loading...

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

بازدید : 21
چهارشنبه 30 بهمن 1403 زمان : 10:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

شرحی بر منظومه هفت گانه(دکتر علی رجالی)

مجموعه مباحث هفت‌گانه در عرفان اسلامی

پیش گفتار

مقدمه

فصل اول: تجلیات و مقامات عرفانی

۱. هفت تجلی الهی

۱. تجلی ذات
۲. تجلی صفات
۳. تجلی افعال
۴. تجلی انوار
۵. تجلی در عالم مثال
۶. تجلی در قلوب عارفان
۷. تجلی در قیامت

۲. هفت نام حق

۱. الله
۲. رحمان
۳. رحیم
۴. قدوس
۵. حکیم
۶. ودود
۷. صمد

۳. هفت پرده‌ی غیب

۱. حجاب نور
۲. حجاب ظلمت
۳. حجاب علم
۴. حجاب قدرت
۵. حجاب مشیت
۶. حجاب ازلی
۷. حجاب ابدی

۴. هفت سرّ مستور

۱. سرّ وجود
۲. سرّ محبت
۳. سرّ قرب
۴. سرّ فنا
۵. سرّ بقا
۶. سرّ وصال
۷. سرّ معرفت

۵. هفت نور الهی

۱. نور ایمان
۲. نور معرفت
۳. نور عشق
۴. نور حقیقت
۵. نور هدایت
۶. نور توحید
۷. نور لقاء

۶. هفت صراط

۱. صراط اسلام
۲. صراط ایمان
۳. صراط احسان
۴. صراط ولایت
۵. صراط شهود
۶. صراط فنا
۷. صراط حق

۷. هفت در بهشت

۱. در رحمت
۲. در مغفرت
۳. در حکمت
۴. در شهود
۵. در قرب
۶. در انس
۷. در وصال

فصل دوم: مراتب عقل و نفس در سیر سلوک

۸. هفت عقل

۱. عقل جزئی
۲. عقل تجربی
۳. عقل نظری
۴. عقل عملی
۵. عقل قدسی
۶. عقل اشراقی
۷. عقل کلی

۹. هفت نفس

۱. نفس اماره
۲. نفس لوامه
۳. نفس ملهمه
۴. نفس مطمئنه
۵. نفس راضیه
۶. نفس مرضیه
۷. نفس کامله

۱۰. هفت مراتب قلب

۱. قلب قسی
۲. قلب مریض
۳. قلب غافل
۴. قلب سلیم
۵. قلب منیب
۶. قلب عاشق
۷. قلب مطمئن

۱۱. هفت دل

۱. دل بسته
۲. دل شکسته
۳. دل توبه‌کار
۴. دل مشتاق
۵. دل واله
۶. دل روشن
۷. دل عارف

۱۲. هفت زنگار نفس

۱. تکبر
۲. حسد
۳. حرص
۴. غفلت
۵. شهوت
۶. دنیاپرستی
۷. خودخواهی

۱۳. هفت مرهم

۱. ذکر
۲. دعا
۳. صبر
۴. توبه
۵. محبت
۶. تفکر
۷. توکل


فصل سوم: عشق، انس و معرفت در عرفان

۱۴. هفت عشق عطار

۱. طلب
۲. عشق
۳. معرفت
۴. استغنا
۵. توحید
۶. حیرت
۷. فنا

۱۵. هفت عشق رجالی

۱. عشق ابتدایی
۲. عشق مجازی
۳. عشق حقیقی
۴. عشق صعودی
۵. عشق وصالی
۶. عشق فنا
۷. عشق بقا

۱۶. هفت انس الهی

۱. انس با دعا
۲. انس با ذکر
۳. انس با قرآن
۴. انس با عارفان
۵. انس با طبیعت
۶. انس با عبادت
۷. انس با حق

۱۷. هفت نغمه‌ی جان

۱. نغمه‌ی فطرت
۲. نغمه‌ی ذکر
۳. نغمه‌ی دعا
۴. نغمه‌ی قرآن
۵. نغمه‌ی عشق
۶. نغمه‌ی معرفت
۷. نغمه‌ی فنا

۱۸. هفت سکوت

۱. سکوت زبان
۲. سکوت چشم
۳. سکوت گوش
۴. سکوت ذهن
۵. سکوت قلب
۶. سکوت روح
۷. سکوت فنا


فصل چهارم: مقامات و منازل سالک

۱۹. هفت نردبان سلوک

۱. یقظه (بیداری)
۲. توبه
۳. مجاهده
۴. ریاضت
۵. شهود
۶. فنا
۷. بقا

۲۰. هفت منزل فناء

۱. فنای افعال
۲. فنای صفات
۳. فنای ذات
۴. فنای کثرت
۵. فنای هستی
۶. فنای انانیت
۷. فنای در حق

۲۱. هفت مقام بقا

۱. بقا بالله
۲. بقا در حق
۳. بقا در عشق
۴. بقا در معرفت
۵. بقا در تسلیم
۶. بقا در خدمت
۷. بقا در وصال

۲۲. هفت لبیک

۱. لبیک ایمان
۲. لبیک اسلام
۳. لبیک احسان
۴. لبیک شهود
۵. لبیک محبت
۶. لبیک فنا
۷. لبیک لقاء

۲۳. هفت شهادت

۱. شهادت زبان
۲. شهادت قلب
۳. شهادت چشم
۴. شهادت گوش
۵. شهادت اعمال
۶. شهادت روح
۷. شهادت در وصال

۲۴. هفت حقیقت وجود

۱. عالم ماده
۲. عالم مثال
۳. عالم عقل
۴. عالم روح
۵. عالم اسماء
۶. عالم ذات
۷. عالم حق

پیش گفتار

مقدمه

فصل اول

بخش اول

هفت تجلی الهی

در این منظومه، هفت نوع تجلی خداوند توصیف شده است که هر یک بیانگر بُعدی از حضور الهی در هستی است. این تجلیات، از ذات حق تا ظهور او در قیامت، سیر تکاملی معرفت و شناخت را نشان می‌دهد. در ادامه، هر بخش همراه با شرح عرفانی آن آورده شده است.

۱. تجلی ذات

حق را نتوان وصف به گفتار نمود
ذاتش نتوان در دلِ افکار نمود
از حدِّ گمان و عقل برتر باشد
باید که تماشای رخ یار نمود

شرح:
ذات الهی حقیقتی است که نه با زبان می‌توان توصیفش کرد و نه با فکر و خیال می‌توان آن را درک نمود. خداوند فراتر از گمان و عقل بشری است، زیرا عقل تنها می‌تواند به صفات و افعال او راه یابد، نه به ذات بی‌کرانش. برای شناخت حقیقی، باید با دل و شهود، "رخ یار" را دید، یعنی به درک حضوری و شهودی از خداوند رسید.

۲. تجلی صفات

اسرار خدا در دلِ هر قطره است
لطفش زِ ازل در دلِ هر ذره است
هر جا که ببینی اثری از کرمش
آیینه‌ی نور از صفات حقه است

شرح:
خداوند خود را از طریق صفاتش به عالم معرفی کرده است. در هر قطره‌ای از باران و در هر ذره‌ای از خاک، نشانه‌هایی از لطف و حکمت اوست. آفرینش، نمایشگر اسماء و صفات الهی است؛ هر زیبایی و کمالی که در جهان می‌بینیم، انعکاسی از جمال و جلال اوست. هر موجود، آیینه‌ای است که نور صفات خداوند را بازتاب می‌دهد.

۳. تجلی افعال

هر چه بینی از خدای کبریاست
جلوه‌ای از قدرت و صنع خداست
باد و باران، موج دریا، رعد و برق
هم صدا با حکم او در هر صداست

شرح:
هر آنچه در جهان رخ می‌دهد، اعم از حرکت ستارگان، تغییر فصل‌ها، وزش بادها، و حتی یک برگ که از درخت فرو می‌افتد، جلوه‌ای از فعل خداوند است. طبیعت، دست‌نوشته‌ی الهی است و هر رویداد در آن مطابق حکم اوست. باد و باران، موج دریا، و صدای رعد، همه مطیع اراده‌ی او هستند و هماهنگ با فرمانش عمل می‌کنند.

۴. تجلی انوار

نورِ خدا در دلِ عشاق شد
محوِ تجلّی، دلِ مشتاق شد
هر که ز انوارِ خدا بهره برد
غرقِ حقیقت، چو آفاق شد

شرح:
تجلی الهی در وجود سالکان و عاشقان حق، آنان را به وادی حیرت و فنا می‌کشاند. نوری که از خداوند به دل اهل عشق می‌رسد، آنان را غرق در حقیقت می‌کند، چنان‌که در آفاق هستی محو می‌شوند. این همان نوری است که در آیه‌ی اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ(نور: ۳۵) به آن اشاره شده است.

