loading...

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

بازدید : 3
دوشنبه 21 بهمن 1403 زمان : 10:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

شرحی بر واژه عرغانی کاسه شبنم

کاسه شبنم

مصرع اول: "شبنم شدم و نگاه یزدان دیدم"

  • شاعر خود را به "شبنم" تشبیه کرده است، که نمادی از لطافت، خلوص و فروتنی است.
  • "شبنم شدن" به معنای فروتنی و نزدیک شدن به خاک (تسلیم و فنا در برابر حقیقت) است.
  • "نگاه یزدان دیدم" نشان می‌دهد که این تواضع باعث شده است که او جلوه‌ای از نگاه الهی را درک کند.
  • در عرفان، نگاه خدا نشانه‌ی توجه ویژه‌ی او به بنده است، که نتیجه‌ی آن بصیرت و شهود حقیقت است.

مصرع دوم: "من نور خدا، در گلستان دیدم"

  • "نور خدا" اشاره به حقیقت مطلق و روشنایی معنوی دارد.
  • "گلستان" نمادی از جهان هستی، مخلوقات، یا فضای روحانی است که در آن جلوه‌های الهی قابل مشاهده‌اند.
  • شاعر با زبان شهود عرفانی، بیان می‌کند که نور الهی را در جلوه‌های گوناگون طبیعت و هستی دیده است.
  • این مصرع تأکیدی بر وحدت وجود دارد، یعنی اینکه جلوه‌های الهی در تمام هستی متجلی هستند.

مصرع سوم: "بی‌خود ز جمال و محو نورش گشتم"

  • "بی‌خود" شدن به معنای از دست دادن خودآگاهی و غرق شدن در جذبه‌ی حقیقت الهی است.
  • "جمال" اشاره به زیبایی الهی دارد که دل را شیفته و محو خود می‌کند.
  • "محو نورش گشتم" یعنی شاعر چنان غرق نور الهی شده است که خود را فراموش کرده و به مرحله‌ی فناء فی الله رسیده است.

مصرع چهارم: "در محفل عشق، نور جانان دیدم"

  • "محفل عشق" نماد فضایی است که در آن عاشقان حقیقت به وصال محبوب حقیقی می‌رسند.
  • "نور جانان" یعنی نوری که از محبوب حقیقی (خداوند) ساطع می‌شود.
  • شاعر تأکید می‌کند که در فضای عشق الهی، حقیقت را به‌گونه‌ای ناب و کامل مشاهده کرده است.
  • این مصرع به نقطه‌ی اوج شعر می‌رسد که در آن شاعر در حضور نور الهی قرار گرفته و وصال را تجربه کرده است.

جمع‌بندی کلی:

این رباعی سیر عرفانی شاعر را توصیف می‌کند:

  1. او با فروتنی (مانند شبنم) به حقیقت نزدیک شده است.
  2. جلوه‌ی الهی را در جهان دیده و آن را شهود کرده است.
  3. در اثر این شهود، از خود بی‌خود شده و در نور الهی محو شده است.
  4. در نهایت، در فضای عشق الهی، به حقیقت نهایی (نور جانان) دست یافته است.

شعر به زیبایی مفهوم فنا فی اللهو مشاهده‌ی حق در مظاهر هستی را به تصویر می‌کشد.

"کاسه‌ی شبنم" در عرفان اسلامی

"کاسه‌ی شبنم"یکی از تعابیر لطیف و پررمز عرفانی در ادبیات اسلامی‌است که اشاره به لطافت روح، ظرفیت دریافت فیض الهی، و ناپایداری حالات عرفانیدارد. این تعبیر را می‌توان از چندین منظر عرفانی و فلسفیبررسی کرد:


۱. نماد دل سالک و ظرفیت دریافت حقیقت

در عرفان، دلِ آماده و تهذیب‌شدهمانند برگی است که شبنم بر آن می‌نشیند. کاسه‌ی شبنم، ظرفی است کوچک ولی پذیرای آب زلال و ناب. همان‌گونه که شبنم در هوای صاف و پاک پدید می‌آید، معرفت و حقیقت نیز بر دلی که از آلودگی‌های نفسانی پاک شده باشد، می‌نشیند. اگر دل آلوده و زمخت باشد، این شبنم معرفت نمی‌تواند بر آن پایدار بماند.

قرآن کریم نیز اشاره دارد:
"فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا"(بقره، ۱۰)
یعنی، دل‌های آلوده و بیمار نمی‌توانند پذیرای نور حقیقت شوند.

در این دیدگاه، کاسه‌ی شبنم، نماد قلبی است که صفای خود را حفظ کرده و آماده‌ی دریافت فیض الهی است.


۲. اشاره به ظرافت و ناپایداری حالات عرفانی

شبنم لطیف و ناپایدار است؛ به محض طلوع خورشید، بخار می‌شود. این نشانه‌ی ناپایداری احوال عرفانیاست. بسیاری از عارفان تجربه کرده‌اند که گاهی حالاتی از جذبه، معرفت و تجلی الهی بر آن‌ها آشکار می‌شود، اما زودگذر است.

مثال:
مولانا در این باره می‌گوید:
"حال ما بی‌تو چو کاسه‌ی شبنم باشد،
در تجلی تو، محو و در آن گم باشد."

در اینجا، مولانا اشاره دارد که وقتی خورشید حقیقت طلوع کند، سالک در نور حق فنا می‌شود، همان‌گونه که شبنم در برابر نور خورشید از میان می‌رود.


۳. رمزی از تواضع، فنا و تسلیم در برابر حقیقت

شبنم، قطره‌ای کوچک و فروتن استکه بر برگ گل آرام گرفته، اما نور خورشید را بازمی‌تاباند. این همان ویژگی عارف حقیقی است که هرچند کوچک و بی‌ادعا، اما همچون آینه‌ای نور الهی را منعکس می‌کند.

حافظ می‌گوید:
"قطره‌ی شبنم است و تاب آفتاب ندارد،
دل که ز نور تو پر شد، غمِ خراب ندارد."

در اینجا، قطره‌ی شبنم نماد دل عارف استکه در برابر عظمت الهی متواضع و فناشدهاست.


۴. کاسه‌ی شبنم به‌عنوان نمادی از دریافت فیض الهی

همان‌گونه که شبنم در هوای پاک شکل می‌گیرد، دلِ تهذیب‌شده نیز پذیرای انوار معرفت می‌شود. اگر هوا آلوده باشد، شبنم تشکیل نمی‌شود، همچنان‌که اگر دل آلوده به خواهش‌های نفسانی باشد، فیض الهی بر آن نمی‌نشیند.

مثال قرآنی:
"اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ"(نور، ۳۵)
که نشان می‌دهد چگونه دل انسان می‌تواند جایگاه انعکاس نور الهی شود، همان‌گونه که شبنم نور خورشید را در خود منعکس می‌کند.


۵. رابطه‌ی شبنم و عرفان عملی (سلوک الی الله)

کاسه‌ی شبنم در مسیر سلوک عرفانی سه مرحله دارد:

  1. پیدایش شبنم→ اشاره به مرحله‌ی تزکیه‌ی نفسکه سالک در مسیر پاک‌سازی دل از آلودگی‌ها قرار دارد.
  2. نشستن شبنم بر برگ→ اشاره به مرحله‌ی جذب فیض الهی و تجلیات نوریکه در دل پاک رخ می‌دهد.
  3. بخار شدن شبنم→ اشاره به فنا فی اللهکه سالک در نور حقیقت محو می‌شود.

همچنین، شبنم تنها در سپیده‌دم و سحرگاه پدیدار می‌شودکه نمادی از اهمیت سحرخیزی و ذکر در شب برای دریافت انوار الهیاست.


