loading...

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

بازدید : 19
يکشنبه 20 بهمن 1403 زمان : 14:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی طلسم دنیا


طلسم دنیا
دنیا چو طلسمی‌است که افسونگر ماست
هر لحظه فریب دگری در سر ماست
چون موج سرابی که نماند به قرار
نقش و اثری نیست، به جز جوهر ماست

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم

مصرع اول: "دنیا چو طلسمی‌است که افسونگر ماست"در این مصرع، دنیا به‌عنوان یک طلسم توصیف شده است. طلسم نماد چیزی است که بر انسان تاثیر می‌گذارد و او را درگیر می‌کند. دنیا نیز مشابه طلسم است که انسان را به خود جلب می‌کند و تحت تاثیر فریب‌های آن قرار می‌دهد. این تاثیرات به‌طور ناخودآگاه انسان را از مسیر اصلی‌اش دور می‌کند.

مصرع دوم: "هر لحظه فریب دگری در سر ماست"در این مصرع، اشاره به فریب‌های پی‌درپی دنیا و تغییرات آن در ذهن انسان دارد. انسان در هر لحظه در معرض فریب‌های جدیدی قرار می‌گیرد که او را از واقعیت دور می‌کند و به دنبال خود می‌کشد. این فریب‌ها می‌توانند از جنس مادیات، آرزوها و خواسته‌های دنیوی باشند که همچنان در ذهن انسان تجلی پیدا می‌کنند.

مصرع سوم: "چون موج سرابی که نماند به قرار"این مصرع اشاره به بی‌ثباتی دنیا دارد. دنیا همچون موجی است که در پی سراب حرکت می‌کند و هیچ‌گاه به ثبات و قرار نمی‌رسد. سراب نمادی از چیزی است که فقط در ظاهر وجود دارد و در حقیقت چیزی ندارد. همینطور دنیا نیز چیزی است که در ظاهر فریبنده است، اما در واقع هیچ ثباتی ندارد و انسان را به‌طور دائم در جست‌وجوی آن به‌سوی اهداف ناپایدار می‌کشاند.

مصرع چهارم: "نقش و اثری نیست، به جز جوهر ماست"این مصرع به حقیقت والای انسان اشاره دارد. در این دنیا که فریب‌ها و ناپایداری‌ها حکمفرماست، تنها چیزی که باقی می‌ماند جوهر و حقیقت درونی انسان است. نقش و اثرهای دنیوی همچون لذت‌ها و دارایی‌ها زودگذرند، ولی جوهر انسان که همان روح و ذات اوست، باقی و جاوید است. در اینجا شاعر تاکید دارد بر این‌که انسان باید توجه خود را از ظاهر دنیا بردارد و به حقیقت درون خود توجه کند.

طلسم دنیا در عرفان اسلامی

در عرفان اسلامی، طلسم دنیااستعاره‌ای از حجاب‌ها، وابستگی‌ها و جاذبه‌های فریبنده‌ی عالم مادیاست که حقیقت را از چشم انسان می‌پوشاند و او را از سیر الی الله بازمی‌دارد. این مفهوم، ریشه در آموزه‌های قرآنی، احادیث اهل بیت (ع)، و سخنان عرفا دارد.

طلسم دنیا، مانند یک جادو و سحر، چنان تأثیرگذار است که اکثر انسان‌ها را به خود مشغول می‌سازد و اجازه نمی‌دهد حقیقت را به‌درستی ببینند. دنیا در نگاه عرفانی، صرفاً مجموعه‌ای از عناصر مادی نیست، بلکه جهانی از آزمون‌ها و توهماتی است که انسان را از حقیقت غافل می‌کند و او را در زندانی از خواسته‌های ناپایدار گرفتار می‌سازد.


۱. ماهیت طلسم دنیا در قرآن و حدیث

الف) دنیا در قرآن

قرآن کریم بارها نسبت به فریبندگی دنیا هشدار داده و آن را سراب، بازیچه و کالای کم‌ارزشتوصیف کرده است:

  • فریبندگی دنیا:
    «وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ»(حدید: ۲۰)
    «زندگی دنیا چیزی جز کالای فریبنده نیست.»

  • سراب بودن دنیا:
    «کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا»(نور: ۳۹)
    «(اعمال کافران) همچون سرابی در بیابان است که تشنه آن را آب می‌پندارد، ولی وقتی به آن می‌رسد، چیزی نمی‌یابد.»

  • دنیا همچون بازیچه و سرگرمی:
    «وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ»(عنکبوت: ۶۴)
    «زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی‌نیست.»

این آیات نشان می‌دهند که طلسم دنیا در حقیقت همان فریبندگی و توهم آن استکه باعث می‌شود انسان از حقیقت الهی و مقصد اصلی خود غافل شود.

ب) احادیث اهل بیت (ع) درباره فریب دنیا

  • امام علی (ع):
    «الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکَافِرِ»
    «دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.»
    ⬅ یعنی مؤمن، دنیا را زندانی می‌بیند که باید از آن آزاد شود، اما کسی که حقیقت را نمی‌بیند، آن را بهشت خود می‌پندارد.

  • امام صادق (ع):
    «مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ صُورَةٍ فِی الْمَاءِ تَرَاهَا وَ هِیَ لَیْسَتْ بِشَیْ‌ءٍ»
    «دنیا مانند تصویری در آب است که آن را می‌بینی اما در حقیقت چیزی نیست.»
    ⬅ این حدیث نشان می‌دهد که دنیا مانند یک سراباست که وجود حقیقی ندارد و صرفاً توهمی‌است که ذهن انسان را به خود مشغول می‌کند.

. ویژگی‌های طلسم دنیا در عرفان اسلامی

الف) دنیا، حجاب حقیقت است

در عرفان اسلامی، دنیا به‌عنوان حجاب بین انسان و حقیقت الهیمطرح می‌شود. این حجاب، شامل شهوت، مال، مقام، تعلقات، و مشغولیات بیهودهاست که انسان را از حقیقت بازمی‌دارد.

