

  1. اضطراب و پریشانیدر مسیر عشق (مصرع اول)
  2. شدت شوق و سوز درونیکه عاشق را در بر گرفته (مصرع دوم)
  3. توسل به معشوق برای راهنمایی و رسیدن به وصال(مصرع سوم)
  4. ترس و اضطراب از فراق و نرسیدن به محبوب(مصرع چهارم)

نتیجه:این رباعی یک سیر عاشقانه و عرفانیرا ترسیم می‌کند که عاشق در آن از پریشانی و سوز، به طلب راهنمایی، و در نهایت به خوف و رجا می‌رسد.

سوز عاشقانه در عرفان اسلامی

سوز عاشقانه، یکی از عمیق‌ترین و پرمعناترینحالات در عرفان اسلامی‌است که عاشق در مسیر عشق الهی و سلوک عرفانیتجربه می‌کند. این سوز، نه‌تنها درد و گداز درونی، بلکه نیروی محرک حرکت به سوی حقاست. در متون عرفانی، سوز عاشقانه مظهر بی‌قراری، شوق، طلب، و فراق‌سوزیاست که عاشق را از عالم کثرتبه وحدت الهیمی‌رساند.


۱. سوز عاشقانه، آتش تطهیر روح

در عرفان اسلامی، عشق به خداوند مانند آتشی است که همه‌ی آلودگی‌های دل را می‌سوزاند و آن را برای تجلی حقیقت آماده می‌کند. این آتش همان سوز درونیاست که سالک را از خود و نفسانیاتش تهی می‌کند.

مولانا می‌گوید:
"آتشی از عشق در جان برفروز"
"سر به سر فکر و عبارت را بسوز"

این سوز، آلودگی‌های نفسانی، تعلقات مادی، و حجاب‌های بین انسان و حقیقت را از میان می‌برد. در نتیجه، عاشق در مسیری قرار می‌گیرد که به لقای محبوبختم می‌شود.


۲. سوز، درد فراق و آتش وصال

سوز عاشقانه، ریشه در درد فراق دارد. از دیدگاه عرفا، انسان در اصل با خداوند بوده و از عالم وحدت جدا شده است. همین جدایی، رنج و سوزی عمیق در دل عاشق ایجاد می‌کندکه او را بی‌قرار می‌سازد.

حافظ می‌گوید:
"در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد"
"عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد"

یعنی از ازل، عشق الهی در دل انسان نهاده شده است و این عشق، آتشی است که قلب را بی‌قرار می‌کند. این بی‌قراری همان سوز عاشقانه‌ای است که سالک را به‌سوی وصال سوق می‌دهد.


۳. سوز، عامل حرکت در سلوک عرفانی

در مسیر عرفان، سوز فقط یک احساس زودگذر نیست، بلکه نیروی اصلی حرکت سالک است. کسی که این سوز را درک نکند، در مسیر سلوک دچار رکود و توقفمی‌شود.

ابوسعید ابوالخیر می‌گوید:
"هر که او بی‌سوز، او بی‌نور شد"
"هر که بی‌نور است، او مقبور شد"

یعنی بدون سوز عشق، هیچ نوری در دل روشن نمی‌شود و انسان در تاریکی نفس باقی می‌ماند.


۴. سوز، نشانه‌ی عشق حقیقی

یکی از نشانه‌های عشق حقیقی، سوز و گداز درونیاست. عارفان معتقدند که عشق بی‌سوز، عشق نیست. هر چه عشق شدیدتر باشد، سوز عاشقانه نیز بیشتر خواهد بود.

عطار در "منطق‌الطیر" می‌گوید:
"عشق آتش بود، اندر جان شود"
"هر که را او بیشتر، سوزان شود"

بنابراین، سوز نشان‌دهنده‌ی میزان عشق سالک به حق است. هر که عاشق‌تر باشد، بیشتر می‌سوزد و هر که بیشتر بسوزد، به محبوب نزدیک‌تر می‌شود.


۵. سوز، پلی میان فنا و بقا

در نهایت، سوز عاشقانه راه را برای فنا فی‌الله هموار می‌کند. سالکی که در عشق الهی می‌سوزد، به مرحله‌ای می‌رسد که خودی او از میان می‌رود و تنها محبوب باقی می‌ماند.

مولانا در این‌باره می‌گوید:
"در عشق، تو را حساب و میزان نبود"
"آن جا که رسیدی، سخن از جان نبود"

یعنی عاشق آن‌قدر در سوز عشق گداخته می‌شود که دیگر وجودی مستقل از معشوق ندارد.