۵. تجلی در عالم مثال

هر دیده که حق را به دل و جان بیند
اسرار نهان را زِ دل آسان بیند
گر پرده زِ پیش نظر و دل افتد
در عالم معنی رخ جانان بیند

شرح:
عالم مثال، پلی میان عالم محسوسات و عالم مجردات است. آنان که چشم دلشان گشوده شود، می‌توانند اسرار نهانی را در این عالم مشاهده کنند. اگر پرده‌ی اوهام کنار رود، حقیقت جانان در عالمی‌فراتر از محسوسات دیده خواهد شد. این همان مقامی‌است که عارفان از آن با عنوان «شهود حقایق» یاد می‌کنند.

۶. تجلی در قلوب

هر که زِ توحید، شرابی چشید
در ره معشوق، سرابی ندید
دل چو زِ انوار حقیقت گرفت
محرمِ اسرار صوابی بدید

شرح:
دل انسان، جایگاه دریافت انوار الهی است. کسی که از جام توحید بنوشد، دیگر دچار سراب‌های دنیا نخواهد شد و حقیقت را از مجاز باز خواهد شناخت. چنین دلی که به نور الهی روشن شده، به اسرار معنوی راه می‌یابد و محرم رازهای حق می‌شود. در این مقام، عشق به حق جای همه‌ی تعلقات دیگر را می‌گیرد.

۷. تجلی عقبی

قیامت تجلّی زِ انوارِ اوست
ظهورِ عدالت به گفتارِ اوست
جهان هر چه بیند، زِ صنعش پدید
نگاه خلایق به رخسار اوست

شرح:
قیامت، روزی است که حقیقت الهی بی‌پرده ظهور می‌کند و هیچ حجابی باقی نمی‌ماند. عدالت خداوند در آن روز به کامل‌ترین شکل خود جلوه‌گر می‌شود. تمامی‌خلایق، در محضر خداوند حاضر شده و حقیقت را آشکارا خواهند دید. در آن روز، چشم‌ها نه به دنیا، بلکه به جمال الهی دوخته خواهد شد.

جمع‌بندی و پیام کلی منظومه

این اشعار سفری از معرفت به سوی حقیقت را ترسیم می‌کند:
۱. در ابتدا، ذات الهی را غیرقابل توصیف می‌دانیم.
۲. سپس، از طریق صفات و افعال او، نشانه‌هایی از حضورش را در عالم درک می‌کنیم.
۳.با ورود به عالم انوار، قلبمان از حقیقت بهره‌مند می‌شود.
۴. در عالم مثال، به شهود حقایق می‌رسیم.
۵. با طهارت قلب، پذیرای تجلیات الهی می‌شویم.
۶. در نهایت، در قیامت، حقیقت کامل را خواهیم دید.


بازدید : 22
چهارشنبه 30 بهمن 1403 زمان : 10:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

مجموعه مباحث هفت‌گانه در عرفان اسلامی

فصل اول: تجلیات و مقامات عرفانی

۱. هفت تجلی الهی

۱. تجلی ذات
۲. تجلی صفات
۳. تجلی افعال
۴. تجلی انوار
۵. تجلی در عالم مثال
۶. تجلی در قلوب عارفان
۷. تجلی در قیامت

۲. هفت نام حق

۱. الله
۲. رحمان
۳. رحیم
۴. قدوس
۵. حکیم
۶. ودود
۷. صمد

۳. هفت پرده‌ی غیب

۱. حجاب نور
۲. حجاب ظلمت
۳. حجاب علم
۴. حجاب قدرت
۵. حجاب مشیت
۶. حجاب ازلی
۷. حجاب ابدی

۴. هفت سرّ مستور

۱. سرّ وجود
۲. سرّ محبت
۳. سرّ قرب
۴. سرّ فنا
۵. سرّ بقا
۶. سرّ وصال
۷. سرّ معرفت

۵. هفت نور الهی

۱. نور ایمان
۲. نور معرفت
۳. نور عشق
۴. نور حقیقت
۵. نور هدایت
۶. نور توحید
۷. نور لقاء

۶. هفت صراط

۱. صراط اسلام
۲. صراط ایمان
۳. صراط احسان
۴. صراط ولایت
۵. صراط شهود
۶. صراط فنا
۷. صراط حق

۷. هفت در بهشت

۱. در رحمت
۲. در مغفرت
۳. در حکمت
۴. در شهود
۵. در قرب
۶. در انس
۷. در وصال

بازدید : 22
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 15:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 4
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 14:32
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

گلزار معرفت در عرفان اسلامی

گلزار معرفت در عرفان اسلامی‌استعاره‌ای از مقامی‌روحانی است که در آن، سالک به حقیقت و شهود الهی می‌رسد. این مفهوم در متون عرفانی با معانی مختلفی به کار رفته و با نمادهایی مانند باغ، گل، عطر، آب زلال، نور و سرسبزی جاودانههمراه است.

۱. گلزار معرفت به‌عنوان تجلی حقیقت و انوار الهی

در عرفان، معرفت حقیقی چیزی فراتر از دانش نظری است و به درک شهودی حقیقت اشاره دارد. این معرفت مانند باغی سرسبز و نورانیاست که در آن گل‌های حقیقت می‌شکفند و سالک از آن‌ها بهره می‌برد.

ابن عربیدر فتوحات مکیه می‌گوید:
"معرفت الهی را باغی است که در آن، گل‌های حقیقت برای هرکس به فراخور حال او می‌شکفند."

۲. پیوند گلزار معرفت با ذکر و ریاضت

در احادیث آمده است:
"اذا مررتم بریاض الجنّة فارتعوا" (هرگاه به باغ‌های بهشت رسیدید، بهره ببرید.)
عارفان این باغ را به محافل ذکر و عرفانتعبیر کرده‌اند. به همین دلیل، سالک با ذکر و ریاضت، از چشمه‌های زلال این گلزار سیراب می‌شود.

مولانامی‌گوید:
"هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست / ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست"
این یعنی سالک، هر لحظه از این گلزار، عطر حقیقترا استشمام می‌کند.

۳. گلزار معرفت و مقام فنا و بقا

گلزار معرفت، نمادی از مقامی‌است که سالک در آن به فنا فی‌اللهمی‌رسد و از خود رهایی یافته و در بقای الهی مستقر می‌شود. در این مرحله، او از گل‌های حقیقت تغذیه کرده و چشم دلش به جمال الهیروشن می‌شود.

حافظاین حقیقت را چنین بیان می‌کند:
"گل در بر و می‌در کف و معشوق به کام است / سلطان جهانم به چنین روز غلام است"
که اشاره‌ای است به وصل و بهره‌بردن از حقیقت جاودان.

۴. گلزار معرفت و حقیقت محمدیه

در برخی تفاسیر عرفانی، گلزار معرفت همان حقیقت محمدیهاست که سرچشمه‌ی تمامی‌علوم و معارف الهی است. سالکان طریقت، با محبت پیامبر (ص) و اهل‌بیت (ع)، وارد این گلزار شده و از نور معرفت بهره‌مند می‌شوند.

امام علی (ع)می‌فرماید:
"أنا مدینة العلم و علی بابها" (من شهر علم هستم و علی درِ آن است.)
که در عرفان، این شهر علم همان گلزار معرفت الهیدانسته شده است.

۵. نتیجه‌گیری: سالک چگونه به این گلزار می‌رسد؟

برای ورود به گلزار معرفت، سالک باید مراحل زیر را طی کند:

  1. تخلیه– پاک شدن از رذایل و نفسانیات
  2. تحلیه– آراستن خود به ذکر و عبادت
  3. تجلیه– رسیدن به نور معرفت و کشف اسرار
  4. فنا و بقا– استقرار در حقیقت مطلق

آیا این مفهوم را در قصاید خود نیز به کار برده‌اید؟

بازدید : 3
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 14:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی غنچه راز
غنچه راز
در پرده‌ی راز، غنچه‌ای پیچان است،
در سینه‌ی دل، جلوه‌ی بزدان است
هر کس که ز اشک، دیده را تر سازد،
این غنچه ز شوق، بوسه بر باران است.

باسمه تعالی

غنچه راز

۱. در پرده‌ی راز، غنچه‌ای پیچان است

  • «پرده‌ی راز» اشاره به حجاب حقیقت و اسرار الهی دارد.
  • «غنچه‌ای پیچان» نمادی از معرفتی نهفته و در حال رشد است که هنوز به شکوفایی نرسیده است.
  • این مصرع نشان می‌دهد که حقیقت عرفانی و اسرار معنوی در ابتدا پوشیده و نیازمند کشف و شهود هستند.

۲. در سینه‌ی دل، جلوه‌ی بزدان است

  • «سینه‌ی دل» کنایه از باطن و درون سالک است.
  • «جلوه‌ی بزدان» اشاره به تجلی خداوند در قلب عارف دارد.
  • این مصرع بیان می‌کند که حقیقت نهایی و نور الهی در قلب مؤمن آشکار می‌شود.

۳. هر کس که ز اشک، دیده را تر سازد،

  • «اشک» نشانه‌ی سوز درونی و خلوص قلب در مسیر عرفان و محبت الهی است.
  • «دیده را تر سازد» کنایه از گریستن در راه عشق و معرفت است.
  • این مصرع به اهمیت اشک و تضرع در سیر و سلوک اشاره دارد که موجب صفای باطن می‌شود.