  • مولانا:
    این جهان زندان و ما زندانیان
    حفره کن زندان و خود را وارهان

    ⬅ مولانا، دنیا را زندان روحمی‌داند و معتقد است که انسان باید این زندان را بشکندتا به حقیقت برسد.

ب) دنیا، همچون جادویی فریبنده است

عارفان، دنیا را به طلسم و سحرتشبیه کرده‌اند، زیرا جذابیت‌های آن چنان قوی است که حتی خردمندان را نیز اسیر خود می‌کند.

  • حافظ:
    حجاب چهره‌ی جان می‌شود غبار تنم
    خوشا دمی‌که از این چهره، پرده برفکنم

    ⬅ "غبار تن" همان طلسم دنیااست که حقیقت را از چشم سالک می‌پوشاند.

ج) دنیا، سراب و خواب است

  • ابن عربی:
    «دنیا همانند خواب است که وقتی از آن بیدار شوی، می‌فهمی‌که همه‌چیز خیالی بوده است.»
    ⬅ این تعبیر اشاره به این دارد که انسان پس از مرگ، درک می‌کند که زندگی دنیا همچون یک رؤیا بیش نبوده است.

۳. راه‌های شکستن طلسم دنیا

۱. تزکیه نفس و تهذیب اخلاق

اولین قدم برای رهایی از طلسم دنیا، تزکیه‌ی نفس و تخلیه‌ی آن از وابستگی‌های دنیویاست.

  • امام علی (ع):
    «إِنَّمَا الدُّنْیَا فَنَاءٌ وَ الْآخِرَةُ بَقَاءٌ»
    «دنیا فانی است و آخرت باقی.»
    ⬅ وقتی انسان این حقیقت را درک کند، دیگر فریب ظواهر دنیا را نخواهد خورد.

۲. معرفت و بصیرت

انسان باید دنیا را آنگونه که هست ببیند، نه آنگونه که به نظر می‌رسد. این معرفت، از طریق مطالعه‌ی متون دینی، تفکر و تهذیب نفس حاصل می‌شود.

  • امام حسین (ع):
    «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا، وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ»
    «مردم بردگان دنیا هستند و دین فقط بر زبان آن‌ها جاری است.»

    ⬅ این حدیث نشان می‌دهد که طلسم دنیا باعث می‌شود انسان‌ها حقیقت را درک نکنند و فقط به ظواهر بپردازند.

۳. زهد و ترک دلبستگی

زهد به معنای ترک دنیا نیست، بلکه رها شدن از دلبستگی‌های دنیوی است.

  • مولانا:
    هر که را جامه ز عشقی چاک شد
    او ز حرص و عیب کلی پاک شد

    ⬅ یعنی کسی که عشق حقیقی (عشق الهی) را تجربه کند، از حرص و وابستگی‌های دنیوی رها خواهد شد.

۴. ذکر و یاد خدا

  • قرآن کریم:
    «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد: ۲۸)
    «آگاه باشید که با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد.»

    ⬅ ذکر و یاد خدا، طلسم دنیا را باطل می‌کند و انسان را از حجاب‌های آن می‌رهاند.


نتیجه‌گیری

طلسم دنیا همان توهمی‌است که باعث می‌شود انسان به جای توجه به حقیقت، در لذت‌های گذرا و سراب‌های مادی غرق شود.این طلسم از طریق تزکیه‌ی نفس، معرفت، زهد، و ذکر الهیشکسته می‌شود. سالک حقیقی، دنیا را ابزار رسیدن به خداوند می‌بیند، نه هدف و غایت زندگی خود.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 23
يکشنبه 20 بهمن 1403 زمان : 14:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی نفس کامله
نفس کامله
هرکس که زجان، نور حکمت جوید
در خلوت خویش، رنگ وحدت جوید
هر دم ز لبش ذکر حق می‌جوشد،
در ساحل عشق، نور رحمت جوید

شرح و تفسیر رباعی "نفس کامله"

مصرع اول: "هرکس که ز جان، نور حکمت جوید"

در این مصرع، "جان" نماد گوهر حقیقی انسان و روح اوست. حکمت نیز به معنای دانایی و معرفتی است که از سرچشمه حقیقت نشأت می‌گیرد. "نور حکمت" همان بصیرتی است که انسان را به سوی درک حقیقت هستی هدایت می‌کند. طلب این نور از جان، یعنی فرد به دنبال کشف حقیقت درونی و معرفت الهی است. چنین جستجویی مختص کسانی است که از سطح دانش ظاهری فراتر رفته و به عمق حقیقت گرایش دارند.

مصرع دوم: "در خلوت خویش، رنگ وحدت جوید"

"خلوت خویش" اشاره به انزوا و خلوت باطنی دارد که در سلوک عرفانی نقش کلیدی ایفا می‌کند. این خلوت، نه فقط ظاهری بلکه قلبی است؛ یعنی انسان از وابستگی‌های دنیوی دست می‌کشد و در باطن خود به مراقبه و ذکر می‌پردازد. "رنگ وحدت" کنایه از رسیدن به مقام توحید است که در آن، انسان کثرت عالم را کنار می‌گذارد و به یگانگی مطلق الهی می‌رسد. این نشان‌دهنده‌ی حالتی است که در آن، فرد به درک حضور دائمی‌خداوند نائل شده و خود را جزئی از حقیقت واحد می‌یابد.

مصرع سوم: "هر دم ز لبش ذکر حق می‌جوشد"

ذکر حق، نه فقط گفتن نام خدا، بلکه حضور قلبی و پیوستگی مداوم با خداوند است. در این مرحله، ذکر تبدیل به یک حالت طبیعی درونی می‌شود که از عمق وجود شخص جاری می‌گردد. جوشش ذکر از لب، نشان‌دهنده‌ی سرریز شدن نور معرفت از باطن به ظاهر است؛ یعنی فرد نه‌تنها در دل، بلکه در سخن و عمل خود نیز تجلی‌گاه حق می‌شود.