جمع‌بندی

کاسه‌ی شبنمدر عرفان اسلامی نمادی چندلایه از لطافت روح، ظرفیت درک حقیقت، ناپایداری احوال عرفانی، تواضع، و دریافت فیض الهی است. این مفهوم به‌ویژه در اشعار عرفانی مولانا، حافظ و عطاربه‌کار رفته و دل سالک را به شبنمی‌تشبیه می‌کند که تنها بر برگ‌های پاک و لطیف (دل‌های آماده) می‌نشیند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 17
يکشنبه 20 بهمن 1403 زمان : 14:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی ماه جلال

ماه جمال
ای ماه جمال حق، فروزان گشتی
در سینه‌ی عاشقان، درخشان گشتی
گر نور تو بر دلم بتابد یک دم
بر جان و دلم، مهر تابان گشتی

شرح و تفسیر رباعی "ماه جمال"

ای ماه جمال حق، فروزان گشتی

  • در عرفان اسلامی، "ماه جمال"نماد جمال و زیبایی الهیاست که در عالم هستی تجلی دارد. این مصرع بیانگر آن است که این جمال حقهمچون ماهی درخشان بر دل‌های مشتاقان می‌تابد و هدایتگر آن‌ها می‌شود.

در سینه‌ی عاشقان، درخشان گشتی

  • عاشقان حقیقی کسانی‌اند که با دل پاک و عشق الهیبه دنبال معرفت و حقیقت‌اند. این مصرع نشان می‌دهد که نور جمال الهیدر قلب آنان ظهور می‌یابد و دل‌هایشان را روشن می‌کند. این درخشش باطنینشان‌دهنده‌ی قرب و وصال به حقیقتاست.

گر نور تو بر دلم بتابد یک دم

  • این مصرع بیانگر شوق سالکبرای دریافت نور الهی است. نور جمال الهی اگر حتی لحظه‌ایبر دل انسان بتابد، می‌تواند تمامی حجاب‌های نفسانیرا کنار بزند و حقیقت را برای او آشکار کند. این همان حالاتی از تجلی و شهوداست که عارفان در مسیر سلوک تجربه می‌کنند.

بر جان و دلم، مهر تابان گشتی

  • در این مصرع، مهر تابانبه خورشید حقیقت و عشق الهی اشاره دارد. وقتی نور الهی بر دل سالک بتابد، نه‌تنها دل او روشن می‌شود، بلکه جانش نیز سرشار از محبت، معرفت و حقیقتمی‌گردد. این همان وحدت با نور الهیاست که نتیجه‌ی سیر و سلوک در مسیر حقیقت است.

جمع‌بندی

این رباعی مفهوم تجلی نور الهی در قلب سالکرا به زیبایی بیان کرده است. ابتدا ماه جمال الهیرا به تصویر می‌کشد، سپس تأثیر آن بر عاشقانرا بیان می‌کند، در ادامه اشتیاق سالک برای دریافت این نوررا مطرح می‌کند و در پایان، نتیجه‌ی این تجلی را که تبدیل‌شدن به مهر تابان است، نشان می‌دهد.

این شعر نشان‌دهنده‌ی سیر سالک از طلب تا وصالاست که ابتدا در طلب نور جمال الهیاست، سپس این نور در دل او تجلی می‌کند و در نهایت، خود او نیز پرتوی از آن نور می‌شود.

ماه جمال در عرفان اسلامی

در عرفان اسلامی، "ماه جمال"مفهومی‌پررمز و راز است که به تجلّی زیبایی الهی، نور حقیقت، و مقام شهود عرفانیاشاره دارد. این ترکیب از دو واژه‌ی "ماه"و "جمال"ساخته شده که هر دو دارای معانی عمیق عرفانی‌اند:

  • "ماه"نمادی از نور، هدایت، انعکاس حقیقت، و قلب انساناست. در متون عرفانی، ماه گاه به جلوه‌ی الهی در آینه‌ی هستیو گاه به دل سالک که نور حقیقت را منعکس می‌کندتشبیه شده است.
  • "جمال"در اصطلاح عرفانی، صفت زیبایی مطلق خداونداست که در مقابل "جلال" (عظمت و هیبت الهی)قرار دارد. جمال به معنای لطف، رحمت، و زیبایی بی‌حد الهیاست که عاشقان حق در لحظات کشف و شهود آن را درک می‌کنند.

بنابراین، "ماه جمال" به جلوه‌ی خاصی از ظهور الهی اشاره دارد که در آن نور حقیقت در قالب زیبایی، رحمت، و لطافت تجلی می‌یابد.


۱. ماه جمال به‌عنوان نماد تجلی الهی در هستی

در عرفان، خداوند دارای دو جلوه‌ی اصلی است:

  1. جلال(هیبت، قهر، عظمت، و شکوه)
  2. جمال(رحمت، مهربانی، عشق، و زیبایی)

"ماه جمال" به جنبه‌ی زیبایی‌شناختی و لطیف ظهور الهیاشاره دارد. همان‌طور که ماه در آسمان تاریکی را می‌شکافد و نور می‌پراکند، جلوه‌ی جمال الهی نیز باعث روشنی و هدایت دل‌های اهل معرفت می‌شود.

از دیدگاه عرفا، جهان آینه‌ای است که خداوند در آن تجلی کرده است. ماه، یکی از روشن‌ترین مظاهر این تجلی است و نمادی از حقیقتی است که در تاریکی‌های جهل و ناآگاهی می‌درخشد.

مولوی:
چون مه و خورشید، روشنی از وی بگیر
بی‌نشان آمد، بلیک از خود مگیر

در اینجا، ماه و خورشید نماد جلوه‌های الهی‌اند که روشنی‌بخش جان انسان هستند.


۲. ماه جمال به‌عنوان وصف پیامبر (ص) و اولیای الهی

در ادبیات عرفانی، "ماه جمال" اغلب برای توصیف پیامبر اسلام (ص) و ائمه‌ی معصومین (ع) به کار می‌رود. آنان آیینه‌های تمام‌نمای صفات الهی هستند و نور جمال خداوند را به جهانیان می‌رسانند.

حافظ:
ماه رخسار تو تا در نظر ما آمد
حسن خورشید فرو ماند و هوا برگردید

در این بیت، حافظ جمال معشوق حقیقی (که می‌تواند خداوند، پیامبر یا امام باشد) را به ماه تشبیه کرده و آن را برتر از خورشید دانسته است.

همچنین در نعت‌های عرفانی، ماه جمال به چهره‌ی نورانی پیامبر (ص)و ائمه‌ی اطهار (ع) نسبت داده می‌شود. آنان به‌مثابه‌ی ماهی هستند که نور معرفت و هدایت را به بشریت می‌رسانند

۳. ماه جمال و مقام قلب در سیر و سلوک

یکی از تفاسیر مهم در عرفان اسلامی‌این است که قلب انسان آینه‌ای است که نور حقیقت را منعکس می‌کند.اگر این آینه صیقلی شود، ماه جمال در آن جلوه‌گر خواهد شد.

در این معنا:

  • ماه جمال همان حقیقت الهی است که در قلب انسان تجلی می‌یابد.
  • دلِ سالک، آینه‌ای است که می‌تواند انعکاس این نور را دریافت کند.
  • هرچه دل از حجاب‌های نفسانی پاک‌تر شود، نور الهی را شفاف‌تر منعکس خواهد کرد.

مولانا:
در شب دل، مهِ ما جلوه نموده است
نور جمال او شب را چو روز کرد

این بیان نشان می‌دهد که ماه جمال در قلب عارف ظهور می‌کند و تاریکی‌های جهل و غفلت را می‌زداید.