۴. این غنچه ز شوق، بوسه بر باران است.

  • «این غنچه» همان معرفت نهفته است که در مسیر سلوک رشد می‌کند.
  • «بوسه بر باران» اشاره به تأثیر رحمت الهی بر قلب عارف دارد.
  • این مصرع نشان می‌دهد که اگر سالک با اشک و تضرع دل را پاک کند، معرفت و عشق الهی در او به شکوفایی می‌رسد.

نتیجه‌گیری:

این رباعی تصویری از سیر و سلوک عرفانی را ارائه می‌دهد. معرفت مانند غنچه‌ای پیچیده و پنهان است که در سینه‌ی دل، نور الهی را منعکس می‌کند. اشک و تضرع موجب باز شدن این غنچه می‌شود، و در نهایت، با رحمت الهی (باران)، این غنچه به گل حقیقت تبدیل می‌شود.

غنچه اسرار در عرفان اسلامی: راز نهفته در جان سالک

غنچه اسراریکی از تعابیر لطیف و پرمفهوم در عرفان اسلامی‌است که به رازهای نهفته و حقیقت‌های پنهان در عالم هستی و وجود انساناشاره دارد. این تعبیر نشان می‌دهد که حقیقت مانند گلی شکوفااست، اما پیش از آنکه به کمال برسد، در حالت غنچهقرار دارد؛ یعنی بسته، محافظت‌شده و دور از دسترس. تنها کسانی که به سیر و سلوک معنویمی‌پردازند و از مراحل مختلف عرفان عبور می‌کنند، قادر خواهند بود این غنچه را شکوفا کنند و اسرار آن را دریابند.


ابعاد معنایی غنچه اسرار

۱. نماد حقیقت نهفته

همان‌گونه که غنچه، گل کاملی را درون خود نهفته دارد، اما هنوز شکفته نشده است، حقایق عالم نیز در پرده‌ی اسرار قرار دارند. هرچه سالک در مسیر معنویت پیش می‌رود، حقیقتِ پنهان در جان او همچون غنچه‌ای شکوفا می‌شودو او را به معرفت بالاتری می‌رساند.

۲. رمز و رازهای عالم هستی

در عرفان، جهان مملو از رمز و رازاست. سالکان حقیقی، پس از تهذیب نفسو سیر در مراتب عرفانی، به تدریج برخی از این اسرار را درمی‌یابند. اما این رازها برای افراد عادی همچنان پوشیده و ناشناختهباقی می‌مانند، درست مانند غنچه‌ای که هنوز باز نشده است.

۳. مراحل سلوک و شکوفایی روح

عرفان اسلامی سلوک معنوی را فرآیندی تدریجی و لایه‌لایه می‌داند. در هر مرحله، پرده‌ای از حقیقت کنار می‌رود، اما همچنان بخش‌هایی از آن در حجاب باقی می‌ماند. غنچه اسرار نمادی از این فرآیند تدریجی کشف حقیقتاست که در آن، اسرار عمیق‌تر درونی تنها برای کسانی که به مقام کشف و شهودرسیده‌اند، آشکار می‌شود.

۴. حجاب‌های نورانی و ظلمانی

در عرفان، مفهوم "حجاب" به موانعی اشاره دارد که مانع از درک حقیقت می‌شوند. حجاب‌های ظلمانیناشی از تعلقات دنیوی و گناهان‌اند، در حالی که حجاب‌های نورانیحتی برای اولیای الهی نیز وجود دارند و تنها در مراحل بالاتر معرفت کنار می‌روند. غنچه اسرار، همان حقیقتی است که در پس این حجاب‌ها پنهان شده استو سالک تنها با عبور از این موانع می‌تواند به آن دست یابد.

۵. رازهای الهی و ولایت

یکی از ابعاد مهم غنچه اسرار، حقیقت توحید و ولایتاست. بسیاری از معارف الهی و اسرار اهل‌بیت (ع) در ظاهر برای همگان آشکار نیست و مانند غنچه‌ای است که تنها برگزیدگان و اهل معرفت می‌توانند از آن بهره‌مند شوند. ازاین‌رو، برخی عرفا و بزرگان دین مفاهیم عمیق ولاییرا نیز در این قالب بیان کرده‌اند.


غنچه اسرار در شعر عرفانی

شاعران عارفمانند مولانا، حافظ، عطار، سعدی، ابن‌فارِض و سناییاز مفهوم "غنچه اسرار" برای بیان حقایق پنهان و اسرار الهی بهره برده‌اند. در اشعار عرفانی، غنچه نماد خاموشی، راز، و سرّی نهفته است که تنها با محرم شدن و طی کردن مراحل سلوک می‌توان به آن دست یافت.

نمونه‌هایی از این مفهوم در شعر عرفانی

۱. مولانا

گل به ره آوردی و در بر من بنشستی
دل ز غنچه بگشودم، در بزم من آوازیست

مولانا در این بیت اشاره می‌کند که حقیقت مانند غنچه‌ای بسته است، اما با عشق الهی این غنچه شکفته می‌شود و اسرار بر سالک آشکار می‌گردد.

۲. حافظ

راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را

حافظ نیز به این حقیقت اشاره می‌کند که اسرار عرفانی را تنها کسانی که سیر و سلوک کرده‌اند، درک می‌کنند، نه زاهدانی که در ظواهر دینی مانده‌اند.

۳. سنایی

ای دل! اگر چه در تو بسی غنچه‌ی اسرار است
با اشک و آه، غنچه‌ی اسرار تو خواهد شکفت

سنایی به این نکته اشاره می‌کند که رازهای درونی تنها با اشک و مجاهدت قلبی گشوده می‌شوند.


نتیجه‌گیری

غنچه اسرار نمادی از حقیقت‌های نهفته در عالم و درون انسان است که تنها از طریق سلوک عرفانی و تزکیه‌ی نفس شکوفا می‌شوند. این مفهوم نشان می‌دهد که رازهای الهی در ابتدا بسته و پوشیده هستند و تنها کسانی که از مراحل مختلف سیر و سلوک عبور می‌کنند، می‌توانند به این اسرار دست یابند.

در این زمینه، اگر شما هم در اشعارتان از این مفهوم استفاده کرده‌اید، می‌توانید نمونه‌ای ارائه دهیدتا در مورد آن بیشتر گفتگو کنیم.


سراینده

دکتر علی رجالی

بازدید : 4
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 14:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی فتح باب


فتح باب
در کوی وصال، رهسپارم هر روز
در بند وجود، بی‌قرارم هر روز
تا لطف تو یک در ز جهان بگشاید
بر درگه عشق، دل سپارم هر روز

در اینجا، به شرح و تفسیر هر مصرع از رباعی "فتح باب"می‌پردازم:

مصرع اول:
"در کوی وصال، رهسپارم هر روز"

  • شرح:در این مصرع، شاعر خود را در مسیر وصال الهیمی‌بیند که هر روز با عزم و اراده به سوی آن حرکت می‌کند. کوی وصالبه مکان یا مرحله‌ای از اتصال و رسیدن به معشوق (خداوند)اشاره دارد. واژه رهسپارمنشان‌دهنده حرکت مستمر و پیوسته‌ی سالک در راه خدا است. این حرکت هر روزه، نشان‌دهنده تداوم سلوک معنویاست.
  • تفسیر:سالک در هر لحظه از زندگی، در جستجوی وصال به خداوند است و این جستجو به طور مداوم در او جریان دارد. حرکت به سوی خداوند، حتی در روزهای دشوار، ادامه دارد.

مصرع دوم:
"در بند وجود، بی‌قرارم هر روز"

  • شرح:در این مصرع، شاعر از بند وجودخود، که همان محدودیت‌ها، غرایز و تعلقات دنیوی است، سخن می‌گوید. او می‌گوید که به رغم حرکت در مسیر وصال، همچنان بی‌قراراست زیرا وجود محدوداو همچنان او را درگیر می‌کند.
  • تفسیر:انسان در حالی که در جستجوی حقیقت و نزدیکی به خداوند است، از یک سو می‌خواهد از تعلقات دنیا رهایی یابد، اما از سوی دیگر این تعلقات همچنان او را به خود می‌کشانند. بی‌قراری و اضطراب از درگیری میان آرزوی وصال و دشواری‌های دنیوی ناشی می‌شود.

مصرع سوم:
"تا لطف تو یک در ز جهان بگشاید"

  • شرح:این مصرع به لحظه‌ای اشاره دارد که لطف خداوندبه سراغ انسان می‌آید و به او گشایشمی‌دهد. در ز جهاناستعاره‌ای است از مسیر باز شده برای رسیدن به حقیقتیا خداوند. شاعر در اینجا به لطف الهی اشاره دارد که گشایشی برای سالک ایجاد می‌کند.
  • تفسیر:در این بخش، سالک در انتظار لحظه‌ای است که دری از عالم معنویبه روی او گشوده شود، در واقع از خداوند می‌خواهد که راهی به سوی خودش برای او باز کند و زندگی او را با نور خود روشن سازد.