مصرع چهارم: "در ساحل عشق، نور رحمت جوید"

"ساحل عشق" نماد مقام استقرار و آرامش در دریای بی‌کران عشق الهی است. کسی که به این ساحل می‌رسد، دیگر در امواج شک و تردید گرفتار نیست. در این مرحله، او به دنبال "نور رحمت" است، یعنی لطف و عنایت ویژه‌ی خداوند که او را به کمال مطلق نزدیک می‌کند. در این مرتبه، عشق به خدا دیگر نه یک ادعا، بلکه حقیقتی محقق در جان سالک است و او به فیض دائمی‌رحمت الهی متصل شده است.

نتیجه‌گیری کلی

این رباعی توصیف مرحله‌ی نفس کاملهاست؛ حالتی که در آن، انسان به حکمت و معرفت الهی دست یافته، در خلوت خویش به وحدت با خداوند رسیده، ذکر الهی از وجودش می‌جوشد و در ساحل عشق، به نور رحمت الهی دست می‌یابد. این مرتبه‌ی نهایی سیر و سلوک است که در آن، انسان در قوس صعودی خود به بقای الی‌الله نائل می‌شود.

نفس کامله در عرفان اسلامی: تعریف، مراتب و ویژگی‌ها

نفس کاملهیکی از مفاهیم کلیدی در عرفان اسلامی‌است که به عالی‌ترین مرتبه‌ی تکامل روحی و معنوی انسان اشاره دارد. این اصطلاح به حالتی اطلاق می‌شود که سالک، پس از سیر و سلوک کامل، به مقام فناء فی اللهو سپس بقاء باللهمی‌رسد و مظهر تامّ اسماء و صفات الهی می‌شود.

۱. تعریف نفس کامله

نفس کامله، نفسی است که پس از طی تمام مراتب سیر و سلوک، به کمال عبودیت، تسلیم و معرفت رسیده و از تمام آلودگی‌های نفس امّاره و لوّامهپاک شده است. در این مرحله، انسان نه تنها به حقیقت هستی پی برده، بلکه خود به عنوان مظهری از حقیقت، واسطه‌ی فیض میان حق و خلق می‌شود.

به تعبیر عرفا، نفس کامله همان انسان کاملاست که جامع جمیع صفات الهی بوده و دارای شهود تامّ حقیقت است.

۲. مراتب تکامل نفس در عرفان اسلامی

عرفای مسلمان مسیر تکامل نفس را در چندین مرحله دسته‌بندی کرده‌اند که در نهایت به نفس کاملهمنتهی می‌شود:

  1. نفس امّاره:(نفس فرمان‌ده به بدی) که کاملاً تحت سلطه‌ی قوای شهوانی و حیوانی است.
  2. نفس لوّامه:(نفس سرزنش‌گر) که آغاز آگاهی سالک از اشتباهات و تمایلات ناپسند خود است.
  3. نفس ملهمه:(نفس الهام‌بخش) که در آن، الهامات الهی و تمایلات خیر در فرد ظاهر می‌شود.
  4. نفس مطمئنه:(نفس آرامش‌یافته) که در آن، سالک به مقام یقینرسیده و کاملاً تسلیم اراده‌ی الهی می‌شود.
  5. نفس راضیه:(نفس خشنود) که در آن، فرد به مقام رضاو پذیرش مطلق از تقدیر الهی می‌رسد.
  6. نفس مرضیه:(نفس پسندیده) که در آن، نه تنها سالک از خدا راضی است، بلکه خداوند نیز از او خشنود است.
  7. نفس کامله:(نفس کامل) که عالی‌ترین مرتبه‌ی تکامل روحی است و سالک در این مرحله به بقاء باللهمی‌رسد.

. ویژگی‌های نفس کامله

الف. معرفت کامل به حقیقت هستی
کسی که به نفس کامله رسیده، به حقیقت اشیاء نه از طریق عقل نظری، بلکه با شهود قلبیو کشف و الهام الهیدست می‌یابد. چنین فردی از قید حجاب‌های وهمی‌و خیالیرها شده و حقیقت را چنان که هست، مشاهده می‌کند.

ب. فنا و بقاء
نفس کامله، پس از فناء فی اللهکه در آن، سالک تمامی‌انانیّت و خودیّت را از دست می‌دهد، به بقاء باللهمی‌رسد که در آن، عبد به عنوان مظهر اسماء و صفات الهی باقی می‌ماند.

ج. جمع بین شریعت، طریقت و حقیقت
عارف کامل کسی است که نه تنها به حقیقت رسیده، بلکه در عمل نیز به شریعت الهیپایبند است. او مسیر طریقت را پیموده و در نهایت به حقیقت رسیده است.

د. واسطه‌ی فیض میان حق و خلق
در عرفان اسلامی، نفس کاملههمان انسان کاملاست که واسطه‌ی هدایت خلق به سوی حق می‌شود. چنین انسانی، نه تنها خود به کمال رسیده، بلکه دیگران را نیز در این مسیر هدایت می‌کند.

ه. تسلیم مطلق در برابر مشیّت الهی
نفس کامله در مقام رضا و تسلیم مطلقاست؛ به این معنا که هیچ خواسته‌ای جز خواسته‌ی الهی ندارد. این همان مقامی‌است که قرآن کریم درباره‌ی آن می‌فرماید:

«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً»(فجر: ۲۷-۲۸)

۴. مصادیق نفس کامله در عرفان اسلامی

برترین نمونه‌های نفس کاملهدر نگاه عرفا، پیامبران و اولیای الهیهستند. از نگاه محی‌الدین ابن عربی و دیگر عرفای بزرگ، پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی (ع)، امامان معصوم (ع) و برخی اولیای خاص الهی، در بالاترین مرتبه‌ی نفس کاملهقرار دارند.

مولانا در مثنوی، این حقیقت را چنین بیان می‌کند:

زان که بی این هر دو، ره نتوان سپرد
نی به کهف امن، نی سدره، نی خرد

(یعنی بدون راهنمایی انسان کامل، امکان رسیدن به حقیقت وجود ندارد.)