جمع‌بندی:

سوز عاشقانه در عرفان اسلامی سه ویژگی اصلی دارد:

  1. تطهیر روح→ سوز، دل را از آلودگی‌های نفسانی پاک می‌کند.
  2. رنج فراق و شوق وصال→ این سوز ناشی از جدایی انسان از خداوند و میل بازگشت به اوست.
  3. نیروی محرک در سلوک→ بدون سوز، حرکت در مسیر عرفان ممکن نیست.

در نهایت، سوز عاشقانه انسان را از خود تهی کرده و در نور حق مستغرق می‌کند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 6
چهارشنبه 23 بهمن 1403 زمان : 10:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی صفای نفس


صفای نفس
دل آینه شد، چو از غبارش بردی
از ظلمت نفس، اختیارش بردی
چون صبح، ز نور حق وضو باید کرد
کز دیده‌ی جان، پرده‌دارش بردی

شرح و تفسیر رباعی «صفای نفس»

این رباعی عرفانی، مفهوم تصفیه‌ی دل و رسیدن به صفای باطنرا بیان می‌کند. هر مصرع در ادامه شرح داده می‌شود:


مصرع اول:

دل آینه شد، چو از غبارش بردی

شرح:

در اینجا، دل انسان به آینه تشبیه شده است. همان‌طور که آینه در ذات خود پاک، صاف و منعکس‌کننده‌ی نوراست، دل انسان نیز فطرتاً شفاف و پذیرای حقیقت است. اما وقتی غبار و زنگار بر آینه بنشیند، دیگر چیزی را به‌درستی منعکس نمی‌کند. این غبار، نماد گناهان، وابستگی‌های نفسانی و غفلت از یاد خداست.

تفسیر عرفانی:

از دیدگاه عرفان، دل در اصل مظهر تجلی نور الهی است، اما هواهای نفسانی و اشتغالات دنیوی آن را تیره و کدر می‌کنند. این مصرع می‌گوید که اگر انسان غبارهای شهوت، غضب، حرص و غفلترا از دل بزداید، دلش همانند آینه‌ای زلال می‌شود و قابلیت درک حقیقت را پیدا می‌کند.


مصرع دوم:

از ظلمت نفس، اختیارش بردی

شرح:

ظلمت نفسهمان تیرگی‌هایی است که از خودخواهی، وابستگی‌های مادی، وسوسه‌های شیطانی و بی‌خبری از حقیقت ناشی می‌شود. اختیار گرفتن از نفسبه این معناست که انسان بتواند نفس امارهرا مهار کند و اختیار دل را از دست سیطره‌ی هواهای نفسانی بگیرد.

تفسیر عرفانی:

این مصرع به مفهومی‌اشاره دارد که در سیر و سلوک عرفانی، "جهاد اکبر" نامیده می‌شود. یعنی انسان باید بر نفس امارهچیره شود و آن را تحت اراده‌ی عقل و روح قرار دهد. وقتی نفس، دیگر فرمانروای دل نباشد، دل آزاد شده و حقیقت را درک خواهد کرد.


مصرع سوم:

چون صبح، ز نور حق وضو باید کرد

شرح:

در این مصرع، دو استعاره‌ی بسیار قویبه‌کار رفته است:

  1. "چون صبح"→ اشاره به آغاز روشنایی، زدودن تاریکی و طلوع حقیقت دارد.
  2. "ز نور حق وضو باید کرد"→ اشاره به نوعی طهارت باطنیدارد که نه با آب، بلکه با نور الهیحاصل می‌شود.

تفسیر عرفانی:

"صبح" در عرفان، نماد بیداری از خواب غفلتو آغاز سلوک معنویاست. همان‌طور که در نماز صبح وضو می‌گیریم و خود را برای عبادت آماده می‌کنیم، در مسیر سلوک نیز باید با نور معرفت و یاد خدادل را شست‌وشو دهیم تا از کدورت‌های دنیوی پاک شود.


مصرع چهارم:

کز دیده‌ی جان، پرده‌دارش بردی

شرح:

"دیده‌ی جان" یعنی چشم بصیرت و حقیقت‌بینی. پرده‌هایی که این دیده را می‌پوشانند، همان حجاب‌های نفسانی، وابستگی‌های دنیوی، اوهام و توهمات ذهنیهستند که مانع از درک حقیقت می‌شوند.

تفسیر عرفانی:

در متون عرفانی، "حجاب‌ها"از موانع اصلی شناخت خداوند و حقیقت مطلق شمرده می‌شوند. برداشتن پرده‌ها یعنی کنار زدن موانع درونی که مانع شهود حقیقت می‌شوند. وقتی دل از غبار پاک شد و نور الهی در آن تجلی یافت، چشم باطن گشوده می‌شودو حقیقت را بی‌پرده مشاهده می‌کند. این مرحله را "کشف و شهود"یا "نور یقین"می‌نامند.