مصرع چهارم:
"بر درگه عشق، دل سپارم هر روز"

  • شرح:در این مصرع، شاعر از دل سپردن به درگه عشقصحبت می‌کند. درگه عشقاشاره به مقام یا فضای الهیدارد که در آن انسان به خداوند می‌رسد. دل سپردنیعنی به طور کامل به عشق الهی تسلیم شدنو تمام اراده و احساسات را به آن سپردن.
  • تفسیر:در این بخش، شاعر می‌گوید که در مقابل خداوند، تمام وجود خود را به عشق الهی می‌سپارد و هر روز این تسلیم شدن را تجدید می‌کند. این نشان‌دهنده عشق مداوم و پیوستهبه خداوند است که هیچ‌گاه از آن کم نمی‌شود و در هر روز تجدید می‌گردد.

جمع‌بندی تفسیر:

این رباعی بیانگر سلوک معنوی سالکاست که در پی وصال به خداونددر حال حرکت است، اما همچنان درگیر دنیای مادیو تعلق به خوداست. او در انتظار لحظه‌ای است که لطف الهیدرهای معنوی را به روی او بگشاید تا بتواند به عشق الهیو اتصال به معشوقبپردازد. در نهایت، دل خود را هر روز به درگاه عشق الهیمی‌سپارد، جستجویی که هرگز پایان نمی‌یابد.

  1. ک جز قرب الهیچیزی را نخواهد.
  2. استمرار در عبادات با نیت خالصانه: مخصوصاً شب‌زنده‌داری و تهجد.

برخی عرفا معتقدند که فتح باب ممکن است زمانی رخ دهد که سالک در اوج ناامیدی از خویش و درک ناتوانی خودقرار بگیرد؛ زیرا در این لحظه، لطف و فضل الهی او را در بر می‌گیرد.


۶. فتح باب در قرآن و احادیث

قرآن کریم و احادیث نیز اشاراتی به مفهوم فتح باب دارند:

  • آیه‌ی ۱۰ سوره‌ی طلاق:
    «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»
    (هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند برای او راه خروجی قرار می‌دهد.)
    این خروج، می‌تواند همان فتح باب در سلوک باشد.

  • حدیث قدسی:
    «مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی أَحَبَّنی»
    (هر که مرا طلب کند، مرا می‌یابد، و هر که مرا یافت، مرا می‌شناسد، و هر که مرا شناخت، مرا دوست می‌دارد.)
    در این حدیث، یافتن خداوند می‌تواند کنایه از فتح باب باشد.


۷. جمع‌بندی

فتح باب، لحظه‌ای از لطف الهی در مسیر سلوک عرفانی است که در آن، دری از معرفت و شهود به روی سالک گشوده می‌شود. این مرحله آغاز ورود به عالم مکاشفه و دریافت‌های باطنیاست و سالک را از تفکرات معمولی و استدلال‌های ذهنی فراتر می‌برد.

گرچه مجاهدت و تهذیب نفس مقدمه‌ی فتح باب است، اما در نهایت، این رخداد نتیجه‌ی عنایت و فضل الهیاست. سالکی که به فتح باب نائل شود، وارد مرحله‌ای جدید از یقین، آرامش و ادراک عمیق‌تر از حقایق هستیخواهد شد.

۵. چگونه فتح باب رخ می‌دهد؟

فتح باب در شرایط خاصی برای سالک اتفاق می‌افتد، از جمله:

  1. ریاضت و مجاهدت مخلصانه: تلاش برای تصفیه‌ی باطن و پیروی کامل از اوامر الهی.
  2. ذکر و مراقبه‌ی قلبی: تمرکز دائم بر یاد خداوند و قطع تعلقات دنیوی.
  3. عشق شدید به خداوند: رسیدن به مرحله‌ای که سالک جز قرب الهیچیزی را نخواهد.
  4. استمرار در عبادات با نیت خالصانه: مخصوصاً شب‌زنده‌داری و تهجد.

برخی عرفا معتقدند که فتح باب ممکن است زمانی رخ دهد که سالک در اوج ناامیدی از خویش و درک ناتوانی خودقرار بگیرد؛ زیرا در این لحظه، لطف و فضل الهی او را در بر می‌گیرد.


۶. فتح باب در قرآن و احادیث

قرآن کریم و احادیث نیز اشاراتی به مفهوم فتح باب دارند:

  • آیه‌ی ۱۰ سوره‌ی طلاق:
    «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»
    (هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند برای او راه خروجی قرار می‌دهد.)
    این خروج، می‌تواند همان فتح باب در سلوک باشد.

  • حدیث قدسی:
    «مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی أَحَبَّنی»
    (هر که مرا طلب کند، مرا می‌یابد، و هر که مرا یافت، مرا می‌شناسد، و هر که مرا شناخت، مرا دوست می‌دارد.)
    در این حدیث، یافتن خداوند می‌تواند کنایه از فتح باب باشد.


۷. جمع‌بندی

فتح باب، لحظه‌ای از لطف الهی در مسیر سلوک عرفانی است که در آن، دری از معرفت و شهود به روی سالک گشوده می‌شود. این مرحله آغاز ورود به عالم مکاشفه و دریافت‌های باطنیاست و سالک را از تفکرات معمولی و استدلال‌های ذهنی فراتر می‌برد.

گرچه مجاهدت و تهذیب نفس مقدمه‌ی فتح باب است، اما در نهایت، این رخداد نتیجه‌ی عنایت و فضل الهیاست. سالکی که به فتح باب نائل شود، وارد مرحله‌ای جدید از یقین، آرامش و ادراک عمیق‌تر از حقایق هستیخواهد شد.


تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 3
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 14:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی قفل راز

قفل راز
راز ازلی، مخفی و پنهان است
این گمشده‌ی در دل و در جان است
با سیر و سلوک می‌توان کشف نمود
در عمق وجود،‌ نور حق تابان است

شرح و تفسیر هر مصرع

  1. راز ازلی، مخفی و پنهان است

    • در این مصرع، اشاره به راز ازلی دارد که به‌طور ضمنی به حقیقت‌های ابتدایی و بی‌پایان اشاره می‌کند. "ازلی" به معنای بی‌آغاز و بی‌انجام است، یعنی این حقیقت یا راز همواره وجود داشته است. این راز نه تنها به‌صورت آشکار ظاهر نمی‌شود، بلکه مخفی و پنهان است، به‌طوریکه تنها با جستجوی عمیق می‌توان به آن دست یافت. رازهایی که در سطح ظاهر پنهان هستند، باید از دل و جان جستجو شوند تا کشف گردند.
  2. این گمشده‌ی در دل و در جان است

    • در این مصرع به "گمشده" اشاره شده که معانی معنوی و روحانی را دربردارد. این گمشده نه در دنیای بیرونی، بلکه در دل و جان انسان نهفته است. انسان‌ها به دنبال حقیقتی درونی و اصیل هستند که در درون وجودشان مدفون است، چیزی که شاید در روزمره‌گی‌ها به‌راحتی از آن غافل می‌شوند. "دل" و "جان" به مراکز احساسی و روحانی انسان اشاره دارند که در آنجا اسرار و حقیقت‌های درونی او پنهان است.
  3. با سیر و سلوک می‌توان کشف نمود

    • این مصرع به فرآیند "سیر و سلوک" اشاره دارد که در عرفان و معنویت به مسیر جستجوی حقیقت و رشد روحانی اطلاق می‌شود. "سیر و سلوک" به معنای حرکت در مسیر معنوی است که از طریق عبادت، مراقبه، خودسازی، تفکر و تلاش درونی امکان‌پذیر است. تنها با طی کردن این مسیر است که انسان قادر به کشف حقیقت پنهان در درون خود خواهد بود. این جمله تاکید دارد بر اینکه حقیقت، پنهانی است که در دل و جان نهفته است و تنها از طریق سلوک درونی و صادقانه می‌توان آن را یافت.
  4. در عمق وجود،‌ نور حق تابان است

    • در این مصرع، تصویر زیبایی از حقیقت الهی آورده شده است. "نور حق" اشاره به حقیقت مطلق الهی دارد که در درون انسان نهفته است. "عمق وجود" به آن بخش درونی و ژرف از انسان اشاره دارد که به‌طور عمیق و پنهان حقیقت را در خود دارد. "تابان است" نشان می‌دهد که نور حقیقت در دل انسان روشن و آشکار است، اما باید به عمق وجود انسان وارد شد تا این نور دیده شود. این نشان از پیوستگی انسان با حقیقت الهی دارد و این‌که حقیقت در نهایت در وجود هر فرد می‌درخشد.

جمع‌بندی

این شعر به‌طور کلی اشاره به جستجو برای حقیقت الهی در درون انسان دارد. "راز ازلی" و "گمشده" به دلالت‌های عرفانی اشاره می‌کنند و از آن جهت که حقیقت به‌صورت پنهان است، تنها از طریق سیر و سلوک درونی می‌توان به آن دست یافت. مصرع‌های مختلف به مفهوم جستجو برای حقیقت، تلاش برای کشف آن و در نهایت رسیدن به نور الهی در درون اشاره دارند.