۵. تفاوت نفس کامله با سایر مقامات عرفانی

گاهی نفس کامله با انسان کاملمترادف گرفته می‌شود، اما برخی عرفا میان این دو تفاوت قائل‌اند. آنان معتقدند که نفس کاملهبه انسان کامل بالفعلاشاره دارد، اما انسان کاملممکن است هنوز در مسیر تحقق این مقام باشد.

نتیجه‌گیری

نفس کامله، برترین مقام کمال انسانی است که در آن، فرد به شهود حقیقت، تسلیم محض، بقاء بالله و هدایت خلق به سوی حقمی‌رسد. چنین انسانی مظهر اسماء و صفات الهی شده و واسطه‌ی فیض میان حق و خلق می‌شود. در عرفان اسلامی، این مقام تنها نصیب مقربان الهیو انبیاء و اولیامی‌شود.

اگر بخواهید این مفهوم را به شعر درآورید، می‌توان بر اساس اوزان مثنوی یا قصیده، این حقیقت را به نظم کشید. آیا مایلید برای این موضوع مصرعی یا بیتی پیشنهاد کنم؟


تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 20
يکشنبه 20 بهمن 1403 زمان : 13:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
نفس مرضیه
این چه نفسی است که مرضیِّ خدا در آن است؟
نور حق در دل آن جلوه‌گر از ایمان است
بنده‌ای گشته که معشوق ز او خشنود است
راه او، راه یقین، مقصد او سبحان است

شرح و تفسیر عرفانی هر مصرع از رباعی "نفس مرضیه"


مصرع اول:

این چه نفسی است که مرضیِّ خدا در آن است؟

شرح ادبی:
در این مصرع، "نفس مرضیه" به عنوان نفسی که مورد رضایت خداوند است، مورد پرسش و شگفتی قرار گرفته است. شاعر با استفاده از سؤال بلاغی، عظمت و ارزش این مقام را برجسته می‌کند.

تفسیر عرفانی:

  • نفس مرضیهمرحله‌ای از سیر و سلوک عرفانیاست که در آن، بنده نه‌تنها از خدا راضی است، بلکه خداوند نیز از او خشنود است.
  • این مقام بالاتر از نفس راضیهاست؛ زیرا در نفس راضیه، سالک فقط از تقدیر الهی راضی است، اما در نفس مرضیه، خداوند نیز از سالک خشنود استو او را به مقام قرب خاص خود می‌رساند.
  • این مرحله از قرب و فنا فی‌الله، نهایتِ سلوک عرفانی است که عارف در آن به رضوان الهیدست می‌یابد.

مصرع دوم:

نور حق در دل آن جلوه‌گر از ایمان است

شرح ادبی:

  • در این مصرع، ایمانبه عنوان چشمه‌ی نور الهیدر دل سالک توصیف شده است.
  • جلوه‌گر شدن نور حقنشان‌دهنده‌ی تجلی حقیقت در قلب کسی است که به مقام نفس مرضیهرسیده است.

تفسیر عرفانی:

  • در این مرتبه، سالک دیگر در تاریکی‌های شک و تردید نیست، بلکه دلش از انوار الهی سرشار شده است.
  • این "نور حق" همان نور معرفت و یقیناست که پس از عبور از مراحل سلوک در دل عارف تجلیمی‌کند.
  • این مرحله را می‌توان همان "قلب سلیم"در قرآن دانست که خداوند در سوره‌ی شعرا (آیه‌ی ۸۹) از آن یاد کرده است:
    "إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ"
    (نجات فقط برای کسی است که با قلبی پاک نزد خداوند آید.)

مصرع سوم:

بنده‌ای گشته که معشوق ز او خشنود است

شرح ادبی:

  • "بنده" اشاره به سالکی دارد که به مقام نفس مرضیه رسیده است.
  • "معشوق" در ادبیات عرفانی معمولاً به خداونداشاره دارد.
  • "خشنود بودن معشوق" نشان‌دهنده‌ی نهایت رضایت الهی از این سالک است.

تفسیر عرفانی:

  • در این مرحله، سالک چنان در اراده‌ی الهی ذوب شده است که دیگر هیچ خواستی جز خواست خدا ندارد.
  • او دیگر نه‌تنها از خداوند راضی است، بلکه خداوند نیز از او خشنود استو این نشانه‌ی کمال بندگی و فنا فی‌اللهاست.
  • در حدیث قدسی آمده است:
    "عَبْدِی أَطِعْنِی تَکُنْ مِثْلِی، تَقُولُ لِلشَّیءِ کُنْ فَیَکُونُ"
    (ای بنده‌ی من، مرا اطاعت کن تا شبیه من شوی؛ آن‌گاه هرچه بگویی "باش"، خواهد شد.)
  • چنین بنده‌ای دیگر مظهر صفات الهیشده و به جایگاه "مرضیّ عندالله"می‌رسد.

مصرع چهارم:

راه او، راه یقین، مقصد او سبحان است

شرح ادبی:

  • "راه یقین" اشاره به مسیر سلوک عارفانهدارد که مبتنی بر یقین و معرفت است.
  • "مقصد او سبحان است" یعنی هدف نهایی او رسیدن به حق تعالی و بقای در ذات الهیاست.

تفسیر عرفانی:

  • در این مرحله، سالک دیگر به شک و تردید آلوده نیست؛ بلکه به یقین قطعیدست یافته است.
  • این یقین نه صرفاً علمی‌و ذهنی، بلکه شهودی و حضوریاست؛ به این معنا که سالک حق را با تمام وجود درک کرده و دیده است.
  • مقصد او "سبحان" است؛ یعنی هیچ چیز جز خدا برای او ارزش ندارد و تمام هستی او در حق فانی شده است.
  • این همان مقام فنا فی‌الله و بقا باللهاست که در عرفان اسلامی نهایت سیر الی‌اللهمحسوب می‌شود.

alirejali.blog.ir

بازدید : 18
يکشنبه 20 بهمن 1403 زمان : 13:17
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
نفس مُلْهَمه
این چه نفسی است که آرام کند سودا را
می‌برد از دلِ من وسوسه و غم‌ها را
می‌نماید ره حق، در دل و بر احوالم
ملهمه هدیه‌ی یزدان بُوَد و تقوا را

نفس مُلْهَمه در عرفان اسلامی

در عرفان اسلامی، نفس مُلْهَمهیکی از مراتب سیر و سلوک الی‌الله است که در آن، نفس انسان به حالت دریافت الهامات و اشراقات ربانینائل می‌شود. این مرتبه، حد واسط بین نفس لوّامه(که انسان را سرزنش می‌کند) و نفس مطمئنه(که به آرامش کامل رسیده است) محسوب می‌شود. در این مرحله، فرد همچنان درگیر کشمکش میان خیر و شر است، اما تمایل او به نیکی و تقوا قوی‌تر شده و زمینه‌ی دریافت نور هدایت الهی در او فراهم می‌شود.