۴. ماه جمال و عشق عرفانی

در بسیاری از اشعار عرفانی، "ماه جمال" به معشوق حقیقی(یعنی خداوند) اشاره دارد.

حافظ:
دل سراپرده‌ی محبت اوست
دیده آیینه‌دار طلعت اوست

عاشق حقیقی، کسی است که چنان غرق نور جمال محبوب می‌شود که دیگر هیچ چیز جز معشوق را نمی‌بیند. "ماه جمال" در اینجا همان جلوه‌ی حسن ازلی است که دل سالک را مسحور خود می‌کند.


۵. ماه جمال در مقابل خورشید حقیقت

برخی عرفا میان "ماه جمال"و "خورشید حقیقت"تمایز قائل شده‌اند:

  • ماه جمالنماد جلوه‌ی رحمت و عشق الهیاست.
  • خورشید حقیقتنماد حقیقت مطلق و نور فراگیر الهیاست که ازلی و ابدی است.

ماه، نور خورشید را منعکس می‌کند؛ به همین ترتیب، دل سالک، نور حقیقت الهی را بازمی‌تاباند.

مولانا:
تو آفتابی و مه را ز توست تابانی
جمال و حسن تو، عین وجود را جان است

در اینجا، ماه جمال همان نور منعکس‌شده از حقیقت الهی است که در جان عارفان درخشیده است.


۶. ماه جمال و مقام شهود الهی

آخرین مرحله‌ی سیر و سلوک عرفانی، وصال به حقیقت مطلقاست. در این مرحله، سالک "ماه جمال" را بی‌حجاب درک می‌کندو به مشاهده‌ی مستقیم زیبایی الهیمی‌رسد.

ابوسعید ابوالخیر:
چون پرده ز رخ برافکند یار
در دیده‌ی عاشقان فتد نار و نار

در این معنا، "ماه جمال" همان جلوه‌ی مستقیم الهی است که عارف در مقام فنا به شهود آن می‌رسد.


جمع‌بندی:

"ماه جمال" در عرفان اسلامی‌نماد تجلی زیبایی الهی، نور معرفت، و انعکاس حقیقت در دل سالک است.این مفهوم دارای چندین سطح معنایی است:

  1. نمادی از تجلی الهی در هستی(زیبایی و رحمت خداوند)
  2. وصف پیامبر (ص) و اولیای الهی(که تجلی نور حق در زمین هستند)
  3. مرتبه‌ی قلب در سیر و سلوک(دل سالک که آینه‌ی نور الهی است)
  4. تجلی عشق و وصال عرفانی(مشاهده‌ی جمال محبوب در عالم معنا)
  5. مقایسه با خورشید حقیقت(ماه جمال، نور منعکس‌شده‌ی حقیقت الهی است)
  6. مقام شهود الهی(ادراک مستقیم زیبایی حق در فنا)

نتیجه:
سالک، با پالایش دل و ترک تعلقات دنیوی، به مرحله‌ای می‌رسد که "ماه جمال" در وجودش طلوع می‌کند. در این لحظه، حجاب‌ها کنار می‌روند و حقیقت مطلق را بی‌واسطه مشاهده می‌کند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 15
يکشنبه 20 بهمن 1403 زمان : 14:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی شمس حقیقت


شمس حقیقت
خورشید دل از نور حقیقت رخشان
تابیده به جان، در ضمیر انسان
هر دل که ز نور حق تعالی روشن
بیند رخ دوست در جهان جانان

شرح و تفسیر رباعی "شمس حقیقت"

این رباعی با زبانی ساده و درعین‌حال عمیق، نور حقیقت الهیرا به خورشیدی در دل انسان تشبیه کرده و در نهایت به لقای الهیاشاره دارد. اکنون به بررسی دقیق هر مصرع می‌پردازیم.


مصرع اول: خورشید دل از نور حقیقت رخشان

شرح:

در این مصرع، دل انسانبه خورشید تشبیه شده که از نور حقیقت درخشان و فروزاناست.
خورشید در عرفان اسلامی‌نمادی از حقیقت مطلق، معرفت، و روشنایی الهیاست. نور آن نیز تجلی حقیقتی است که جان را روشن می‌کند.

تفسیر عرفانی:

  • خورشید دل: دلِ سالک که قابلیت درک انوار الهی را دارد.
  • نور حقیقت: همان حقیقت مطلق الهی که در وجود انسان تجلی می‌یابد.
  • رخشان: نشان‌دهنده تأثیر و جلوه‌ی این نور در زندگی انسان.

این مصرع اشاره به این دارد که دل انسان، اگر مستعد باشد، می‌تواند پرتوی از حقیقت الهی را در خود جای دهد.


مصرع دوم: تابیده به جان، در ضمیر انسان

شرح:

نور حقیقت نه‌تنها دل، بلکه تمام جان و ضمیر انسانرا روشن می‌کند.
"ضمیر" در اینجا اشاره به باطن و سِرّ وجودی انساندارد، جایی که حقایق الهی در آن تجلی می‌یابند.

تفسیر عرفانی:

  • تابیده به جان: این نور محدود به عقل یا ذهن نیست، بلکه سراسر وجود انسان را روشن می‌کند.
  • ضمیر انسان: همان فطرت پاکی که می‌تواند نور الهی را دریافت کند.

این مصرع نشان می‌دهد که نور حقیقت فقط یک مفهوم ذهنی نیست، بلکه در عمق جان انسان اثر می‌گذارد و مسیر او را روشن می‌سازد.


مصرع سوم: هر دل که ز نور حق تعالی روشن

شرح:

در اینجا تأکید می‌شود که هر دلی که از نور الهی بهره‌مند شود، به روشنی و معرفت حقیقی می‌رسد.

تفسیر عرفانی:

  • هر دل: اشاره به هر انسانی که طالب حقیقت باشد.
  • نور حق تعالی: همان فیض الهی که بر دل‌های مستعد می‌تابد.
  • روشن شدن دل: کنایه از رسیدن به بصیرت، معرفت، و آگاهی معنوی.

این مصرع بیانگر آن است که شرط درک حقیقت، پذیرش نور الهی و آمادگی قلبی برای دریافت آن است.


مصرع چهارم: بیند رخ دوست در جهان جانان

شرح:

نتیجه‌ی روشن شدن دل با نور الهی، مشاهده‌ی رخ دوست (خداوند) در جهان جاناناست.
"جهان جانان" دنیای خاصی است که اهل معرفت و عاشقان الهی در آن سیر می‌کنند، و حقیقت هستی را در آن مشاهده می‌نمایند.

تفسیر عرفانی:

  • بیند رخ دوست: اشاره به وصول به حقیقت الهی و درک حضوری خداوند.
  • جهان جانان: عالم عشق و معرفت، جایی که تنها اهل بصیرت و سالکان راه حق به آن وارد می‌شوند.

این مصرع اوج معنایی رباعی است و نشان می‌دهد که مقصد نهایی انسان، شهود حقیقت الهی و درک مقام وصال است.


جمع‌بندی کلی:

این رباعی یک مسیر عرفانی را ترسیم می‌کند:

  1. ابتدا نور حقیقت در دل انسان می‌تابد.
  2. این نور در تمام جان و ضمیر او نفوذ می‌کند.
  3. سپس دل او از نور حق تعالی روشن می‌شود.
  4. در نهایت، او به مقام مشاهده‌ی رخ دوست در عالم حقیقت نائل می‌شود.

این شعر خلاصه‌ای از سیر و سلوک عرفانی و حرکت از ظلمت به نور است.