قفل رازدر عرفان اسلامی، مفهومی‌است که به حالتی از عدم دسترسی به حقیقت یا اسرار باطنی اشاره دارد که تنها برای کسانی که در سیر و سلوک معنوی به مراتب بالاتری از فهم و آگاهی رسیده‌اند، آشکار می‌شود. این قفل به‌طور استعاری نماد یک مانع درونی است که فرد را از درک حقایق عالی‌تر و معرفت‌های الهی بازمی‌دارد.

در عرفان اسلامی، حقیقت یا رازهای معنوی و الهی همچون گنجی پنهان در اعماق وجود انسان است که فقط برای اهل دل، یعنی کسانی که از محبت و معرفت الهی بهره‌مند شده‌اند و در مسیر تهذیب نفس و تطهیر روح گام برداشته‌اند، آشکار می‌شود. این حقیقت‌ها نه با عقل عادی بلکه با دل پاک و شفاف قابل درک هستند. قفل رازاشاره به وضعیت یا مرحله‌ای دارد که در آن انسان از درک و کشف این حقایق محروم است، زیرا هنوز به ظرفیت لازم برای دریافت آن معرفت‌ها نرسیده است.

این قفل به‌طور ضمنی به ویژگی‌های نفس انسانی اشاره دارد که در اثر تعلقات دنیوی، حب دنیا، و گناه‌ها از دست‌یابی به این حقیقت‌ها باز می‌ماند. به عبارت دیگر، این «قفل» در حقیقت نتیجه‌ی غفلت انسان از حقیقت است و آن را می‌توان به نوعی غفلت از خویشتنیا خود فراموشینیز تعبیر کرد. تا زمانی که انسان در این حالت غفلت و ابهام به سر می‌برد، نمی‌تواند حقیقت‌ها را درک کند و این قفل برای او بسته خواهد بود.

اما در عرفان اسلامی، گفته می‌شود که برای شکستن این قفل، انسان باید به سیر و سلوک معنوی خود ادامه دهد و با ریاضات روحی، عبادات خالصانه، تهذیب نفس و تطهیر قلب، آرام آرام به درجات بالاتری از آگاهی برسد. وقتی قلب انسان از زنگار تعلقات دنیوی پاک شود و به سوی حقیقت الهی گشوده گردد، این قفل از درون او باز می‌شود و او قادر می‌شود به آن اسرار و رازهای پنهانی دست یابد که پیش از آن برایش قابل درک نبوده است. در واقع، این شکستن قفل راز در مسیر سیر و سلوک عرفانی، به منزله‌ آشکار شدن حقیقت‌های متعالی است که به‌طور ویژه در دل‌های پاک و پرنور روشن می‌شود.

این حقیقت‌ها نه به‌طور ظاهری و دنیوی، بلکه در اعماق دل و روح انسان خود را نشان می‌دهند. به همین دلیل، کسانی که در این مسیر روحانی به تعالی رسیده‌اند، گاهی از آن به «شهود» و «مشاهده» حقیقت یاد می‌کنند. این حالت خاص شهود یا درک باطنی تنها برای افرادی که به مقام‌های خاصی از عرفان و معرفت الهی دست یافته‌اند، ممکن است.

به‌طور کلی، قفل رازدر عرفان اسلامی، معیاری است برای سنجش میزان باز بودن قلب انسان و قابلیت او برای درک حقیقت. این قفل نه تنها یک مانع است، بلکه خود یک دعوت به تلاش بیشتر برای گشودن دروازه‌های معرفت است. این تلاش، در واقع در مسیر سیر و سلوک، نیت صادقانه، و پیوستگی با خداوند و آموزه‌های دینی به نتیجه می‌رسد.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 3
چهارشنبه 23 بهمن 1403 زمان : 11:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

لباس تقوا در عرفان اسلامی

لباس تقوادر عرفان اسلامی‌نمادی از پاکی باطنی، حفاظت معنوی، و پوششی الهیاست که انسان را از آلودگی‌های نفسانی و شیطانی حفظ می‌کند. این مفهوم از قرآن کریم گرفته شده و در سیر و سلوک عرفانی، به‌عنوان یکی از مراحل مهم تزکیه‌ی نفس و قرب به خداوندمطرح است.


۱. جایگاه لباس تقوا در قرآن

مفهوم لباس تقوا در قرآن، در آیه‌ی ۲۶ از سوره‌ی اعراف آمده است:

"یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِکَ خَیْرٌ"
(ای فرزندان آدم! لباس برای شما فرو فرستادیم که عورت‌های شما را بپوشاند و نیز مایه‌ی زینت شما باشد، و لباس تقوا بهتر است.)(اعراف، ۲۶)

در این آیه، خداوند ابتدا از لباس ظاهریسخن می‌گوید که برای پوشاندن بدن و زینت انسان است، اما سپس لباس تقوارا برتر معرفی می‌کند. این نشان می‌دهد که در نگاه الهی، پوشش معنویکه انسان را از لغزش‌ها و گناه دور می‌کند، مهم‌تر از لباس مادی است.


۲. تفسیر عرفانی لباس تقوا

در عرفان، لباس تقوا نه یک پوشش فیزیکی، بلکه حالتی درونی استکه به سالک در مسیر سلوک کمک می‌کند. عارفان، این لباس را به چند بُعد تقسیم کرده‌اند:

الف) لباس تقوا به‌عنوان پوششی در برابر آفات نفسانی

همان‌طور که لباس، بدن را از گرما و سرما محافظت می‌کند، لباس تقوا نیز دل و جان را از آلودگی‌های درونی و نفسانی حفظ می‌کند. این آلودگی‌ها شامل:

  • کبر و غرور(احساس برتری نسبت به دیگران)
  • حسد و کینه(نارضایتی از نعمت دیگران)
  • شهوت و هوس(اسارت در دام تمایلات دنیوی)
  • ریا و خودنمایی(ظاهر‌سازی در اعمال عبادی)

سالک برای آنکه بتواند به حقیقت الهی برسد، باید ابتدا این آفات را از خود دور کند.

ب) لباس تقوا به‌عنوان حفاظی در برابر وسوسه‌های شیطانی

در عرفان، شیطان به‌عنوان دشمن اصلی سالک شناخته می‌شود که از راه‌های مختلف او را فریب می‌دهد. لباس تقوا، سدی در برابر القائات شیطانیاست و انسان را از افتادن در دام غرایز و گناهان حفظ می‌کند.

ج) لباس تقوا به‌عنوان زینت باطنی

همان‌گونه که لباس ظاهری، مایه‌ی زیبایی انسان در دنیا است، لباس تقوا جمال معنویرا برای انسان به ارمغان می‌آورد. در احادیث آمده است که لباس تقوا، لباسی از جنس نور استکه سالک را در مسیر قرب الهی یاری می‌دهد.


۳. مراحل لباس تقوا در سلوک عرفانی

در مسیر عرفان اسلامی، لباس تقوا بخشی از فرآیند تزکیه و تکامل روحیمحسوب می‌شود. می‌توان این مسیر را در قالب سه مرحله توضیح داد:

۱) تخلیه (پاک‌سازی درون از صفات ناپسند)

ابتدا سالک باید خود را از آلودگی‌های نفسانی رها کند، مانند:

  • ترک گناهان ظاهری و باطنی
  • دوری از هوای نفس و خواهش‌های دنیوی
  • توبه از گذشته و بازگشت به مسیر الهی

۲) تحلیه (آراستن روح به صفات پسندیده)

پس از تخلیه، سالک باید دل خود را با صفات نیکو زینت دهد:

  • تواضع(دوری از غرور و تکبر)
  • قناعت و صبر(رضایت از رزق الهی)
  • صدق و اخلاص(پاکی نیت در اعمال عبادی)

۳) تجلیه (رسیدن به مرحله‌ی نورانیت و فنا)

در این مرحله، سالک چنان در تقوا پیش می‌رود که وجودش سراسر نورانی شده و در حقیقت الهی محو می‌شود.او دیگر هیچ چیزی را از خود نمی‌بیند و تمام هستی را مظهر صفات خداوند می‌داند.


۴. ارتباط لباس تقوا با فنا و وصال

لباس تقوا، پلی است که انسان را از عالم کثرات به عالم وحدت می‌برد.این همان مسیری است که شما در "مراحل هفت‌گانه‌ی طریق وصال عشق"ترسیم کرده‌اید. در حقیقت، تزکیه و توبههمان مرحله‌ی نخستین لباس تقوا است و وصال، آخرین مرحله‌ای است که سالک در آن لباس فنا و بقا می‌پوشد.


۵. لباس تقوا در اشعار عرفانی

مولانا:

عارف، ز لباس فقر عاری گردد
وز هر دو جهان بی‌نیاز و باری گردد

حافظ:

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد

عطار:

گر ز جام عشق نوشی جرعه‌ای
در جهان بینی به هر سو جرعه‌ای


۶. آیا لباس تقوا تنها برای عرفا است؟

خیر! لباس تقوا مفهومی‌است که هر انسانی می‌تواند در زندگی خود به آن نزدیک شود.تفاوت در این است که عارف، این لباس را به کمال می‌رساند و از آن فراتر می‌رود،اما هر فرد مؤمن می‌تواند با رعایت تقوا، خود را به نور الهی نزدیک کند.