جمع‌بندی:

این رباعی، مسیر صفای نفسرا در چهار مرحله بیان می‌کند:

  1. پاک کردن دل از آلودگی‌های نفسانی
  2. رهایی از سلطه‌ی خواهش‌های نفسانی و به دست گرفتن اختیار دل
  3. آماده شدن برای شهود حقیقت با وضو گرفتن از نور الهی
  4. برداشته شدن پرده‌ها و رسیدن به چشم باطن و شهود حقیقت

این مسیر دقیقاً همان چیزی است که عارفان از آن به‌عنوان سیر و سلوک الی‌الله یاد می‌کنند.

صفای نفس در عرفان اسلامی

صفای نفسیکی از مفاهیم کلیدی در عرفان اسلامی‌است که به پاکی، خلوص، و تهذیب درونی انساناشاره دارد. این اصطلاح بیانگر حالتی است که در آن نفس از آلودگی‌های نفسانی و تعلقات دنیوی پالایش یافته و به مقام قرب الهی نزدیک شده است.


۱. تعریف واژه‌ها

الف) صفا (پاکی و زلالی)

صفادر لغت به معنای زلالی، خلوص، و بی‌غل‌وغشیاست. در عرفان، این واژه اشاره به پاکی دل و نفس از تعلقات دنیوی و خواسته‌های نفسانیدارد.

🔻 مولانا در مثنوی می‌گوید:
"زنگار دل از صفای جان باید برد
تا نور خدا در آن عیان گردد."

🔹 یعنی تا زمانی که دل از آلودگی‌ها پاک نشود، تجلی نور الهی در آن ممکن نیست.

ب) نفس در عرفان

در عرفان اسلامی، نفسدارای مراتب و حالات مختلفی است که از نفس اماره (فرمان‌دهنده به بدی)تا نفس مطمئنه (آرام‌یافته در حق)تغییر می‌کند. صفای نفسدر واقع فرآیند عبور از مراتب پایین نفس و رسیدن به طهارت باطنیاست.


۲. صفای نفس در سیر و سلوک عرفانی

در مسیر عرفان، سالک باید نفس را از زنگارها پاک کند تا شایسته‌ی دریافت انوار الهی شود.
صفای نفس همان لحظه‌ای است که انسان از خواسته‌های نفسانی و تمنیات دنیوی رها شده و دلش به نور حقیقت الهی منور می‌شود.

📌 مراحل صفای نفس در سلوک عرفانی:
۱. تزکیه و مجاهده:دوری از لذات نفسانی و تمرین خویشتن‌داری.
۲. تخلّی (پاک‌سازی):رهایی از صفات مذموم مانند حسد، کبر، و طمع.
3. تحلّی (آراستن):کسب فضائل مانند صدق، توکل، و اخلاص.
۴. تجلّی:ظهور انوار الهی در قلب و رسیدن به مقام صفای نفس.

🔻 امام علی (ع) می‌فرماید:
"مَن صَفا صُفّی لَهُ، وَمَن کَدَّرَ کُدِّرَ عَلَیهِ."
"هر که خود را پاک سازد، پاکی به او عطا می‌شود، و هر که آلوده گردد، آلودگی او را در بر خواهد گرفت."


۳. صفای نفس در متون عرفانی

الف) در قرآن کریم

🔹 "قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا"(الشمس: ۹-۱۰)
"رستگار شد آن‌که نفس خویش را پاک کرد و زیانکار شد آن‌که آن را به پلیدی آلود."

📌 مفهوم:این آیه، تأکید دارد که صفای نفس کلید فلاح و رستگاری است.

ب) در کلام عرفا

🔻 ابن عطاالله اسکندرانی:
"صفای نفس، یعنی چشم دل را از دیدن غیر حق پاک کردن."

🔻 مولانا:
"چون دل تو پاک شد، حسن خدا ببینی"
"زنگار چو برخاست، صفا را ببینی."

🔹 یعنی وقتی دل از زنگار گناه و دلبستگی به دنیا پاک شود، جمال الهی در آن تجلی می‌کند.


۴. تفاوت صفای نفس و صفای دل

صفای نفس: به پاک‌سازی قوای درونی انسان از شهوات، رذایل، و خواسته‌های نفسانیاشاره دارد.
صفای دل: به پاکی و زلالی قلب برای پذیرش حقایق الهی و معنویاشاره دارد.
ارتباط این دو:صفای نفس مقدمه‌ی صفای دلاست؛ یعنی اگر نفس از آلودگی‌ها پاک شود، دل نیز شفاف شده و آماده‌ی دریافت نور حق می‌شود.