در عرفان اسلامی، شمس حقیقتمفهومی‌است که به‌عنوان نمادی از حقیقت مطلق و بی‌واسطه الهی شناخته می‌شود. این مفهوم بیشتر به نور و روشنایی مرتبط است که همگان را به‌سوی آگاهی و شناخت الهی هدایت می‌کند. «شمس» به‌طور خاص در زبان فارسی، به‌معنای خورشید است و در بسیاری از آموزه‌های عرفانی، خورشید به‌عنوان نمادی از نور الهی و حقیقت مطلق به کار می‌رود. در این معنا، «شمس حقیقت» به‌طور خاص به حقیقتی اشاره دارد که همچون خورشید هیچ پرده‌ای نمی‌تواند آن را پنهان کند، و نوری است که تمامی‌کائنات و انسان‌ها را در بر می‌گیرد.

در عرفان اسلامی، به ویژه در عرفان مولوی، شمس حقیقتبه‌طور مستقیم با مفهوم وصل به خداوندو آگاهی از ذات الهیمرتبط است. این حقیقت یک آگاهی بی‌واسطه و بی‌پرده از خداوند است که در آن انسان از تمامی‌محدودیت‌های مادی و معنوی آزاد می‌شود و در حقیقت الهی غرق می‌شود. شمس حقیقت به‌عنوان نمادی از حقیقت نهایی و مطلق در نظر گرفته می‌شود، که نه‌تنها معرفت علمی، بلکه معرفتی عرفانی و شهودی است که از طریق کشف و شهود مستقیم و بی‌واسطه به دست می‌آید.

یکی از مهم‌ترین شخصیت‌هایی که در عرفان اسلامی‌با شمس حقیقت مرتبط است، شمس تبریزیاست. شمس تبریزی که مرشد مولانا جلال‌الدین رومی‌بود، خود نمادی از شمس حقیقت در عرفان اسلامی‌شناخته می‌شود. شمس تبریزی در حقیقت نه تنها به‌عنوان یک استاد و مرشد، بلکه به‌عنوان تجلی حقیقت الهی در این جهان معرفی شده است. او با حضور خود در زندگی مولانا، راهی را برای او گشود که به‌واسطه آن مولانا به درک و شناخت عمیق‌تری از حقیقت الهی رسید. آموزه‌های شمس تبریزی به‌ویژه بر تجربه‌ی مستقیم و بی‌واسطه‌ی حقیقت تأکید داشتند، و این همان چیزی است که به شمس حقیقتدر عرفان اسلامی‌اطلاق می‌شود.

به طور کلی، شمس حقیقتدر عرفان اسلامی‌به حقیقتی است که از تمام ظواهر و پرده‌ها فراتر است و به‌عنوان منبع نور و هدایت معنوی برای سلوک روحانی انسان‌ها به‌شمار می‌رود. این حقیقت، نه در مفاهیم عقلانی بلکه در درک شهودی و قلبی کشف می‌شود و فرد را از محدودیت‌های دنیوی رها می‌سازد و به اتحاد با خداوند می‌رساند.

بخش هفتم

alirejali.blog.ir

alirejali.blog.ir

بازدید : 15
يکشنبه 20 بهمن 1403 زمان : 14:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی طلسم دنیا


طلسم دنیا
دنیا چو طلسمی‌است که افسونگر ماست
هر لحظه فریب دگری در سر ماست
چون موج سرابی که نماند به قرار
نقش و اثری نیست، به جز جوهر ماست

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم

مصرع اول: "دنیا چو طلسمی‌است که افسونگر ماست"در این مصرع، دنیا به‌عنوان یک طلسم توصیف شده است. طلسم نماد چیزی است که بر انسان تاثیر می‌گذارد و او را درگیر می‌کند. دنیا نیز مشابه طلسم است که انسان را به خود جلب می‌کند و تحت تاثیر فریب‌های آن قرار می‌دهد. این تاثیرات به‌طور ناخودآگاه انسان را از مسیر اصلی‌اش دور می‌کند.

مصرع دوم: "هر لحظه فریب دگری در سر ماست"در این مصرع، اشاره به فریب‌های پی‌درپی دنیا و تغییرات آن در ذهن انسان دارد. انسان در هر لحظه در معرض فریب‌های جدیدی قرار می‌گیرد که او را از واقعیت دور می‌کند و به دنبال خود می‌کشد. این فریب‌ها می‌توانند از جنس مادیات، آرزوها و خواسته‌های دنیوی باشند که همچنان در ذهن انسان تجلی پیدا می‌کنند.

مصرع سوم: "چون موج سرابی که نماند به قرار"این مصرع اشاره به بی‌ثباتی دنیا دارد. دنیا همچون موجی است که در پی سراب حرکت می‌کند و هیچ‌گاه به ثبات و قرار نمی‌رسد. سراب نمادی از چیزی است که فقط در ظاهر وجود دارد و در حقیقت چیزی ندارد. همینطور دنیا نیز چیزی است که در ظاهر فریبنده است، اما در واقع هیچ ثباتی ندارد و انسان را به‌طور دائم در جست‌وجوی آن به‌سوی اهداف ناپایدار می‌کشاند.

مصرع چهارم: "نقش و اثری نیست، به جز جوهر ماست"این مصرع به حقیقت والای انسان اشاره دارد. در این دنیا که فریب‌ها و ناپایداری‌ها حکمفرماست، تنها چیزی که باقی می‌ماند جوهر و حقیقت درونی انسان است. نقش و اثرهای دنیوی همچون لذت‌ها و دارایی‌ها زودگذرند، ولی جوهر انسان که همان روح و ذات اوست، باقی و جاوید است. در اینجا شاعر تاکید دارد بر این‌که انسان باید توجه خود را از ظاهر دنیا بردارد و به حقیقت درون خود توجه کند.

طلسم دنیا در عرفان اسلامی

در عرفان اسلامی، طلسم دنیااستعاره‌ای از حجاب‌ها، وابستگی‌ها و جاذبه‌های فریبنده‌ی عالم مادیاست که حقیقت را از چشم انسان می‌پوشاند و او را از سیر الی الله بازمی‌دارد. این مفهوم، ریشه در آموزه‌های قرآنی، احادیث اهل بیت (ع)، و سخنان عرفا دارد.

طلسم دنیا، مانند یک جادو و سحر، چنان تأثیرگذار است که اکثر انسان‌ها را به خود مشغول می‌سازد و اجازه نمی‌دهد حقیقت را به‌درستی ببینند. دنیا در نگاه عرفانی، صرفاً مجموعه‌ای از عناصر مادی نیست، بلکه جهانی از آزمون‌ها و توهماتی است که انسان را از حقیقت غافل می‌کند و او را در زندانی از خواسته‌های ناپایدار گرفتار می‌سازد.


۱. ماهیت طلسم دنیا در قرآن و حدیث

الف) دنیا در قرآن

قرآن کریم بارها نسبت به فریبندگی دنیا هشدار داده و آن را سراب، بازیچه و کالای کم‌ارزشتوصیف کرده است:

  • فریبندگی دنیا:
    «وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ»(حدید: ۲۰)
    «زندگی دنیا چیزی جز کالای فریبنده نیست.»

  • سراب بودن دنیا:
    «کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا»(نور: ۳۹)
    «(اعمال کافران) همچون سرابی در بیابان است که تشنه آن را آب می‌پندارد، ولی وقتی به آن می‌رسد، چیزی نمی‌یابد.»

  • دنیا همچون بازیچه و سرگرمی:
    «وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ»(عنکبوت: ۶۴)
    «زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی‌نیست.»

این آیات نشان می‌دهند که طلسم دنیا در حقیقت همان فریبندگی و توهم آن استکه باعث می‌شود انسان از حقیقت الهی و مقصد اصلی خود غافل شود.