این مفهوم برگرفته از آیه ۸ سوره شمس است:

"فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا"
(پس [خدا] فجور و تقوا را به او الهام کرد.)

در این آیه، الهام به‌معنای نوعی آگاهی درونی و شناخت فطری از خیر و شر است که خداوند در وجود انسان قرار داده است. این مرحله از نفس نشان‌دهنده‌ی آن است که سالک پس از مجاهده‌ی فراوان، به مقام درک و شهود حقایق الهی رسیده و می‌تواند الهامات الهی را دریافت کند.


مراتب نفس در عرفان و جایگاه نفس مُلْهَمه

بر اساس آموزه‌های اسلامی‌و عرفانی، نفس انسانی دارای هفت مرتبه‌ی اصلیاست که مسیر تکامل معنوی را نشان می‌دهند:

  1. نفس امّاره→ نفسی که انسان را به گناه و شهوات فرمان می‌دهد.
  2. نفس لوّامه→ نفسی که انسان را پس از گناه سرزنش می‌کند و او را به توبه فرامی‌خواند.
  3. نفس مُلْهَمه→ نفسی که به الهامات الهی دست یافته و بین فجور و تقوا تمایز قائل می‌شود.
  4. نفس مطمئنه→ نفسی که به آرامش الهی رسیده و تسلیم اراده‌ی خداوند شده است.
  5. نفس راضیه→ نفسی که از مقام تسلیم به مقام رضایت از قضا و قدر الهیرسیده است.
  6. نفس مرضیه→ نفسی که نه‌تنها خود راضی است، بلکه خداوند نیز از او راضی است.
  7. نفس کامله→ بالاترین مرتبه‌ی نفس که به مقام فنا فی‌اللهو بقا بالله می‌رسد.

نفس مُلْهَمه در این سیر، نقطه‌ی گذار از مجاهده‌ی شدید نفس به سوی دریافت الهامات الهی است.


ویژگی‌های نفس مُلْهَمه در عرفان اسلامی

  1. الهام از سوی خداوند

    • نفس در این مرتبه، الهامات الهی را دریافت می‌کند و به درک بالاتری از حقیقت می‌رسد.
  2. تمایز بین خیر و شر

    • انسان در این مرحله، توانایی تفکیک بین فجور (فساد و انحراف) و تقوا (پاکی و پرهیزگاری) را پیدا می‌کند.
  3. میل به طهارت و پاکی باطنی

    • فرد در این مرحله از شهوات و خواسته‌های نفسانی فاصله می‌گیرد و به تزکیه‌ی نفس تمایل بیشتری دارد.
  4. جهاد مداوم با وسوسه‌های نفسانی

    • نفس امّاره همچنان در تلاش است تا سالک را از مسیر خارج کند، اما در این مرحله، سالک قدرت بیشتری در مهار آن دارد.
  5. آمادگی برای پذیرش نور معرفت

    • فرد در این مرتبه، وارد دنیای مکاشفه و شهود می‌شود و حقایقی را که پیش‌تر برای او پنهان بودند، آشکارا درک می‌کند.

نفس مُلْهَمه در مسیر سلوک عرفانی

alirejali.blog.ir

بازدید : 19
شنبه 19 بهمن 1403 زمان : 12:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
نفس اماره
این چه نفسی است که آتش زده در باور من؟
می‌زند خنجر خود بر دل و بر پیکر من
می‌فریبد دلِ ما را به خیالی ز هوس
نفس امّاره بُوَد راهزن و رهبر من

باسمه تعالی

نفس امّاره

۱. این چه نفسی است که آتش زده در باور من؟
این مصرع اشاره به نفس امّاره دارد که ایمان و باور انسان را دچار تزلزل و نابودی می‌کند. «آتش زدن در باور» کنایه از تخریب عقاید و ارزش‌های معنوی است. نفس امّاره همچون آتشی پنهان، تدریجاً اعتقادات را می‌سوزاند و انسان را به گمراهی می‌کشاند.

۲. می‌زند خنجر خود بر دل و بر پیکر من
نفس امّاره نه‌تنها اعتقاد و اندیشه را تهدید می‌کند، بلکه با وسوسه‌های مداوم، آرامش روح و جسم انسان را نیز نابود می‌سازد. «خنجر زدن» استعاره از آسیب‌های عمیقی است که این نفس بر روح و روان انسان وارد می‌کند، به‌گونه‌ای که هم قلب (احساس و عواطف) و هم پیکر (وجود جسمانی) از آن رنج می‌برد.

۳. می‌فریبد دلِ ما را به خیالی ز هوس
ماهیت نفس امّاره فریبکاری است. این نفس، انسان را با خیالات و توهمات زودگذر دنیوی، همچون شهوت، قدرت، و ثروت، سرگرم می‌سازد. درحالی‌که این امور سراب‌هایی بیش نیستند که به سعادت حقیقی منتهی نمی‌شوند، بلکه سبب غفلت و دوری از حقیقت می‌شوند.

۴. نفس امّاره بُوَد راهزن و رهبر من
در این مصرع، نفس امّاره هم «راهزن» معرفی شده و هم «رهبر». این تناقض ظاهری نشان‌دهنده‌ی ماهیت دوگانه‌ی آن است. از یک‌سو، نفس مانند راهزنی است که مسیر سعادت را مسدود کرده و انسان را از راه درست منحرف می‌کند. از سوی دیگر، چنان بر اندیشه و رفتار انسان تسلط می‌یابد که به‌جای عقل و وجدان، خود نقش رهبر را برعهده می‌گیرد و انسان را به بیراهه می‌کشاند.