🔻 سنایی:
"دل آینه‌ی حسن خداوندی شد
چون زنگ نفس، پاک شد از روی دل."

🔹 یعنی صفای دل بدون صفای نفس ممکن نیست.


۵. صفای نفس در اشعار عرفانی

🔻 حافظ:
"خرقه‌ی زهد مرا آب خرابات ببرد
یعنی آن دل که ز تقواست، صفا باید کرد."

🔹 یعنی ریاضت و تقوا، مقدمه‌ی صفای نفس است.

🔻 مولانا:
"دل را ز غبار نفس پاکی باید
تا نور خدا در آن تجلی آرد."

🔹 یعنی صفای نفس، شرط تجلی انوار الهی است.


۶. رباعی درباره‌ی صفای نفس

برای بیان این مفهوم در قالب رباعی عرفانی، این بیت را می‌سرایم:

نفس از همه غیر حق رها باید کرد
دل را ز غبار ما سوا باید کرد
آن لحظه که از خویش تهی شد دل ما
آیینه‌ی حسن کبریا باید کرد

📌 مفهوم این رباعی:
نفس باید از غیر خدا پاک شود.
دل، تنها زمانی به صفا می‌رسد که از همه‌ی تعلقات آزاد گردد.
پس از آن، حسن الهی در دل متجلی خواهد شد.


۷. نتیجه‌گیری

🔹 صفای نفس یعنی پاکی درونی از تمامی‌آلودگی‌ها و رسیدن به طهارت باطنی.
🔹 این مفهوم، یکی از پایه‌های سیر و سلوک عرفانی است که منجر به مشاهده‌ی حقایق الهی می‌شود.
🔹 رسیدن به صفای نفس نیازمند تزکیه، ریاضت، و تهذیب است.
🔹 پس از آن، قلب همچون آیینه‌ای زلال، آماده‌ی دریافت نور حقیقت خواهد شد.

پس صفای نفس، گامی‌ضروری برای رسیدن به معرفت و مشاهده‌ی حسن مطلق الهی است.


تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 6
چهارشنبه 23 بهمن 1403 زمان : 10:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
وادی حسن
در وادی حسن، یک نظر کافی نیست
دیوانه شدن زین سفر کافی نیست
هر کس که نظر بر رخ جانان انداخت
دریافته است، یک گذر کافی نیست

شرح و تفسیر رباعی "وادی حسن"

این رباعی، با بیانی عرفانی و لطیف، به نابسندگی یک نگاه و یک لحظه در مسیر شناخت حسن مطلق اشاره دارد. حسن در اینجا می‌تواند به زیبایی الهییا جمال حقیقتتعبیر شود. اکنون، به شرح و تفسیر هر مصرعمی‌پردازیم:


مصرع اول: "در وادی حسن، یک نظر کافی نیست"

شرح:
"وادی حسن"به معنای سرزمین یا مرحله‌ای از سلوک عرفانی است که در آن جمال الهی یا حقیقتی متعالی نمایان می‌شود. این مصرع می‌گوید که برای درک این حسن، یک نگاه سطحی کافی نیست؛ زیرا این حسن، حقیقتی ژرف و نامحدود است.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، حسن حقیقی همان جمال الهیاست. کسی که در مسیر شناخت خداوند قرار می‌گیرد، با یک نظر یا تجربه‌ی گذرا نمی‌تواند به کُنه این حقیقت برسد. عارفان معتقدند که سالک باید بارها و بارها غرق در این وادی شود تا حقیقت را درک کند.


مصرع دوم: "دیوانه شدن زین سفر کافی نیست"

شرح:
"زین سفر"اشاره به سیر و سلوک عرفانی دارد. شاعر می‌گوید که حتی اگر کسی در این راه دچار حیرت و شوریدگی شود، این کافی نیست؛ زیرا دیوانگی و شیدایی مرحله‌ی اول سلوک است، نه نهایت آن.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، "دیوانگی" نمادی از حیرت و شیدایی عاشقانهاست، اما این مرحله‌ای ابتدایی است. بسیاری از بزرگان عرفان، مانند مولانا، تأکید دارند که سالک نباید در مرحله‌ی دیوانگی متوقف شود، بلکه باید این شور و شیدایی را به معرفت و وصال حقیقی تبدیل کند.


مصرع سوم: "هر کس که نظر بر رخ جانان انداخت"

شرح:
"رخ جانان"استعاره از جمال حقیقت یا ذات الهی است. هر کس که حتی یک لحظه موفق شود حقیقت را بی‌پرده ببیند، درمی‌یابد که این تجربه فراتر از یک نگاه گذراست و نیازمند تداوم است.