ب) احادیث اهل بیت (ع) درباره فریب دنیا

  • امام علی (ع):
    «الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکَافِرِ»
    «دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.»
    ⬅ یعنی مؤمن، دنیا را زندانی می‌بیند که باید از آن آزاد شود، اما کسی که حقیقت را نمی‌بیند، آن را بهشت خود می‌پندارد.

  • امام صادق (ع):
    «مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ صُورَةٍ فِی الْمَاءِ تَرَاهَا وَ هِیَ لَیْسَتْ بِشَیْ‌ءٍ»
    «دنیا مانند تصویری در آب است که آن را می‌بینی اما در حقیقت چیزی نیست.»
    ⬅ این حدیث نشان می‌دهد که دنیا مانند یک سراباست که وجود حقیقی ندارد و صرفاً توهمی‌است که ذهن انسان را به خود مشغول می‌کند.

. ویژگی‌های طلسم دنیا در عرفان اسلامی

الف) دنیا، حجاب حقیقت است

در عرفان اسلامی، دنیا به‌عنوان حجاب بین انسان و حقیقت الهیمطرح می‌شود. این حجاب، شامل شهوت، مال، مقام، تعلقات، و مشغولیات بیهودهاست که انسان را از حقیقت بازمی‌دارد.

  • مولانا:
    این جهان زندان و ما زندانیان
    حفره کن زندان و خود را وارهان

    ⬅ مولانا، دنیا را زندان روحمی‌داند و معتقد است که انسان باید این زندان را بشکندتا به حقیقت برسد.

ب) دنیا، همچون جادویی فریبنده است

عارفان، دنیا را به طلسم و سحرتشبیه کرده‌اند، زیرا جذابیت‌های آن چنان قوی است که حتی خردمندان را نیز اسیر خود می‌کند.

  • حافظ:
    حجاب چهره‌ی جان می‌شود غبار تنم
    خوشا دمی‌که از این چهره، پرده برفکنم

    ⬅ "غبار تن" همان طلسم دنیااست که حقیقت را از چشم سالک می‌پوشاند.

ج) دنیا، سراب و خواب است

  • ابن عربی:
    «دنیا همانند خواب است که وقتی از آن بیدار شوی، می‌فهمی‌که همه‌چیز خیالی بوده است.»
    ⬅ این تعبیر اشاره به این دارد که انسان پس از مرگ، درک می‌کند که زندگی دنیا همچون یک رؤیا بیش نبوده است.

۳. راه‌های شکستن طلسم دنیا

۱. تزکیه نفس و تهذیب اخلاق

اولین قدم برای رهایی از طلسم دنیا، تزکیه‌ی نفس و تخلیه‌ی آن از وابستگی‌های دنیویاست.

  • امام علی (ع):
    «إِنَّمَا الدُّنْیَا فَنَاءٌ وَ الْآخِرَةُ بَقَاءٌ»
    «دنیا فانی است و آخرت باقی.»
    ⬅ وقتی انسان این حقیقت را درک کند، دیگر فریب ظواهر دنیا را نخواهد خورد.

۲. معرفت و بصیرت

انسان باید دنیا را آنگونه که هست ببیند، نه آنگونه که به نظر می‌رسد. این معرفت، از طریق مطالعه‌ی متون دینی، تفکر و تهذیب نفس حاصل می‌شود.

  • امام حسین (ع):
    «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا، وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ»
    «مردم بردگان دنیا هستند و دین فقط بر زبان آن‌ها جاری است.»

    ⬅ این حدیث نشان می‌دهد که طلسم دنیا باعث می‌شود انسان‌ها حقیقت را درک نکنند و فقط به ظواهر بپردازند.

۳. زهد و ترک دلبستگی

زهد به معنای ترک دنیا نیست، بلکه رها شدن از دلبستگی‌های دنیوی است.

  • مولانا:
    هر که را جامه ز عشقی چاک شد
    او ز حرص و عیب کلی پاک شد

    ⬅ یعنی کسی که عشق حقیقی (عشق الهی) را تجربه کند، از حرص و وابستگی‌های دنیوی رها خواهد شد.

۴. ذکر و یاد خدا

  • قرآن کریم:
    «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد: ۲۸)
    «آگاه باشید که با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد.»

    ⬅ ذکر و یاد خدا، طلسم دنیا را باطل می‌کند و انسان را از حجاب‌های آن می‌رهاند.


نتیجه‌گیری

طلسم دنیا همان توهمی‌است که باعث می‌شود انسان به جای توجه به حقیقت، در لذت‌های گذرا و سراب‌های مادی غرق شود.این طلسم از طریق تزکیه‌ی نفس، معرفت، زهد، و ذکر الهیشکسته می‌شود. سالک حقیقی، دنیا را ابزار رسیدن به خداوند می‌بیند، نه هدف و غایت زندگی خود.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 15
يکشنبه 20 بهمن 1403 زمان : 14:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی نفس کامله
نفس کامله
هرکس که زجان، نور حکمت جوید
در خلوت خویش، رنگ وحدت جوید
هر دم ز لبش ذکر حق می‌جوشد،
در ساحل عشق، نور رحمت جوید

شرح و تفسیر رباعی "نفس کامله"

مصرع اول: "هرکس که ز جان، نور حکمت جوید"

در این مصرع، "جان" نماد گوهر حقیقی انسان و روح اوست. حکمت نیز به معنای دانایی و معرفتی است که از سرچشمه حقیقت نشأت می‌گیرد. "نور حکمت" همان بصیرتی است که انسان را به سوی درک حقیقت هستی هدایت می‌کند. طلب این نور از جان، یعنی فرد به دنبال کشف حقیقت درونی و معرفت الهی است. چنین جستجویی مختص کسانی است که از سطح دانش ظاهری فراتر رفته و به عمق حقیقت گرایش دارند.

مصرع دوم: "در خلوت خویش، رنگ وحدت جوید"

"خلوت خویش" اشاره به انزوا و خلوت باطنی دارد که در سلوک عرفانی نقش کلیدی ایفا می‌کند. این خلوت، نه فقط ظاهری بلکه قلبی است؛ یعنی انسان از وابستگی‌های دنیوی دست می‌کشد و در باطن خود به مراقبه و ذکر می‌پردازد. "رنگ وحدت" کنایه از رسیدن به مقام توحید است که در آن، انسان کثرت عالم را کنار می‌گذارد و به یگانگی مطلق الهی می‌رسد. این نشان‌دهنده‌ی حالتی است که در آن، فرد به درک حضور دائمی‌خداوند نائل شده و خود را جزئی از حقیقت واحد می‌یابد.

مصرع سوم: "هر دم ز لبش ذکر حق می‌جوشد"

ذکر حق، نه فقط گفتن نام خدا، بلکه حضور قلبی و پیوستگی مداوم با خداوند است. در این مرحله، ذکر تبدیل به یک حالت طبیعی درونی می‌شود که از عمق وجود شخص جاری می‌گردد. جوشش ذکر از لب، نشان‌دهنده‌ی سرریز شدن نور معرفت از باطن به ظاهر است؛ یعنی فرد نه‌تنها در دل، بلکه در سخن و عمل خود نیز تجلی‌گاه حق می‌شود.

مصرع چهارم: "در ساحل عشق، نور رحمت جوید"

"ساحل عشق" نماد مقام استقرار و آرامش در دریای بی‌کران عشق الهی است. کسی که به این ساحل می‌رسد، دیگر در امواج شک و تردید گرفتار نیست. در این مرحله، او به دنبال "نور رحمت" است، یعنی لطف و عنایت ویژه‌ی خداوند که او را به کمال مطلق نزدیک می‌کند. در این مرتبه، عشق به خدا دیگر نه یک ادعا، بلکه حقیقتی محقق در جان سالک است و او به فیض دائمی‌رحمت الهی متصل شده است.