جمع‌بندی:

این رباعی به‌زیبایی خطرات و نیرنگ‌های نفس امّاره را به تصویر می‌کشد. در آن، نفس همچون آتش، خنجر، راهزن، و رهبر کاذب معرفی شده که اعتقاد، آرامش، و مسیر سعادت انسان را تهدید می‌کند. تنها با تقویت عقل، ایمان، و تزکیه‌ی نفس می‌توان در برابر آن ایستادگی کرد.

alirejali.blog.ir

بازدید : 15
شنبه 19 بهمن 1403 زمان : 12:02
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت


عقل بالملکه
عقلی که بود پر ز انوار یقین
بیزار ز بحث و ز جدال است، متین
دریای یقین است ، بود صادق و پاک
هر گفته‌ی او نور جان است، نگین

شرح و تفسیر رباعی "عقل بالملکه"

این رباعی، توصیفی از "عقل بالملکه" ارائه می‌دهد، که در فلسفه و عرفان، به عقلی گفته می‌شود که به کمال رسیده و از نور یقین بهره‌مند است. اکنون به شرح و تفسیر هر مصرع می‌پردازیم:


مصرع اول:

"عقلی که بود پر ز انوار یقین"
🔹 این مصرع نشان می‌دهد که "عقل بالملکه" غرق در نور یقین است. یقین در اینجا به معنای دانشی است که بدون تردید، راسخ و پایدار است.
🔹 "انوار یقین" اشاره به نوعی آگاهی و بصیرت دارد که از حقیقت سرچشمه می‌گیرد. در عرفان، یقین سه مرتبه دارد:

  1. علم‌الیقین:آگاهی نظری از حقیقت
  2. عین‌الیقین:مشاهده مستقیم حقیقت
  3. حق‌الیقین:یکی شدن با حقیقت
    🔹 "عقل بالملکه" در این رباعی، عقلی است که به مرتبه‌ی یقین رسیده و در پرتو آن روشن شده است.

مصرع دوم:

"بیزار ز بحث و ز جدال است، متین"
🔹 این مصرع ویژگی مهم "عقل بالملکه" را بیان می‌کند: پرهیز از جدال‌های بیهوده و ناپسند.
🔹 "بحث" و "جدال" اگر در جهت حقیقت نباشند، تنها باعث تفرقه و سردرگمی‌می‌شوند. عقل بالملکه، نیازی به این جدال‌ها ندارد، زیرا حقیقت را درک کرده است.
🔹 "متین" به معنای استوار و محکم است. یعنی این عقل بدون آنکه نیاز به مجادله داشته باشد، استوار و پابرجاست.
🔹 این نکته با سخن حضرت علی (ع) هماهنگ است:
"مَنْ تَکَلَّمَ فِی غَیْرِ حَاجَةٍ سَمِعَ مَا لَا یُرْضِیهِ"
"کسی که بیهوده سخن بگوید، چیزهایی خواهد شنید که خوشایندش نیست."(نهج‌البلاغه، حکمت ۳۸۲)


مصرع سوم:

"دریای یقین است، بود صادق و پاک"
🔹 در این مصرع، عقل بالملکه به "دریای یقین" تشبیه شده است. دریا نماد بی‌کرانگی، عمق و عظمت است.
🔹 "صادق و پاک" نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌های این عقل است:

  • صداقت:یعنی این عقل چیزی جز حقیقت را نمی‌پذیرد.
  • پاکی:یعنی از شک، وهم، گمان‌های نادرست و آلایش‌های فکری دور است.
    🔹 این مصرع اشاره به این دارد که عقل بالملکه، مانند دریایی زلال و بی‌کران، سرشار از معرفت خالص است.

مصرع چهارم:

"هر گفته‌ی او نور جان است، نگین"
🔹 این مصرع نشان‌دهنده‌ی تأثیر کلام عقل بالملکه است.
🔹 "نور جان" یعنی سخنان این عقل نه‌تنها روشن‌کننده‌ی ذهن، بلکه حیات‌بخش روح و جان انسان است.
🔹 "نگین" نماد ارزش و شکوه است، یعنی سخنان این عقل مانند گوهری درخشان، بی‌بدیل و پرارزش‌اند.
🔹 این مصرع یادآور حدیث نبوی است:
"الکَلِمَةُ الحِکْمَةُ ضالَّةُ المُؤْمِنِ، فَحَیثُ وَجَدَها فَهُوَ أَحَقُّ بِها"
"حکمت، گمشده‌ی مؤمن است؛ پس هرجا که آن را بیابد، شایسته‌ی اوست."(ترمذی، سنن)


جمع‌بندی:

این رباعی، تصویری از "عقل بالملکه" را به زیبایی ترسیم می‌کند:
✔ این عقل از نور یقین لبریز است.
✔ درگیر بحث‌های بیهوده و مجادله نمی‌شود.
✔ مانند دریایی زلال، حقیقت را در خود دارد.
✔ سخنانش روشنگر جان‌ها و همچون گوهری ارزشمند است.

بخش سی و هفت

alirejali.blog.ir

بازدید : 12
شنبه 19 بهمن 1403 زمان : 11:57
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
عقل هیولانی
در وادی جهل، عقل خام است هنوز
در چنگ غرایز است و رام است هنوز
تا نور خرد به جان او راه نیافت
چون سایه‌ی وهم، ناتمام است هنوز

شرح و تفسیر رباعی "عقل هیولانی"

مصرع اول: "در وادی جهل، عقل خام است هنوز"

  • "وادی جهل"نمادی از مرحله‌ای است که انسان هنوز به آگاهی و معرفت نرسیده است.
  • "عقل خام"اشاره به عقل هیولانی دارد که در ابتدای مسیر، توانایی درک حقیقت را ندارد و هنوز به رشد و پختگی نرسیده است.
  • واژه "هنوز"تأکید می‌کند که این حالت موقتی است و در صورت هدایت، عقل می‌تواند به مراحل بالاتر برسد.