تفسیر عرفانی:
در مکتب عرفان، مشاهده‌ی رخ جانان همان تجلی جمال الهی بر قلب سالکاست. بزرگان تصوف معتقدند که این رخ‌نمایی، حتی اگر لحظه‌ای باشد، تمام وجود انسان را دگرگون می‌کند. این همان تجربه‌ای است که پیامبران و اولیای الهی از آن سخن گفته‌اند.


مصرع چهارم: "دریافته است، یک گذر کافی نیست"

شرح:
اینجا نتیجه‌گیری شعر است: هر که این حقیقت را لمس کند، می‌فهمد که یک بار دیدن، یک گذر، یا یک لحظه توقف در این مسیر کافی نیست.این راه، مسیری دائمی‌است که هرچه بیشتر در آن پیش روی، عطش تو برای درک بیشتر افزون می‌شود.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، شناخت حقیقت پایانی ندارد. هرچه بیشتر سالک در مسیر معرفت پیش می‌رود، بیشتر متوجه بی‌کرانگی آن می‌شود. این مصرع یادآور آیه‌ی قرآنی است: "وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا"(بگو: پروردگارا، دانش مرا افزون کن).


جمع‌بندی نهایی

این رباعی تصویری بسیار ظریف از سیر و سلوک عرفانیارائه می‌دهد. در یک نگاه کلی:

  1. نظر اولی کافی نیست→ چون حسن الهی ژرف است.
  2. دیوانگی در مسیر کافی نیست→ چون نیاز به معرفت و وصال دارد.
  3. نگاه به حقیقت، عطش را افزون می‌کند→ چون حقیقت بی‌نهایت است.
  4. هیچ‌گاه یک بار عبور از این مسیر کافی نیست→ سالک باید همواره در مسیر باشد.

این شعر از نظر مضمون، کاملاً عرفانی و عمیقاست و می‌توان گفت در اوج زیبایی و مفهوم است.

alirejali.blog.ir

بازدید : 6
سه شنبه 22 بهمن 1403 زمان : 16:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

کیمیای عشق در عرفان اسلامی

کیمیای عشقدر عرفان اسلامی‌یکی از عمیق‌ترین و مهم‌ترین مفاهیم سلوک معنوی است. این مفهوم ریشه در این باور دارد که عشق الهی نیرویی است که می‌تواند جان و روح سالک را دگرگون کند، او را از دلبستگی‌های مادی برهاند و به حقیقت هستی، یعنی وصل و بقا بالله، برساند. همان‌گونه که در کیمیاگری، فلزات کم‌ارزش به طلا تبدیل می‌شوند، عشق نیز روح انسان را از زنگارهای غفلت و گناه پاک کرده و به مقام طهارت و قرب می‌رساند.

ریشه‌ی مفهوم کیمیا در عرفان

در ادبیات عرفانی، "کیمیا" به‌عنوان نماد یک نیروی متحول‌کننده به کار می‌رود. کیمیاگری در دنیای مادی علمی‌بود که هدف آن تبدیل فلزات ارزان‌قیمت به طلا بود، اما در عرفان، کیمیا رمزی از عشق الهیاست که انسان را از حالت عادی و خاکی به مقامی‌نورانی و متعالی ارتقا می‌دهد. این معنا را می‌توان در آثار بسیاری از عرفا مشاهده کرد، ازجمله در اشعار مولانا، عطار و حافظ.

ویژگی‌های کیمیای عشق در عرفان اسلامی

  1. تحول درونی و دگرگونی باطن:
    عشق مانند کیمیا قلب سالک را از صفات بشری پالایش کرده و او را به حقیقت ناب نزدیک می‌کند. سالک در مسیر عشق از خودبینی و خودخواهی رها می‌شود و با شناختی عمیق‌تر، خود را در نور حقیقت الهی مشاهده می‌کند.

  2. طهارت قلب و زدودن زنگارها:
    عشق، قلب را از زنگارهای غفلت، خودپرستی، و تعلقات مادی پاک می‌کند. عرفا معتقدند که بدون عشق الهی، قلب مانند آهن زنگ‌زده می‌شود و توانایی انعکاس نور حق را از دست می‌دهد.

  3. فنای عاشق در معشوق:
    در عرفان، عاشق وقتی در عشق الهی غرق می‌شود، از خودی و فردیت خویش عبور کرده و در محبوب فانی می‌شود. این مرحله که به آن فنا فی اللهگفته می‌شود، نهایت سلوک عاشقانه است.