نتیجه‌گیری کلی

این رباعی توصیف مرحله‌ی نفس کاملهاست؛ حالتی که در آن، انسان به حکمت و معرفت الهی دست یافته، در خلوت خویش به وحدت با خداوند رسیده، ذکر الهی از وجودش می‌جوشد و در ساحل عشق، به نور رحمت الهی دست می‌یابد. این مرتبه‌ی نهایی سیر و سلوک است که در آن، انسان در قوس صعودی خود به بقای الی‌الله نائل می‌شود.

نفس کامله در عرفان اسلامی: تعریف، مراتب و ویژگی‌ها

نفس کاملهیکی از مفاهیم کلیدی در عرفان اسلامی‌است که به عالی‌ترین مرتبه‌ی تکامل روحی و معنوی انسان اشاره دارد. این اصطلاح به حالتی اطلاق می‌شود که سالک، پس از سیر و سلوک کامل، به مقام فناء فی اللهو سپس بقاء باللهمی‌رسد و مظهر تامّ اسماء و صفات الهی می‌شود.

۱. تعریف نفس کامله

نفس کامله، نفسی است که پس از طی تمام مراتب سیر و سلوک، به کمال عبودیت، تسلیم و معرفت رسیده و از تمام آلودگی‌های نفس امّاره و لوّامهپاک شده است. در این مرحله، انسان نه تنها به حقیقت هستی پی برده، بلکه خود به عنوان مظهری از حقیقت، واسطه‌ی فیض میان حق و خلق می‌شود.

به تعبیر عرفا، نفس کامله همان انسان کاملاست که جامع جمیع صفات الهی بوده و دارای شهود تامّ حقیقت است.

۲. مراتب تکامل نفس در عرفان اسلامی

عرفای مسلمان مسیر تکامل نفس را در چندین مرحله دسته‌بندی کرده‌اند که در نهایت به نفس کاملهمنتهی می‌شود:

  1. نفس امّاره:(نفس فرمان‌ده به بدی) که کاملاً تحت سلطه‌ی قوای شهوانی و حیوانی است.
  2. نفس لوّامه:(نفس سرزنش‌گر) که آغاز آگاهی سالک از اشتباهات و تمایلات ناپسند خود است.
  3. نفس ملهمه:(نفس الهام‌بخش) که در آن، الهامات الهی و تمایلات خیر در فرد ظاهر می‌شود.
  4. نفس مطمئنه:(نفس آرامش‌یافته) که در آن، سالک به مقام یقینرسیده و کاملاً تسلیم اراده‌ی الهی می‌شود.
  5. نفس راضیه:(نفس خشنود) که در آن، فرد به مقام رضاو پذیرش مطلق از تقدیر الهی می‌رسد.
  6. نفس مرضیه:(نفس پسندیده) که در آن، نه تنها سالک از خدا راضی است، بلکه خداوند نیز از او خشنود است.
  7. نفس کامله:(نفس کامل) که عالی‌ترین مرتبه‌ی تکامل روحی است و سالک در این مرحله به بقاء باللهمی‌رسد.

. ویژگی‌های نفس کامله

الف. معرفت کامل به حقیقت هستی
کسی که به نفس کامله رسیده، به حقیقت اشیاء نه از طریق عقل نظری، بلکه با شهود قلبیو کشف و الهام الهیدست می‌یابد. چنین فردی از قید حجاب‌های وهمی‌و خیالیرها شده و حقیقت را چنان که هست، مشاهده می‌کند.

ب. فنا و بقاء
نفس کامله، پس از فناء فی اللهکه در آن، سالک تمامی‌انانیّت و خودیّت را از دست می‌دهد، به بقاء باللهمی‌رسد که در آن، عبد به عنوان مظهر اسماء و صفات الهی باقی می‌ماند.

ج. جمع بین شریعت، طریقت و حقیقت
عارف کامل کسی است که نه تنها به حقیقت رسیده، بلکه در عمل نیز به شریعت الهیپایبند است. او مسیر طریقت را پیموده و در نهایت به حقیقت رسیده است.

د. واسطه‌ی فیض میان حق و خلق
در عرفان اسلامی، نفس کاملههمان انسان کاملاست که واسطه‌ی هدایت خلق به سوی حق می‌شود. چنین انسانی، نه تنها خود به کمال رسیده، بلکه دیگران را نیز در این مسیر هدایت می‌کند.

ه. تسلیم مطلق در برابر مشیّت الهی
نفس کامله در مقام رضا و تسلیم مطلقاست؛ به این معنا که هیچ خواسته‌ای جز خواسته‌ی الهی ندارد. این همان مقامی‌است که قرآن کریم درباره‌ی آن می‌فرماید:

«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً»(فجر: ۲۷-۲۸)

۴. مصادیق نفس کامله در عرفان اسلامی

برترین نمونه‌های نفس کاملهدر نگاه عرفا، پیامبران و اولیای الهیهستند. از نگاه محی‌الدین ابن عربی و دیگر عرفای بزرگ، پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی (ع)، امامان معصوم (ع) و برخی اولیای خاص الهی، در بالاترین مرتبه‌ی نفس کاملهقرار دارند.

مولانا در مثنوی، این حقیقت را چنین بیان می‌کند:

زان که بی این هر دو، ره نتوان سپرد
نی به کهف امن، نی سدره، نی خرد

(یعنی بدون راهنمایی انسان کامل، امکان رسیدن به حقیقت وجود ندارد.)

۵. تفاوت نفس کامله با سایر مقامات عرفانی

گاهی نفس کامله با انسان کاملمترادف گرفته می‌شود، اما برخی عرفا میان این دو تفاوت قائل‌اند. آنان معتقدند که نفس کاملهبه انسان کامل بالفعلاشاره دارد، اما انسان کاملممکن است هنوز در مسیر تحقق این مقام باشد.

نتیجه‌گیری

نفس کامله، برترین مقام کمال انسانی است که در آن، فرد به شهود حقیقت، تسلیم محض، بقاء بالله و هدایت خلق به سوی حقمی‌رسد. چنین انسانی مظهر اسماء و صفات الهی شده و واسطه‌ی فیض میان حق و خلق می‌شود. در عرفان اسلامی، این مقام تنها نصیب مقربان الهیو انبیاء و اولیامی‌شود.

اگر بخواهید این مفهوم را به شعر درآورید، می‌توان بر اساس اوزان مثنوی یا قصیده، این حقیقت را به نظم کشید. آیا مایلید برای این موضوع مصرعی یا بیتی پیشنهاد کنم؟


تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 12
يکشنبه 20 بهمن 1403 زمان : 13:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
نفس مرضیه
این چه نفسی است که مرضیِّ خدا در آن است؟
نور حق در دل آن جلوه‌گر از ایمان است
بنده‌ای گشته که معشوق ز او خشنود است
راه او، راه یقین، مقصد او سبحان است

شرح و تفسیر عرفانی هر مصرع از رباعی "نفس مرضیه"


مصرع اول:

این چه نفسی است که مرضیِّ خدا در آن است؟

شرح ادبی:
در این مصرع، "نفس مرضیه" به عنوان نفسی که مورد رضایت خداوند است، مورد پرسش و شگفتی قرار گرفته است. شاعر با استفاده از سؤال بلاغی، عظمت و ارزش این مقام را برجسته می‌کند.

تفسیر عرفانی:

  • نفس مرضیهمرحله‌ای از سیر و سلوک عرفانیاست که در آن، بنده نه‌تنها از خدا راضی است، بلکه خداوند نیز از او خشنود است.
  • این مقام بالاتر از نفس راضیهاست؛ زیرا در نفس راضیه، سالک فقط از تقدیر الهی راضی است، اما در نفس مرضیه، خداوند نیز از سالک خشنود استو او را به مقام قرب خاص خود می‌رساند.
  • این مرحله از قرب و فنا فی‌الله، نهایتِ سلوک عرفانی است که عارف در آن به رضوان الهیدست می‌یابد.