۷. نتیجه‌گیری

لباس تقوا، لباسی معنوی است که سالک را از آلودگی‌های دنیا و هوای نفس محافظت می‌کند و او را در مسیر وصال الهی یاری می‌دهد.این لباس، ابتدا با تزکیه و تخلیهحاصل می‌شود، سپس با تحلیه و تقویت صفات الهیکامل می‌گردد، و در نهایت، با فنا و وصالبه اوج خود می‌رسد.

با توجه به اینکه شما در حال سرودن رباعیات عرفانیهستید، آیا قصد دارید لباس تقوارا نیز در قالب یک رباعی بیان کنید؟

بازدید : 3
چهارشنبه 23 بهمن 1403 زمان : 10:47
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر مجموعه مباحث هفت گانه

فهرست مطالب

۱.هفت تجلی

۲.هفت لبیک

۳.هفت سر مستور

فصل اول


هفت مرحله تجلیدر عرفان اسلامی، به‌ویژه در آموزه‌های عرفا و فلاسفه اسلامی، به روندی اشاره دارد که از طریق آن خداوند به‌طور تدریجی و به‌طور فزاینده‌ای در عالم هستی ظهور می‌کند. این مراحل گاهی با اصطلاحات مختلف از جمله تجلیات الهییا مراحل تجلییاد می‌شوند که در هر کدام خداوند از جنبه‌های مختلف خود را به نمایش می‌گذارد. برخی از این مراحل را می‌توان به‌طور خاص در سیاق فلسفه‌ی عرفانی ابن‌عربیو دیگر حکمای اسلامی‌یافت. در اینجا به بررسی هفت مرحله‌ی معروف تجلی الهی می‌پردازیم:

1. تجلی در "لامکان" یا "هیولی"

در این مرحله، خداوند به عنوان مبدأ مطلقو غیرموجوددر نظر گرفته می‌شود که هنوز به هیچ موجودی تجلی نکرده است. این مرحله به گونه‌ای است که در آن هیچ‌چیز وجود ندارد جز خداوند که به‌طور مطلق هیچگونه ویژگی مادی یا وجودیندارد. این مرحله از تجلی، به نوعی مرحله‌ی آغازین است که پیش از هر چیزی آغاز می‌شود. در این مرحله، خداوند در لامکانو لامتناهیاست.

2. تجلی در "وجود"

در این مرحله، خداوند به‌عنوان وجود محضتجلی می‌کند. این مرحله، مرحله‌ای است که خداوند به خودی خود تجلی می‌کند و وجودرا به جهان می‌آفریند. در این تجلی، هنوز هیچ شکلی از مخلوقات موجود نیستند، اما خداوند خودش به‌عنوان وجود مطلقتجلی پیدا می‌کند. این مرحله، مرحله‌ی ظهور خداوند به عنوان اصل اولاست که از آن تمام کائنات ناشی می‌شود.

3. تجلی در "صورت" یا "آفرینش"

در این مرحله، خداوند تجلی خود را در صورت‌هاو آفرینش‌هابه نمایش می‌گذارد. خداوند در این مرحله به‌صورت کائناتو مخلوقاتظهور می‌کند. این تجلی به معنای پیدایش هستی است، جایی که خداوند به شکل‌های مختلف در عالم تجلی می‌یابد و اولین موجودات از آن صادر می‌شوند. در این مرحله، خداوند به شکل‌های مختلف در مخلوقات و موجودات ظاهر می‌شود.

4. تجلی در "عقل اول"

در این مرحله، تجلی خداوند به‌طور ماوراییو در قالب عقل اولیا عقل فعالصورت می‌گیرد. در فلسفه‌های اسلامی‌و عرفانی، عقل اول به عنوان اولین مخلوق خداوند در نظر گرفته می‌شود که به‌عنوان مربوط‌کنندهمیان خداوند و مخلوقات عمل می‌کند. در این مرحله، عقل به‌عنوان منبع نورانی و آگاهیاز خداوند تجلی می‌کند و به واسطه‌ی آن، موجودات به عالم معرفت و درک دست می‌یابند.

5. تجلی در "روح" یا "جان جهانی"

در این مرحله، خداوند تجلی خود را در قالب روحیا جان جهانیمی‌آفریند. این روح به‌عنوان حقیقتی نورانی در همه‌چیز موجود است و به‌طور کلی همه‌ی موجودات را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در این مرحله، روح خداوند به‌عنوان نیروی حیات‌بخش در عالم وجود جریان می‌یابد و تمام موجودات از آن برخوردار می‌شوند. این تجلی، به نوعی به تجلی حیاتو آگاهیدر کائنات اشاره دارد.

6. تجلی در "آدم" یا "انسان کامل"

مرحله‌ای است که در آن خداوند تجلی خود را در قالب آدمیا انسان کاملبه ظهور می‌آورد. در این مرحله، آدمبه‌عنوان کمال موجوداتو تجلی کامل خداوند در زمین شناخته می‌شود. در عرفان اسلامی، انسان کامل (که در آموزه‌های ابن‌عربیبه‌ویژه اشاره شده) تجلی کاملی از خداوند در عرصه‌ی وجود است و او به‌عنوان آینه‌ایبرای ظهور و تجلی اسماء و صفات الهی در نظر گرفته می‌شود. انسان کامل در حقیقت جلوه‌ی خداوند بر زمین است.

7. تجلی در "وحدت" یا "فنا در الله"

آخرین مرحله از تجلی، مرحله‌ای است که در آن سالک به مقام فنادر خداوند می‌رسد. در این مرحله، سالک یا عارف از خود خارج می‌شود و در خداوندگم می‌شود. در این مرحله، تجلی خداوند به حدی کامل است که سالک تمامی‌مرزهای فردیتو هویت شخصیخود را رها کرده و تنها به حقیقت الهی می‌رسد. این مرحله، مرحله‌ی وحدت وجوداست که در آن دیگر هیچ تمایزی میان مخلوقو خالقباقی نمی‌ماند و انسان به وحدتکامل با خداوند می‌رسد.

جمع‌بندی:

هفت مرحله تجلی در عرفان اسلامی، روندی است که در آن خداوند به‌طور تدریجی از مرحله‌ای به مرحله‌ی دیگر تجلی کرده و از لامکانبه هویت انسانیو سپس به فنا در اللهمی‌رسد. در این سیر، تجلیات الهی نه‌فقط در قالب مخلوقات، بلکه در عقل، روح، انسان کامل، و نهایتاً در وحدت وجود به‌طور کامل ظهور می‌کنند. این مراحل به‌طور کلی مسیر سلوک عرفانی را به تصویر می‌کشند که در آن انسان از شناخت و مشاهده خداوند در قالب‌های مختلف به شناخت و وصال نهاییاو می‌رسد.

۲.هفت لبیک

واژه ۲۱
در عرفان اسلامی، مفهوم لبیکبه عنوان پاسخی عاشقانه و صادقانه به ندای معشوق (یعنی خداوند) در سلوک معنوی مطرح است. این لبیک، که در قرآن و متون عرفانی مختلف به آن اشاره شده است، به شکل‌های مختلفی در زندگی معنوی و سلوک عرفانی در نظر گرفته می‌شود. در برخی از تعالیم عرفانی، هفت نوع لبیکیا هفت مرحله لبیکبیان شده که هر یک از آن‌ها نمایانگر پاسخ‌های مختلف سالک به دعوت‌های الهی است. در اینجا به تفکیک هفت نوع لبیک که به نوعی مراحل سلوک معنوی و پاسخ به ندای الهی است، پرداخته می‌شود:

1. لبیک در ابتدا (لبیک ابتدایی)

لبیک ابتدایی به معنای پاسخ اولیه سالک به فراخوان خداوند است. این پاسخ ممکن است به شکل آغاز جستجو و حرکت به سوی حقیقتباشد. در این مرحله، انسان به ندای باطنی خود توجه کرده و تصمیم می‌گیرد که به سوی خداوند حرکت کند. این نوع لبیک به معنای آغاز یک مسیر عرفانی است.

2. لبیک در مرحله توحید (لبیک وحدت)

در این مرحله، انسان به تجربه توحیدی می‌رسد و به یاد می‌آورد که همه چیز از خداوند سرچشمه گرفته است. لبیک در این مرحله به معنای پاسخ به وحدت مطلق خداونداست. سالک در این مرحله، هرگونه تصور از خود و هرگونه انانیت را کنار می‌گذارد و با تمام وجود به یاد توحید خداوند می‌افتد.

3. لبیک در مرحله تسلیم (لبیک تسلیم)

این نوع لبیک زمانی است که سالک به طور کامل به تسلیمدر برابر اراده الهی می‌رسد. در این مرحله، انسان دیگر به دنبال خواسته‌های خود نیست و خود را به طور کامل در اختیار اراده الهی می‌گذارد. لبیک تسلیم یعنی اینکه فرد در تمامی‌حالات زندگی خود به حکم خداوند راضی است و بدون هیچ اعتراضی، از تقدیر الهی پیروی می‌کند.