  4. رنج و ابتلا:
    کیمیای عشق با آزمون‌ها و سختی‌های فراوان همراه است. همان‌گونه که کیمیاگری فرآیندی دشوار است، سلوک عاشقانه نیز مستلزم تحمل ریاضت‌ها، محرومیت‌ها و صبر بر بلایا است. تنها کسانی که عشق را با جان و دل پذیرفته و بر سختی‌های آن استقامت ورزند، به گوهر ناب معرفت و وصال دست خواهند یافت.

  5. وصال و بقا:
    پس از گذر از سختی‌های عشق و فنا شدن در محبوب، عاشق به بقا باللهمی‌رسد. در این مرحله، او به حیات ابدی معنوی دست می‌یابد و نور حق در وجودش متجلی می‌شود.

کیمیای عشق در سخنان عرفا

مولانا:

مولانا عشق را نیرویی می‌داند که در سراسر هستی جاری است و همه چیز را متحول می‌کند:

عشق آن شعله‌ست کاندر نی فتاد / جوشش عشق است کاندر می‌فتاد

او عشق را آتش مقدسمی‌داند که همه‌ی حجاب‌ها را می‌سوزاند و حقیقت را نمایان می‌سازد.

عطار:

عطار نیشابوری عشق را همان کیمیا معرفی می‌کند که روح را از فرش به عرش می‌برد:

کیمیای عشق آمد خاک را زر می‌کند / هر که این زر یافت او تاج سر می‌کند

از نظر عطار، عشق زباله‌دانی نفوس انسانی را به زر ناب تبدیل می‌کند و مقام انسان را به اوج می‌رساند.

حافظ:

حافظ عشق را عنصری ازلی می‌داند که از آغاز خلقت در جهان دمیده شده است:

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

عشق همان کیمیاو نیرویی است که همه‌ی جهان را دگرگون می‌کند و سالک را به وصال حق می‌رساند.

مقایسه‌ی کیمیای عشق با کیمیای مادی

نتیجه‌گیری

کیمیای عشق در عرفان اسلامی‌نیرویی معنوی و متحول‌کننده است که روح سالک را از آلودگی‌ها پاک می‌کند و او را به مقام قرب الهی می‌رساند. این عشق با رنج، ابتلا، فنا و وصالهمراه است و تنها کسانی که در این مسیر ثابت‌قدم باشند، به گوهر حقیقی آن دست خواهند یافت. در حقیقت، کیمیای عشق همان سِرِّ الهیاست که آدمی‌را از خاک به افلاک می‌برد و او را به جاودانگی می‌رساند.

بازدید : 6
سه شنبه 22 بهمن 1403 زمان : 16:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت
  • باسمه تعالی

  • شرحی بر واژه‌های عرفانی بحر فنا
    بحر فنا
    چون شمع بسوز از برای دلِ دوست
    با آتش عشق، شو فدای دلِ دوست
    چون قطره اگر ز خویش رستی، آنگاه
    در بحر وجود، شو بقای دلِ دوست

    شرح و تفسیر رباعی «بحر فنا»

    این رباعی در توصیف فنا فی اللهو بقا باللهسروده شده است. هر مصرع آن مرحله‌ای از سلوک عارفانهرا بیان می‌کند.


    مصرع اول: «چون شمع بسوز از برای دلِ دوست»

    شرح:

  • شمعنماد فداکاری، عشق، و فنادر عرفان است.
  • سوختن برای دل دوستیعنی عاشق حقیقی باید خود را کاملاً وقف معشوق الهی کند.
  • این مصرع دعوت به ایثار و عشق خالصانهاست؛ عاشق نباید به خود فکر کند، بلکه همه چیزش را برای دوستفدا کند.
  • تفسیر عرفانی:

  • شمع در مسیر عشق می‌سوزد، نور می‌دهد، اما چیزی از خود باقی نمی‌گذارد.
  • عارف نیز در مسیر عشق الهی تمام هستی خود را نثار معشوق می‌کندتا به فنابرسد.
  • نمونه از ادبیات عرفانی:

  • مولوی:
    «همچو شمع از غیر خود وارهیده‌ام / عاشقم، در آتشم، در تبهیده‌ام»

  • مصرع دوم: «با آتش عشق، شو فدای دلِ دوست»

    شرح:

  • آتش عشقاشاره به محبت سوزان و حقیقی به معشوق الهیدارد.
  • فدای دل دوست شدنیعنی کاملاً تسلیم خواست و رضای معشوق شدن.
  • عشق راستین سالک را از خود تهی می‌کندتا هیچ خواسته‌ای جز خواسته‌ی معشوق در او باقی نماند.
  • تفسیر عرفانی:

  • آتش عشق مانند کیمیای وجوداست؛ هر که در این آتش بسوزد، از خود تهی شده و به نور حقیقت تبدیل می‌شود.
  • «فدا شدن» یعنی دیگر خودی نداشتن، بلکه به طور کامل در اراده و عشق محبوب ذوب شدن.
  • نمونه از ادبیات عرفانی:

  • حافظ:
    «در آتش شوق دوست، خوش باش و می‌بسوز / کاین خرمن فراق، نه بر آرند خام را»

  • مصرع سوم: «چون قطره اگر ز خویش رستی، آنگاه»

    شرح:

  • قطره نماد وجود محدود انساناست.
  • رهایی از خودیعنی دل‌بریدن از تعلقات، هوی و هوس، و منیت.
  • اگر قطره از فردیت و وابستگی‌هایش رها شود، می‌تواند به دریا بپیوندد.
  • تفسیر عرفانی:

  • قطره تا زمانی که خود را جدا از دریا بداند، محدود است. اما اگر دریا را بشناسد، دیگر قطره نیست، بلکه بخشی از دریاست.
  • در عرفان، این مرحله را فنا در ذات حقمی‌دانند، یعنی انسان هویت فردی خود را از دست می‌دهد و در حقیقت مطلق حل می‌شود.
  • نمونه از ادبیات عرفانی:

  • مولوی:
    «چون که بی‌رنگی اسیر رنگ شد / موسیی با موسیی در جنگ شد»
  • شبستری:
    «قطره‌ای کز جویباری می‌رود / از پی دیدار یاری می‌رود»

  • مصرع چهارم: «در بحر وجود، شو بقای دلِ دوست»

    شرح:

  • بحر وجوداشاره به وجود مطلق و لایتناهی خداونددارد.
  • بقای دل دوستیعنی عاشق، بعد از فنا، در حقیقت محبوب باقی می‌ماند.
  • این مرحله بقا باللهاست: عاشق دیگر وجود مستقل ندارد، بلکه هرچه هست، جلوه‌ای از دوست است.
  • تفسیر عرفانی:

  • سالک بعد از طی مراحل عشق، فنا، و رهایی از خود، در نهایت به بقای حقیقی در خداوندمی‌رسد.
  • او دیگر خود را نمی‌بیند، بلکه تنها جلوه‌ی معشوق در هستی او باقی است.
  • نمونه از ادبیات عرفانی:

  • بایزید بسطامی:
    «اول فنا، آخر بقا.»
  • مولوی:
    «چون تو را نبود ز خود هیچ نام / ماند ز تو نام، ز حق والسلام»

  • نتیجه‌گیری کلی:

  • این رباعی یک سیر کامل عرفانیرا نشان می‌دهد:
    1. سوختن در راه عشق
    2. فدا شدن و تسلیم معشوق گشتن
    3. رهایی از منیت و فردیت
    4. رسیدن به بقا بالله و یکی شدن با معشوق
  • این رباعی، کوتاه اما بسیار پرمغز و دقیق است و به زیبایی مراحل سلوک

  • عشوق در هستی او باقی است.

نمونه از ادبیات عرفانی:

  • بایزید بسطامی:
    «اول فنا، آخر بقا.»
  • مولوی:
    «چون تو را نبود ز خود هیچ نام / ماند ز تو نام، ز حق والسلام»

نتیجه‌گیری کلی:

  • این رباعی یک سیر کامل عرفانیرا نشان می‌دهد:
    1. سوختن در راه عشق
    2. فدا شدن و تسلیم معشوق گشتن
    3. رهایی از منیت و فردیت
    4. رسیدن به بقا بالله و یکی شدن با معشوق

این رباعی، کوتاه اما بسیار پرمغز و دقیق است و به زیبایی مراحل سلوک را بیان کرده است.

بحر فنا در عرفان اسلامی: غایت سلوک الی الله

۱. معنا و مفهوم فنا

واژه «فنا» در لغت به معنای نابودی و زوال است، اما در اصطلاح عرفانی، به مرحله‌ای از سلوک گفته می‌شود که در آن سالک از خودی و انانیت می‌گذرد و در حق تعالی مستغرق می‌شود. این مرحله را می‌توان نقطه اوج سیر و سلوک عرفانی دانست که در آن همه‌ی هستیِ مجازی و موهوم سالک رنگ می‌بازد و تنها حقیقت مطلق (حق) باقی می‌ماند.

بحر فنا، استعاره‌ای از این محو شدن کامل است؛ همان‌گونه که قطره‌ای در دریا محو می‌شود و از خود هویتی مستقل ندارد، سالک نیز در این مرحله تمام تعینات فردی و وابستگی‌های نفسانی را از دست می‌دهد.