مصرع دوم: "در چنگ غرایز است و رام است هنوز"

  • در این مرحله، عقل تحت سیطره‌ی غرایز و امیال نفسانیقرار دارد و هنوز قدرت تفکر مستقل و هدایت خود را پیدا نکرده است.
  • "در چنگ غرایز"یعنی عقل در بند تمایلات حیوانی است و اراده‌ای برای رهایی ندارد.
  • "رام است هنوز"یعنی عقل مانند اسبی سرکش که هنوز تربیت نشده، تسلیم خواهش‌های نفس است و به اختیار خود تصمیم نمی‌گیرد.

مصرع سوم: "تا نور خرد به جان او راه نیافت"

  • "نور خرد"استعاره از دانش، تفکر، و معرفت حقیقی است که می‌تواند عقل را از خامی‌و جهالت برهاند.
  • "به جان او راه نیافت"یعنی تا زمانی که عقل از این نور بهره‌مند نشود، همچنان در نادانی و وابستگی به غرایز باقی خواهد ماند.
  • این مصرع نقطه‌ی عطف رباعی است که نشان می‌دهد برای خروج از وضعیت عقل هیولانی، ورود دانش و آگاهی ضروری است.

مصرع چهارم: "چون سایه‌ی وهم، ناتمام است هنوز"

  • "سایه‌ی وهم"تصویری زیبا از حالتی است که عقل، به‌جای شناخت حقیقت، در توهم و تصورات نادرست گرفتار است.
  • "ناتمام است هنوز"یعنی عقل در این مرحله به کمال نرسیده و توانایی دستیابی به حقیقت را ندارد.
  • همان‌طور که سایه، شکل ناقصی از یک واقعیت است، عقل هیولانی نیز در این مرحله تنها تصویری ناقص از جهان دارد.

جمع‌بندی کلی:

این رباعی سیر تکاملی عقل از خامی‌به کمالرا نشان می‌دهد. ابتدا عقل در تاریکی جهل و اسارت غرایز است، اما با دریافت نور خرد، مسیر رشد را طی می‌کند. در غیر این صورت، در دایره‌ی توهم و ناتمامی‌باقی خواهد ماند.

عقل هیولانی در عرفان اسلامی

عقل هیولانیاولین و نازل‌ترین مرحله از مراتب عقل در فلسفه و عرفان اسلامی‌است. این اصطلاح برگرفته از مفهوم «هیولا» در فلسفه‌ی مشاء است که به معنای ماده‌ی اولی و قابلیت محضبرای پذیرش صورت‌های مختلف است. در این مرحله، عقل هیچ‌گونه علم و آگاهی بالفعل ندارد، اما به‌طور بالقوه، استعداد و قابلیت دریافت دانش را داراست.

ویژگی‌های عقل هیولانی

  1. عقل بالقوه و فاقد فعلیت

    • در این مرحله، عقل مانند لوح نانوشته‌ای است که هنوز دانشی بر آن ثبت نشده است.
    • انسان در این مرتبه توانایی ذاتی برای درک و اندیشیدن دارد، اما هنوز هیچ آگاهی و شناختی در او تحقق نیافته است.
  2. پتانسیل یادگیری و پذیرش علوم

    • عقل هیولانی مانند بذری است که قابلیت تبدیل شدن به درختی تنومند را دارد، اما هنوز به شکوفایی نرسیده است.
    • در این مرحله، فرد نیازمند تعلیم و تربیت برای بیدار شدن نیروی تفکر و شناخت است.
  3. آغاز سیر عقلانی و معرفتی

    • این مرتبه، نقطه‌ی شروع حرکت عقلانی و عرفانی انسان به‌سوی کمال است.
    • انسان در ابتدا به‌صورت غریزی و بدون شناخت عمیق، صرفاً پذیرای اطلاعات است، اما با حرکت در مسیر دانش و معرفت، عقل او رشد پیدا می‌کند.

عقل هیولانی در سیر و سلوک عرفانی

از منظر عرفانی، عقل هیولانیرا می‌توان با نفس امارهمقایسه کرد که در آغاز راه، اسیر خواسته‌های نفسانی است و هنوز به بصیرت و آگاهی نرسیده است. در مسیر سلوک:

  • همان‌طور که نفس اماره باید با ریاضت و تزکیه به مراتب بالاتر برسد، عقل هیولانی نیز باید با تفکر، تعقل، تهذیب و شهود، مراحل بالاتر عقل را طی کند.
  • این مرحله مانند کودکی است که هنوز قدرت تحلیل و درک پیچیدگی‌های جهان را ندارد، اما به‌مرور با تعلیم و تزکیه، به مراتب بالاتر عقل بالفعل، عقل مستفاد و در نهایت عقل قدسیمی‌رسد.

ارتباط عقل هیولانی با مراتب دیگر عقل

عقل انسان با طی مراحل سیر و سلوک، از مرتبه‌ی هیولانی به مراتب بالاتر ارتقا می‌یابد:

  1. عقل هیولانی→ قوه‌ی ادراک بالقوه، بدون آگاهی
  2. عقل بالملکه→ شروع یادگیری و کسب اولین معارف
  3. عقل بالفعل→ توانایی به‌کارگیری دانش و تفکر مستقل
  4. عقل مستفاد→ درک کلیات و حقایق عقلانی
  5. عقل قدسی→ دریافت الهامات و شهود حقایق متعالی
  6. عقل فؤادی→ اتحاد معرفت عقلی و شهودی
  7. عقل کامل (مستکمل)→ وصول به حقیقت مطلق و اتصال با عقل فعال

نتیجه‌گیری

عقل هیولانی نقطه‌ی آغاز سفر عقلانی و عرفانی انسان است. این مرحله، استعداد محض برای دریافت علوم و معارف را دارد، اما بدون تزکیه، آموزش و تفکر، در همین مرحله متوقف می‌شود. در مسیر تکامل، عقل باید از مرحله‌ی صرفاً بالقوه خارج شده و به سطوح بالاتر معرفت و شهود الهی برسد.

alirejali.blog.ir

alirejali.blog.ir

بازدید : 14
شنبه 19 بهمن 1403 زمان : 11:47
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

عقل کامل در عرفان اسلامی

عقل کاملدر عرفان اسلامی، مرتبه‌ی نهایی تکامل عقل انسانی است که در آن، سالک به درک شهودی و حضوری حقیقت رسیده و عقل او در مقام فناء فی الله قرار گرفته است. این عقل فراتر از عقل نظری، عقل قدسی و حتی عقل فؤادیاست و به کمال نهایی خود رسیده است.

