در عرفان اسلامی، «سرمدی» به معنای جاودانگی و فراتر بودن از زمان و تغییرات آن است. این واژه برگرفته از «سرمد» است که در لغت به معنای ازلیت و ابدیت میآید. سرمدیت مفهومیبنیادین در عرفان است که بر وجودی دلالت دارد که نه آغازی دارد و نه پایانی، و از تمامیقیود زمانی و مکانی آزاد است.
ابعاد مختلف مفهوم سرمدی در عرفان اسلامی:
۱. سرمدیت ذات الهی
در عرفان اسلامی، خداوند را سرمدیمیدانند، زیرا او «اول و آخر» است و وجودش مستقل از زمان و مکان است. این ویژگی، تفاوت مهمیمیان خداوند و مخلوقات را نشان میدهد، زیرا همه چیز در عالم تغییر و فناپذیری دارد، اما خداوند ثابت و سرمدی است:
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ(سوره حدید، آیه ۳)
ابنعربی در فصوصالحکم نیز به این موضوع اشاره دارد که وجود حق، سرمدی و نامحدوداست، درحالیکه مخلوقات، محدود به زمان هستند.
۲. سرمدیت حقیقت مطلق
عرفا بر این باورند که حقیقت واحده، که همان نور الهی یا وجود مطلق است، سرمدیبوده و هیچگاه دچار تغییر و زوال نمیشود. این حقیقت، اساس کل عالم هستی است و هرچه در عالم مشاهده میشود، تجلیات و تعینات آن حقیقت واحد است.
مولانا در مثنوی، به سرمدیت این حقیقت اشاره میکند:
آنِ واحد را چو فهمیدی ز جان / در سرمد گم شو، برون آی از زمان
۳. سرمدیت عشق الهی
یکی از عمیقترین مفاهیم سرمدیت در عرفان، عشق سرمدی است. عرفا بر این باورند که عشق حقیقی، که عشق به خداوند است، ازلی و ابدی است و هیچگاه فنا نمیشود. این عشق، مبدأ و معاد عارف است و او را به وصال حق میرساند.
حافظ این عشق را چنین توصیف میکند:
عشق تو نهال حیرت آمد / وصل تو کمال حیرت آمد
۴. سرمدیت علم الهی
در عرفان، علم الهی را نیز سرمدی میدانند، زیرا خداوند ازلی و ابدی است و دانش او نسبت به مخلوقات محدود به گذشته، حال و آینده نیست، بلکه همه چیز را به صورت آنی و بیزمان درک میکند. ابنعربی در فتوحات مکیه میگوید که علم الهی، همچون ذات او، سرمدی و مطلق است.
۵. سرمدیت اولیای الهی
برخی عرفا معتقدند که اولیای کامل، پس از فنا فیالله، به نوعی از بقا و سرمدیت میرسند که در آن وجودشان در حق فانی شده و جاودانه میگردد. این مقام، بقای بعد از فنانامیده میشود و نشانهی رسیدن به کمال عرفانی است.
نتیجهگیری
مفهوم سرمدی در عرفان اسلامی، نشاندهندهی جاودانگی ذات الهی، حقیقت مطلق، عشق حقیقی و علم خداوند است. در نگاه عرفانی، سالک در سیر و سلوک خود تلاش میکند از وابستگیهای زمانی و مکانی رها شود و به مرتبهای برسد که در آن به سرمدیت حقمتصل شود. این مسیر، همان «طریق وصال» است که در نهایت، او را به جاودانگی در حق میرساند.