مصرع دوم:

نور حق در دل آن جلوه‌گر از ایمان است

شرح ادبی:

  • در این مصرع، ایمانبه عنوان چشمه‌ی نور الهیدر دل سالک توصیف شده است.
  • جلوه‌گر شدن نور حقنشان‌دهنده‌ی تجلی حقیقت در قلب کسی است که به مقام نفس مرضیهرسیده است.

تفسیر عرفانی:

  • در این مرتبه، سالک دیگر در تاریکی‌های شک و تردید نیست، بلکه دلش از انوار الهی سرشار شده است.
  • این "نور حق" همان نور معرفت و یقیناست که پس از عبور از مراحل سلوک در دل عارف تجلیمی‌کند.
  • این مرحله را می‌توان همان "قلب سلیم"در قرآن دانست که خداوند در سوره‌ی شعرا (آیه‌ی ۸۹) از آن یاد کرده است:
    "إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ"
    (نجات فقط برای کسی است که با قلبی پاک نزد خداوند آید.)

مصرع سوم:

بنده‌ای گشته که معشوق ز او خشنود است

شرح ادبی:

  • "بنده" اشاره به سالکی دارد که به مقام نفس مرضیه رسیده است.
  • "معشوق" در ادبیات عرفانی معمولاً به خداونداشاره دارد.
  • "خشنود بودن معشوق" نشان‌دهنده‌ی نهایت رضایت الهی از این سالک است.

تفسیر عرفانی:

  • در این مرحله، سالک چنان در اراده‌ی الهی ذوب شده است که دیگر هیچ خواستی جز خواست خدا ندارد.
  • او دیگر نه‌تنها از خداوند راضی است، بلکه خداوند نیز از او خشنود استو این نشانه‌ی کمال بندگی و فنا فی‌اللهاست.
  • در حدیث قدسی آمده است:
    "عَبْدِی أَطِعْنِی تَکُنْ مِثْلِی، تَقُولُ لِلشَّیءِ کُنْ فَیَکُونُ"
    (ای بنده‌ی من، مرا اطاعت کن تا شبیه من شوی؛ آن‌گاه هرچه بگویی "باش"، خواهد شد.)
  • چنین بنده‌ای دیگر مظهر صفات الهیشده و به جایگاه "مرضیّ عندالله"می‌رسد.

مصرع چهارم:

راه او، راه یقین، مقصد او سبحان است

شرح ادبی:

  • "راه یقین" اشاره به مسیر سلوک عارفانهدارد که مبتنی بر یقین و معرفت است.
  • "مقصد او سبحان است" یعنی هدف نهایی او رسیدن به حق تعالی و بقای در ذات الهیاست.

تفسیر عرفانی:

  • در این مرحله، سالک دیگر به شک و تردید آلوده نیست؛ بلکه به یقین قطعیدست یافته است.
  • این یقین نه صرفاً علمی‌و ذهنی، بلکه شهودی و حضوریاست؛ به این معنا که سالک حق را با تمام وجود درک کرده و دیده است.
  • مقصد او "سبحان" است؛ یعنی هیچ چیز جز خدا برای او ارزش ندارد و تمام هستی او در حق فانی شده است.
  • این همان مقام فنا فی‌الله و بقا باللهاست که در عرفان اسلامی نهایت سیر الی‌اللهمحسوب می‌شود.

alirejali.blog.ir

بازدید : 12
يکشنبه 20 بهمن 1403 زمان : 13:17
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
نفس مُلْهَمه
این چه نفسی است که آرام کند سودا را
می‌برد از دلِ من وسوسه و غم‌ها را
می‌نماید ره حق، در دل و بر احوالم
ملهمه هدیه‌ی یزدان بُوَد و تقوا را

نفس مُلْهَمه در عرفان اسلامی

در عرفان اسلامی، نفس مُلْهَمهیکی از مراتب سیر و سلوک الی‌الله است که در آن، نفس انسان به حالت دریافت الهامات و اشراقات ربانینائل می‌شود. این مرتبه، حد واسط بین نفس لوّامه(که انسان را سرزنش می‌کند) و نفس مطمئنه(که به آرامش کامل رسیده است) محسوب می‌شود. در این مرحله، فرد همچنان درگیر کشمکش میان خیر و شر است، اما تمایل او به نیکی و تقوا قوی‌تر شده و زمینه‌ی دریافت نور هدایت الهی در او فراهم می‌شود.

این مفهوم برگرفته از آیه ۸ سوره شمس است:

"فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا"
(پس [خدا] فجور و تقوا را به او الهام کرد.)

در این آیه، الهام به‌معنای نوعی آگاهی درونی و شناخت فطری از خیر و شر است که خداوند در وجود انسان قرار داده است. این مرحله از نفس نشان‌دهنده‌ی آن است که سالک پس از مجاهده‌ی فراوان، به مقام درک و شهود حقایق الهی رسیده و می‌تواند الهامات الهی را دریافت کند.


مراتب نفس در عرفان و جایگاه نفس مُلْهَمه

بر اساس آموزه‌های اسلامی‌و عرفانی، نفس انسانی دارای هفت مرتبه‌ی اصلیاست که مسیر تکامل معنوی را نشان می‌دهند:

  1. نفس امّاره→ نفسی که انسان را به گناه و شهوات فرمان می‌دهد.
  2. نفس لوّامه→ نفسی که انسان را پس از گناه سرزنش می‌کند و او را به توبه فرامی‌خواند.
  3. نفس مُلْهَمه→ نفسی که به الهامات الهی دست یافته و بین فجور و تقوا تمایز قائل می‌شود.
  4. نفس مطمئنه→ نفسی که به آرامش الهی رسیده و تسلیم اراده‌ی خداوند شده است.
  5. نفس راضیه→ نفسی که از مقام تسلیم به مقام رضایت از قضا و قدر الهیرسیده است.
  6. نفس مرضیه→ نفسی که نه‌تنها خود راضی است، بلکه خداوند نیز از او راضی است.
  7. نفس کامله→ بالاترین مرتبه‌ی نفس که به مقام فنا فی‌اللهو بقا بالله می‌رسد.

نفس مُلْهَمه در این سیر، نقطه‌ی گذار از مجاهده‌ی شدید نفس به سوی دریافت الهامات الهی است.


ویژگی‌های نفس مُلْهَمه در عرفان اسلامی

  1. الهام از سوی خداوند

    • نفس در این مرتبه، الهامات الهی را دریافت می‌کند و به درک بالاتری از حقیقت می‌رسد.
  2. تمایز بین خیر و شر

    • انسان در این مرحله، توانایی تفکیک بین فجور (فساد و انحراف) و تقوا (پاکی و پرهیزگاری) را پیدا می‌کند.
  3. میل به طهارت و پاکی باطنی

    • فرد در این مرحله از شهوات و خواسته‌های نفسانی فاصله می‌گیرد و به تزکیه‌ی نفس تمایل بیشتری دارد.
  4. جهاد مداوم با وسوسه‌های نفسانی

    • نفس امّاره همچنان در تلاش است تا سالک را از مسیر خارج کند، اما در این مرحله، سالک قدرت بیشتری در مهار آن دارد.
  5. آمادگی برای پذیرش نور معرفت

    • فرد در این مرتبه، وارد دنیای مکاشفه و شهود می‌شود و حقایقی را که پیش‌تر برای او پنهان بودند، آشکارا درک می‌کند.