4. لبیک در مرحله عشق (لبیک عشق)

لبیک در این مرحله به معنای پاسخ به ندای عشق الهیاست. در این مرحله، سالک عاشقانه به خداوند پاسخ می‌دهد و با تمام وجود، عشق به خدا را تجربه می‌کند. این نوع لبیک نشان‌دهنده‌ی دلبستگی شدیدبه معشوق و فانی شدن در عشق الهی است.

5. لبیک در مرحله فقر (لبیک فقر)

لبیک فقر به معنای پاسخ به درک عجز و نیازمندیدر برابر خداوند است. در این مرحله، انسان به درک این حقیقت می‌رسد که هیچ چیز جز خداوند در دنیا ارزش ندارد و او تنها به خداوند نیازمند است. لبیک فقر یعنی تسلیم شدن به فقر و عجز در مقابل خداوند و اعتراف به وابستگی کامل به او.

6. لبیک در مرحله عبودیت (لبیک عبودیت)

در این مرحله، لبیک به معنای پاسخ به دعوت خداوند برای بندگی و عبودیتاست. سالک در این مرحله به طور کامل از خود رها می‌شود و در مقام عبد و بنده‌ی خداوند قرار می‌گیرد. این نوع لبیک نشان‌دهنده‌ی تسلیم کامل در برابر اراده خداوندو اعتراف به عبودیت است.

7. لبیک در مرحله وصل (لبیک وصال)

این نوع لبیک زمانی است که سالک به وصال با خداوندو اتصال معنوی با معشوق حقیقی می‌رسد. در این مرحله، سالک دیگر تنها به سوی خداوند حرکت نمی‌کند، بلکه به اتحاد و وصلبا خداوند نائل می‌شود. لبیک وصال یعنی رسیدن به مقام وحدت کاملبا خداوند، جایی که سالک دیگر تفاوتی بین خود و خداوند احساس نمی‌کند.

نتیجه‌گیری

این هفت نوع لبیک در عرفان اسلامی، مراحل مختلف سلوک معنوی و پاسخ به دعوت الهی است که هر یک از آن‌ها نمایانگر مراحل رشد و تحول روحانی انسان است. هر لبیک، پاسخی متفاوت به دعوت خداوند است و در هر مرحله، سالک با عمق بیشتری به حقایق هستی نزدیک می‌شود تا نهایتاً به وصل کامل با خداونددست یابد.

۳.هفت سر مستور

واژه ۲۱
در عرفان اسلامی، سرّ مستور به حقیقتی پنهان و پوشیده اشاره دارد که تنها برای اهل دل آشکار می‌شود. هفت مرحله‌ی سرّ مستوررا می‌توان بر اساس سیر و سلوک عرفانی و عبور از مراتب مختلف معرفتی و شهودی دسته‌بندی کرد. این مراحل از حجاب‌های ظاهری و نفسانیآغاز شده و تا مقام فنای فی الله و بقای باللهادامه می‌یابد.

هفت مرحله‌ی سرّ مستور

۱. مرحله‌ی پرده‌ی ظاهری (حجاب نخستین)

این مرحله مربوط به انسان‌هایی است که در حجاب‌های ظاهریو حسّیات مادیگرفتارند. در این مرحله، حقیقت برای فرد کاملاً مستوراست و او فقط آنچه را که از طریق حواس پنج‌گانهدریافت می‌شود، واقعی می‌داند. افراد در این سطح معمولاً از عرفان و سلوک بی‌خبرند و درک درستی از سرّ مستورندارند.

علامت این مرحله:وابستگی شدید به دنیا، عدم درک معانی باطنی، غرق شدن در لذات مادی.

نمونه قرآنی:
"لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها"
(اعراف: ۱۷۹) – اشاره به کسانی که دل دارند ولی حقیقت را درک نمی‌کنند.

۲. مرحله‌ی شک و طلب (حجاب شک)

در این مرحله، فرد متوجه نقص و محدودیت ظواهر دنیاشده و به دنبال حقیقت پنهانمی‌گردد. این مرحله با شک، تردید، و پرسش‌گری همراه است.

علامت این مرحله:جستجوگری، تردید در باورهای گذشته، گرایش به مطالعات عرفانی و معنوی.

نمونه قرآنی:
"رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى"
(بقره: ۲۶۰) – درخواست ابراهیم (ع) برای مشاهده‌ی حقیقت زنده شدن مردگان.

۳. مرحله‌ی کشف اولیه (نخستین تابش نور حقیقت)

پس از جستجو، فرد اولین بارقه‌های کشف و شهودرا تجربه می‌کند. حقیقت هنوز برای او کامل آشکار نشده، اما نشانه‌هایی از آن را درک می‌کند. در این مرحله، رؤیاهای صادقه، الهامات درونی و حالات روحانیبرای سالک رخ می‌دهد.

علامت این مرحله:احساس سبکی، مشاهده‌ی نشانه‌های حقیقت در زندگی، اشتیاق شدید برای سیر و سلوک.

نمونه قرآنی:
"وَکَذَٰلِکَ نُرِیٓ إِبْرَٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ"
(انعام: ۷۵) – نشان دادن اسرار عالم به حضرت ابراهیم (ع).

۴. مرحله‌ی حجاب‌های درونی (آزمایش و ریاضت)

در این مرحله، سالک متوجه می‌شود که علاوه بر حجاب‌های ظاهری، حجاب‌های درونی (نفس، شهوت، خودخواهی، و غیره)نیز مانع از درک سرّ مستور هستند. در این مرحله، فرد با سختی‌ها و آزمون‌های معنوی روبه‌رو می‌شود و نیاز به تزکیه نفس و ریاضتدارد.

علامت این مرحله:مواجهه با سختی‌های درونی، افزایش وسوسه‌های نفسانی، نیاز به صبر و استقامت.

نمونه قرآنی:
"فَأَمَّا مَن طَغَىٰ وَءَاثَرَ ٱلْحَیَوٰةَ ٱلدُّنْیَا فَإِنَّ ٱلْجَحِیمَ هِىَ ٱلْمَأْوَىٰ"
(نازعات: ۳۷-۳۹) – اشاره به خطر گم شدن در نفس و لذات دنیوی.

۵. مرحله‌ی سرّ پنهان در نور (شهود حقیقت در پرده)

در این مرحله، سالک حقایق بیشتری از سرّ مستور را درک می‌کند، اما هنوز کاملاً به آن نرسیده است. او مانند کسی است که از پشت پرده‌ای شفاف نور را می‌بیند. برخی از اسرار بر او مکشوف شده، اما هنوز درک کامل ندارد.

علامت این مرحله:مشاهده‌ی جلوه‌های حقیقت، درک باطنی قرآن و معارف عرفانی، تجربه‌ی حالات روحانی عمیق.

نمونه قرآنی:
"فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ ٱلْیَوْمَ حَدِیدٌ"
(ق: ۲۲) – اشاره به کنار رفتن پرده‌ی غفلت و تیزبینی معنوی.

۶. مرحله‌ی شهود کامل (کشف سرّ مستور)

در این مرحله، سرّ مستور برای سالک کاملاً آشکار می‌شودو او حقیقت را بدون واسطه درک می‌کند. در اینجا، حجاب‌ها کاملاً کنار رفته و فرد به مقام فنای فی اللهمی‌رسد. او دیگر از طریق عقل و ذهن حقیقت را نمی‌فهمد، بلکه با دل و شهود مستقیمآن را مشاهده می‌کند.

علامت این مرحله:فنای در عشق الهی، درک وحدت هستی، مشاهده‌ی حقیقت بدون حجاب.

نمونه قرآنی:
"إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ"
(انعام: ۷۹) – اشاره به تسلیم کامل در برابر حقیقت الهی.

۷. مرحله‌ی بقای بالله (سرّ مستور درون سالک)

این مرحله بالاترین مرتبه‌ی عرفان است. سالک پس از فنای فی الله، به بقا باللهمی‌رسد، یعنی در عین حضور در عالم، حقیقت را همیشه همراه خود دارد. او دیگر نیازی به کشف و شهود ندارد، زیرا حقیقت در وجود او متجلّی شده است.

علامت این مرحله:عرفان عمیق بدون نیاز به تجربه‌ی خاص، مقام ولایت و هدایت، زندگی در عالم ولی نه از عالم.

نمونه قرآنی:
"یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٱرْجِعِیٓ إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً"
(فجر: ۲۷-۲۸) – اشاره به رسیدن به نهایت آرامش و یقین.

نتیجه‌گیری

سرّ مستور حقیقتی است که در هفت مرحلهکشف می‌شود و سالک از حجاب‌های ظاهری و نفسانی عبور کرده و به حقیقت نهایی هستیدست می‌یابد. این مسیر از وابستگی به دنیاآغاز شده و به فنای فی الله و بقای باللهختم می‌شود.

هر مرحله نیاز به تزکیه‌ی نفس، صبر، عشق و اخلاصدارد و کسی که از این هفت مرحله عبور کند، حقیقت را بی‌واسطه درک خواهد کرد.