۲. اقسام و مراتب فنا

عارفان فنا را در سه مرتبه‌ی اصلی بررسی کرده‌اند:

الف. فنا از افعال (فنا عن الأفعال)

در این مرتبه، سالک به این درک می‌رسد که هیچ فعلی از خود ندارد و همه‌ی حرکات و افعال، تنها به اراده‌ی الهی انجام می‌شوند. این مرحله را می‌توان با توحید افعالی مرتبط دانست، که در آن هرگونه استقلال در افعال نفی می‌شود.

ب. فنا از صفات (فنا عن الصفات)

پس از درک فنا از افعال، سالک درمی‌یابد که تمام صفات کمالی نیز از آنِ خداوند است. در این حالت، دیگر صفات بشری را برای خود قائل نیست و همه‌ی کمالات را تنها در حق تعالی مشاهده می‌کند.

ج. فنا از ذات (فنا عن الذات)

این مرحله عالی‌ترین مرتبه‌ی فناست که در آن، سالک از هرگونه تعین و هویت فردی خود محو می‌شود. در این مرحله، دیگر حتی آگاهی از فنا نیز وجود ندارد؛ زیرا سالک خود را نمی‌بیند، بلکه تنها حق را مشاهده می‌کند. این همان مرتبه‌ای است که عارفان از آن به «فنا فی الله» یاد می‌کنند.

۳. فنا در کلام بزرگان عرفان

الف. ابن عربی و فنا در وحدت وجود

ابن عربی فنا را امری ضروری برای درک حقیقت وجود می‌داند. از دیدگاه او، فنا یعنی محو شدن در وحدت مطلق حق، به گونه‌ای که سالک دیگر خود را به عنوان یک موجود مستقل نمی‌شناسد و تنها حقیقت واحد را مشاهده می‌کند. او در «فتوحات مکیه» بیان می‌کند که فنا به معنای رفع تعینات است و انسان در این حالت جز حق را نمی‌بیند.

ب. مولانا و فنا در عشق الهی

مولانا فنا را به غرق شدن در دریای عشق الهی تشبیه می‌کند. او در بسیاری از ابیات مثنوی، فنا را با تمثیل‌هایی مانند شمعی که در نور آفتاب محو می‌شودیا قطره‌ای که در دریا می‌ریزدتوضیح داده است:

این سخن فرعون گفت: "أنا الحق"‌‌‌ای پدر / نه که موسی از تجلی گشت بی‌خود در شجر؟

ج. حلاج و فنا در ذات الهی

حلاج، یکی از مشهورترین عرفای فنا، تجربه‌ی عمیق خود را با جمله‌ی معروف «أنا الحق» بیان کرد. این سخن او نشان‌دهنده‌ی مرتبه‌ی فنا از ذات بود، به گونه‌ای که دیگر خودی برای او باقی نمانده بود و تنها حق را مشاهده می‌کرد.

۴. تفاوت فنا و بقا بالله

فنا، اگرچه به عنوان مرحله‌ی نهایی سلوک دیده می‌شود، اما در عرفان اسلامی‌گامی‌برای رسیدن به بقا باللهاست. در مرحله‌ی بقا، سالک که از خود گذشته و در حق مستغرق شده، دوباره به عالم بازمی‌گردد، اما این بار با دیدگاه و حقیقتی الهی. در این حالت، او نه به خود می‌اندیشد و نه به دنیا از منظر انسانی می‌نگرد، بلکه حقیقت را از دیدگاه الهی مشاهده می‌کند و در مسیر هدایت و ارشاد دیگران قدم برمی‌دارد.

۵. نتیجه‌گیری: بحر فنا، دروازه‌ی وصال حق

بحر فنا در عرفان اسلامی، عمیق‌ترین و نهایی‌ترین مرحله‌ی سیر و سلوک است. این مرحله، عبور از هرگونه انانیت و هویت فردی است که در نهایت به شهود وحدت مطلق حق منتهی می‌شود. اما فنا تنها یک مقصد نیست، بلکه دریچه‌ای به بقا بالله است که در آن، سالک با حقیقت الهی یکی می‌شود و در این جهان با نوری الهی سیر می‌کند.

از این منظر، بحر فنا همان نقطه‌ای است که سالک از «خود بودن» به «حق بودن» می‌رسد و در بی‌کرانگی حقیقت محو می‌شود.


تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 436
  • بازدید کننده امروز : 296
  • باردید دیروز : 6
  • بازدید کننده دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 437
  • بازدید ماه : 463
  • بازدید سال : 2927
  • بازدید کلی : 2952
  • کدهای اختصاصی