نفس مُلْهَمه در مسیر سلوک عرفانی

alirejali.blog.ir

بازدید : 12
شنبه 19 بهمن 1403 زمان : 12:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
نفس اماره
این چه نفسی است که آتش زده در باور من؟
می‌زند خنجر خود بر دل و بر پیکر من
می‌فریبد دلِ ما را به خیالی ز هوس
نفس امّاره بُوَد راهزن و رهبر من

باسمه تعالی

نفس امّاره

۱. این چه نفسی است که آتش زده در باور من؟
این مصرع اشاره به نفس امّاره دارد که ایمان و باور انسان را دچار تزلزل و نابودی می‌کند. «آتش زدن در باور» کنایه از تخریب عقاید و ارزش‌های معنوی است. نفس امّاره همچون آتشی پنهان، تدریجاً اعتقادات را می‌سوزاند و انسان را به گمراهی می‌کشاند.

۲. می‌زند خنجر خود بر دل و بر پیکر من
نفس امّاره نه‌تنها اعتقاد و اندیشه را تهدید می‌کند، بلکه با وسوسه‌های مداوم، آرامش روح و جسم انسان را نیز نابود می‌سازد. «خنجر زدن» استعاره از آسیب‌های عمیقی است که این نفس بر روح و روان انسان وارد می‌کند، به‌گونه‌ای که هم قلب (احساس و عواطف) و هم پیکر (وجود جسمانی) از آن رنج می‌برد.

۳. می‌فریبد دلِ ما را به خیالی ز هوس
ماهیت نفس امّاره فریبکاری است. این نفس، انسان را با خیالات و توهمات زودگذر دنیوی، همچون شهوت، قدرت، و ثروت، سرگرم می‌سازد. درحالی‌که این امور سراب‌هایی بیش نیستند که به سعادت حقیقی منتهی نمی‌شوند، بلکه سبب غفلت و دوری از حقیقت می‌شوند.

۴. نفس امّاره بُوَد راهزن و رهبر من
در این مصرع، نفس امّاره هم «راهزن» معرفی شده و هم «رهبر». این تناقض ظاهری نشان‌دهنده‌ی ماهیت دوگانه‌ی آن است. از یک‌سو، نفس مانند راهزنی است که مسیر سعادت را مسدود کرده و انسان را از راه درست منحرف می‌کند. از سوی دیگر، چنان بر اندیشه و رفتار انسان تسلط می‌یابد که به‌جای عقل و وجدان، خود نقش رهبر را برعهده می‌گیرد و انسان را به بیراهه می‌کشاند.

جمع‌بندی:

این رباعی به‌زیبایی خطرات و نیرنگ‌های نفس امّاره را به تصویر می‌کشد. در آن، نفس همچون آتش، خنجر، راهزن، و رهبر کاذب معرفی شده که اعتقاد، آرامش، و مسیر سعادت انسان را تهدید می‌کند. تنها با تقویت عقل، ایمان، و تزکیه‌ی نفس می‌توان در برابر آن ایستادگی کرد.

alirejali.blog.ir

بازدید : 30
شنبه 19 بهمن 1403 زمان : 12:12
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 7
شنبه 19 بهمن 1403 زمان : 12:02
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت


عقل بالملکه
عقلی که بود پر ز انوار یقین
بیزار ز بحث و ز جدال است، متین
دریای یقین است ، بود صادق و پاک
هر گفته‌ی او نور جان است، نگین

شرح و تفسیر رباعی "عقل بالملکه"

این رباعی، توصیفی از "عقل بالملکه" ارائه می‌دهد، که در فلسفه و عرفان، به عقلی گفته می‌شود که به کمال رسیده و از نور یقین بهره‌مند است. اکنون به شرح و تفسیر هر مصرع می‌پردازیم:


مصرع اول:

"عقلی که بود پر ز انوار یقین"
🔹 این مصرع نشان می‌دهد که "عقل بالملکه" غرق در نور یقین است. یقین در اینجا به معنای دانشی است که بدون تردید، راسخ و پایدار است.
🔹 "انوار یقین" اشاره به نوعی آگاهی و بصیرت دارد که از حقیقت سرچشمه می‌گیرد. در عرفان، یقین سه مرتبه دارد:

  1. علم‌الیقین:آگاهی نظری از حقیقت
  2. عین‌الیقین:مشاهده مستقیم حقیقت
  3. حق‌الیقین:یکی شدن با حقیقت
    🔹 "عقل بالملکه" در این رباعی، عقلی است که به مرتبه‌ی یقین رسیده و در پرتو آن روشن شده است.

مصرع دوم:

"بیزار ز بحث و ز جدال است، متین"
🔹 این مصرع ویژگی مهم "عقل بالملکه" را بیان می‌کند: پرهیز از جدال‌های بیهوده و ناپسند.
🔹 "بحث" و "جدال" اگر در جهت حقیقت نباشند، تنها باعث تفرقه و سردرگمی‌می‌شوند. عقل بالملکه، نیازی به این جدال‌ها ندارد، زیرا حقیقت را درک کرده است.
🔹 "متین" به معنای استوار و محکم است. یعنی این عقل بدون آنکه نیاز به مجادله داشته باشد، استوار و پابرجاست.
🔹 این نکته با سخن حضرت علی (ع) هماهنگ است:
"مَنْ تَکَلَّمَ فِی غَیْرِ حَاجَةٍ سَمِعَ مَا لَا یُرْضِیهِ"
"کسی که بیهوده سخن بگوید، چیزهایی خواهد شنید که خوشایندش نیست."(نهج‌البلاغه، حکمت ۳۸۲)


مصرع سوم:

"دریای یقین است، بود صادق و پاک"
🔹 در این مصرع، عقل بالملکه به "دریای یقین" تشبیه شده است. دریا نماد بی‌کرانگی، عمق و عظمت است.
🔹 "صادق و پاک" نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌های این عقل است:

  • صداقت:یعنی این عقل چیزی جز حقیقت را نمی‌پذیرد.
  • پاکی:یعنی از شک، وهم، گمان‌های نادرست و آلایش‌های فکری دور است.
    🔹 این مصرع اشاره به این دارد که عقل بالملکه، مانند دریایی زلال و بی‌کران، سرشار از معرفت خالص است.

مصرع چهارم:

"هر گفته‌ی او نور جان است، نگین"
🔹 این مصرع نشان‌دهنده‌ی تأثیر کلام عقل بالملکه است.
🔹 "نور جان" یعنی سخنان این عقل نه‌تنها روشن‌کننده‌ی ذهن، بلکه حیات‌بخش روح و جان انسان است.
🔹 "نگین" نماد ارزش و شکوه است، یعنی سخنان این عقل مانند گوهری درخشان، بی‌بدیل و پرارزش‌اند.
🔹 این مصرع یادآور حدیث نبوی است:
"الکَلِمَةُ الحِکْمَةُ ضالَّةُ المُؤْمِنِ، فَحَیثُ وَجَدَها فَهُوَ أَحَقُّ بِها"
"حکمت، گمشده‌ی مؤمن است؛ پس هرجا که آن را بیابد، شایسته‌ی اوست."(ترمذی، سنن)


جمع‌بندی:

این رباعی، تصویری از "عقل بالملکه" را به زیبایی ترسیم می‌کند:
✔ این عقل از نور یقین لبریز است.
✔ درگیر بحث‌های بیهوده و مجادله نمی‌شود.
✔ مانند دریایی زلال، حقیقت را در خود دارد.
✔ سخنانش روشنگر جان‌ها و همچون گوهری ارزشمند است.

بخش سی و هفت

alirejali.blog.ir

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 11
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 14
  • بازدید کننده امروز : 15
  • باردید دیروز : 6
  • بازدید کننده دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 41
  • بازدید سال : 2505
  • بازدید کلی : 2530
  • کدهای اختصاصی