بازدید : 4
چهارشنبه 23 بهمن 1403 زمان : 10:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی سوز عاشقانه

سوز عاشقانه

دل در عطش عشق، پریشان شده است
هر ذره ز شوقت، همه سوزان شده است
ای نور جمالت، بنما راه وصال
جان از غمت،‌‌‌ای دوست! هراسان شده است

شرح و تفسیر رباعی "سوز عاشقانه"

مصرع اول: "دل در عطش عشق، پریشان شده است"

در این مصرع، عطش عشقبه عنوان نیرویی سوزان معرفی شده که دل را پریشان و بی‌قرار کرده است. "عطش" در ادبیات عرفانی نماد طلب و اشتیاق شدیدبرای رسیدن به معشوق (حقیقی یا مجازی) است. این دل، تشنه‌ی وصال بوده و چون هنوز به آن نرسیده، دچار آشفتگی و اضطراب شده است.

🔹 ارتباط عرفانی:در سلوک عرفانی، عاشق همیشه در طلب حقیقت است و این طلب باعث آشفتگی و سوز درونی او می‌شود. این مصرع بیانگر همان حالت اضطراب روحانیاست که انسان در مسیر وصال الهی تجربه می‌کند.

مصرع دوم: "هر ذره ز شوقت، همه سوزان شده است"

در این مصرع، شدت عشق و اشتیاق چنان توصیف شده که هر ذره از وجود عاشقدر آتش شوق می‌سوزد.

  • "هر ذره"اشاره به تمام وجود عاشق دارد؛ یعنی عشق فقط دل را درگیر نکرده، بلکه تمام هستی او را فرا گرفته است.
  • "سوزان شده است"نشان‌دهنده‌ی شدت عشق و حرارت اشتیاقاست که عاشق را از درون می‌گدازد.

🔹 ارتباط عرفانی:این مصرع یادآور مفاهیم فنای عاشقانهاست. در نگاه عرفانی، عاشق باید به حدی در آتش عشق بسوزد که وجودش به کلی در معشوق فانی شود.

مصرع سوم: "ای نور جمالت، بنما راه وصال"

اینجا عاشق به معشوق (که می‌تواند خداوند یا حقیقت مطلقباشد) روی آورده و از او طلب هدایت می‌کند.

  • "نور جمالت"اشاره به جمال الهیدارد که سرچشمه‌ی نور و حقیقت است.
  • "بنما راه وصال"نشان‌دهنده‌ی نیاز به راهنماییدر مسیر عشق است؛ یعنی عاشق در تاریکی حیرت و سوز فراق، به دنبال نور هدایت است.

🔹 ارتباط عرفانی:این مصرع بیانگر توسل عاشق به معشوق برای رسیدن به وصالاست. در تصوف، عارف همواره از خداوند طلب راهنمایی می‌کند تا مسیر حقیقت را به او نشان دهد.

مصرع چهارم: "جان از غمت،‌‌‌ای دوست! هراسان شده است"

در پایان، شدت غم هجران به اوج خود می‌رسد.

  • "جان از غمت هراسان شده است"نشان می‌دهد که فراق چنان شدید است که جان عاشق دچار اضطراب و وحشتشده است.
  • "هراسان"بودن جان، به نوعی اشاره به اضطراب روحی و بی‌قراری عاشقانهدارد که به‌دلیل عدم وصال، عاشق دچار ترس از جدایی ابدیشده است.

🔹 ارتباط عرفانی:این حالت در سلوک عرفانی مقام خوف و رجانامیده می‌شود؛ یعنی عارف میان امید به وصالو ترس از فراقدر نوسان است.


جمع‌بندی

این رباعی بیانگر سوز و عطش عاشق برای رسیدن به معشوقاست و از چهار مرحله‌ی اساسی عشق سخن می‌گوید:

  1. اضطراب و پریشانیدر مسیر عشق (مصرع اول)
  2. شدت شوق و سوز درونیکه عاشق را در بر گرفته (مصرع دوم)
  3. توسل به معشوق برای راهنمایی و رسیدن به وصال(مصرع سوم)
  4. ترس و اضطراب از فراق و نرسیدن به محبوب(مصرع چهارم)

نتیجه:این رباعی یک سیر عاشقانه و عرفانیرا ترسیم می‌کند که عاشق در آن از پریشانی و سوز، به طلب راهنمایی، و در نهایت به خوف و رجا می‌رسد.

سوز عاشقانه در عرفان اسلامی

سوز عاشقانه، یکی از عمیق‌ترین و پرمعناترینحالات در عرفان اسلامی‌است که عاشق در مسیر عشق الهی و سلوک عرفانیتجربه می‌کند. این سوز، نه‌تنها درد و گداز درونی، بلکه نیروی محرک حرکت به سوی حقاست. در متون عرفانی، سوز عاشقانه مظهر بی‌قراری، شوق، طلب، و فراق‌سوزیاست که عاشق را از عالم کثرتبه وحدت الهیمی‌رساند.


۱. سوز عاشقانه، آتش تطهیر روح

در عرفان اسلامی، عشق به خداوند مانند آتشی است که همه‌ی آلودگی‌های دل را می‌سوزاند و آن را برای تجلی حقیقت آماده می‌کند. این آتش همان سوز درونیاست که سالک را از خود و نفسانیاتش تهی می‌کند.

مولانا می‌گوید:
"آتشی از عشق در جان برفروز"
"سر به سر فکر و عبارت را بسوز"

این سوز، آلودگی‌های نفسانی، تعلقات مادی، و حجاب‌های بین انسان و حقیقت را از میان می‌برد. در نتیجه، عاشق در مسیری قرار می‌گیرد که به لقای محبوبختم می‌شود.


۲. سوز، درد فراق و آتش وصال

سوز عاشقانه، ریشه در درد فراق دارد. از دیدگاه عرفا، انسان در اصل با خداوند بوده و از عالم وحدت جدا شده است. همین جدایی، رنج و سوزی عمیق در دل عاشق ایجاد می‌کندکه او را بی‌قرار می‌سازد.

حافظ می‌گوید:
"در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد"
"عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد"

یعنی از ازل، عشق الهی در دل انسان نهاده شده است و این عشق، آتشی است که قلب را بی‌قرار می‌کند. این بی‌قراری همان سوز عاشقانه‌ای است که سالک را به‌سوی وصال سوق می‌دهد.


۳. سوز، عامل حرکت در سلوک عرفانی

در مسیر عرفان، سوز فقط یک احساس زودگذر نیست، بلکه نیروی اصلی حرکت سالک است. کسی که این سوز را درک نکند، در مسیر سلوک دچار رکود و توقفمی‌شود.

ابوسعید ابوالخیر می‌گوید:
"هر که او بی‌سوز، او بی‌نور شد"
"هر که بی‌نور است، او مقبور شد"

یعنی بدون سوز عشق، هیچ نوری در دل روشن نمی‌شود و انسان در تاریکی نفس باقی می‌ماند.


۴. سوز، نشانه‌ی عشق حقیقی

یکی از نشانه‌های عشق حقیقی، سوز و گداز درونیاست. عارفان معتقدند که عشق بی‌سوز، عشق نیست. هر چه عشق شدیدتر باشد، سوز عاشقانه نیز بیشتر خواهد بود.

عطار در "منطق‌الطیر" می‌گوید:
"عشق آتش بود، اندر جان شود"
"هر که را او بیشتر، سوزان شود"

بنابراین، سوز نشان‌دهنده‌ی میزان عشق سالک به حق است. هر که عاشق‌تر باشد، بیشتر می‌سوزد و هر که بیشتر بسوزد، به محبوب نزدیک‌تر می‌شود.


۵. سوز، پلی میان فنا و بقا

در نهایت، سوز عاشقانه راه را برای فنا فی‌الله هموار می‌کند. سالکی که در عشق الهی می‌سوزد، به مرحله‌ای می‌رسد که خودی او از میان می‌رود و تنها محبوب باقی می‌ماند.

مولانا در این‌باره می‌گوید:
"در عشق، تو را حساب و میزان نبود"
"آن جا که رسیدی، سخن از جان نبود"

یعنی عاشق آن‌قدر در سوز عشق گداخته می‌شود که دیگر وجودی مستقل از معشوق ندارد.


جمع‌بندی:

سوز عاشقانه در عرفان اسلامی سه ویژگی اصلی دارد:

  1. تطهیر روح→ سوز، دل را از آلودگی‌های نفسانی پاک می‌کند.
  2. رنج فراق و شوق وصال→ این سوز ناشی از جدایی انسان از خداوند و میل بازگشت به اوست.
  3. نیروی محرک در سلوک→ بدون سوز، حرکت در مسیر عرفان ممکن نیست.

در نهایت، سوز عاشقانه انسان را از خود تهی کرده و در نور حق مستغرق می‌کند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 22
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 34
  • بازدید کننده امروز : 35
  • باردید دیروز : 6
  • بازدید کننده دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 35
  • بازدید ماه : 61
  • بازدید سال : 2525
  • بازدید کلی : 2550
  • کدهای اختصاصی