۱. جایگاه عقل کامل در عرفان

در سیر تکامل عقل، چهار مرتبه برای آن بیان شده است:

  1. عقل نظری (جزئی)→ عقل منطقی و استدلالی، محدود به تحلیل و تفکر
  2. عقل قدسی→ عقل اشراقی که به الهام و دریافت‌های باطنی متصل است
  3. عقل فؤادی→ عقل متصل به فؤاد که حقیقت را با شهود قلبی درک می‌کند
  4. عقل کامل→ عقل در مرتبه‌ی نهایی که حقیقت را بدون هیچ واسطه‌ای مشاهده می‌کند و در ذات خود فانی شده است

۲. ویژگی‌های عقل کامل

۱. وصول به حقیقت مطلق

  • عقل کامل، عقلی است که نه‌تنها حقیقت را شهود می‌کند، بلکه خود با حقیقت یکی می‌شود.
  • در این مرتبه، عارف از خود بی‌خود شده و حقیقت الهی را بدون هیچ حجاب و واسطه‌ای می‌بیند.

۲. فناء فی الله و بقاء بالله

  • عقل کامل به مرحله‌ای رسیده است که دیگر عقل فردی نیست، بلکه عقل الهی در او تجلی کرده است.
  • در این مرحله، عارف از خود فانی شده و تنها خدا را می‌بیند.

۳. جامعیت تمامی‌مراتب عقل

  • این عقل، هم عقل نظری را در بر دارد، هم از عقل قدسی بهره‌مند است، هم مانند عقل فؤادی حقیقت را شهود می‌کند، اما فراتر از همه‌ی این‌ها، به مقام وحدت با حق رسیده است.

۴. عقل اول و عقل محمدی (ص)

  • در عرفان اسلامی، عقل کامل همان عقل اول یا عقل محمدی (ص)است.
  • این عقل، اولین مخلوق خداوند و سرچشمه‌ی تمام معرفت‌هاست.

۵. مطابقت با عقل کلی ابن‌عربی و ملاصدرا

  • ابن‌عربی، عقل کامل را همان عقل کلی می‌داند که حقیقت وجود را به‌طور مطلق درک کرده است.
  • ملاصدرا نیز در فلسفه‌ی خود، عقل کامل را مرتبه‌ای می‌داند که در آن، سالک دیگر به وجود مستقل خود اعتقاد ندارد و فقط وجود الهی را می‌بیند.

۳. عقل کامل در قرآن و روایات

"وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا"(بقره، ۳۱)
"و خداوند همه‌ی اسماء را به آدم آموخت."

🔹 در تفسیر عرفانی، این آیه اشاره به عقل کامل در انسان دارد که استعداد درک همه‌ی حقایق را دارد.

"وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا"(بقره، ۲۶۹)
"هر که حکمت یافت، خیر فراوانی یافت."

🔹 در عرفان، حکمت حقیقی همان عقل کامل استکه انسان را به شهود مطلق حقیقت می‌رساند.

حدیث نبوی:
"اول ما خلق الله العقل، فقال له أقبل فأقبل، ثم قال له أدبر فأدبر."
"اولین چیزی که خدا آفرید، عقل بود. به او گفت: پیش بیا، پس آمد. سپس گفت: بازگرد، پس بازگشت."

🔹 این حدیث اشاره به عقل اول یا عقل کامل دارد که همان حقیقت عقل محمدی (ص) است.

۴. سخنان عرفا درباره‌ی عقل کامل

ابن‌عربی:
«عقل کامل همان عقلی است که در آن، سالک از خود فانی شده و حقیقت را بدون هیچ واسطه‌ای مشاهده می‌کند.»

ملاصدرا:
«عقل کامل آن است که در آن، وجود فردی از میان رفته و تنها وجود الهی باقی مانده است.»

مولانا:
«عقل گر کامل شود، دیوانه گردد / وز سر دیوانگی، بیگانه گردد»

🔹 این بیت اشاره دارد به این‌که عقل کامل، فرد را از خود تهی کرده و او را به مقام فناء در حقیقت می‌رساند.

۵. راه رسیدن به عقل کامل در سلوک عرفانی

۱. تصفیه‌ی نفس و عقل نظری

  • سالک ابتدا باید از تفکرات جزئی و نظری عبور کند و عقل خود را به سوی کلیات سوق دهد.

۲. رسیدن به عقل قدسی و فؤادی

  • سالک باید از الهام و اشراق بهره‌مند شود و قلب خود را برای دریافت انوار الهی آماده کند.

۳. فنا و بقاء بالله

  • سالک باید از خود فانی شود و به مرتبه‌ی عقل کامل، یعنی مشاهده‌ی مستقیم حقیقت الهی، برسد.

۶. تفاوت عقل فؤادی و عقل کامل

۷. نتیجه‌گیری

عقل کامل، عالی‌ترین مرتبه‌ی عقل در عرفان اسلامی‌است که در آن، سالک به حقیقت مطلق می‌رسد و از خود فانی می‌شود.
✅ این عقل، مرحله‌ی نهایی سیر و سلوک است که در آن، انسان دیگر وجود مستقل ندارد و فقط خدا را می‌بیند.
✅ در این مرتبه، عقل نه‌تنها حقیقت را مشاهده می‌کند، بلکه خود عین حقیقت می‌شود.
عقل کامل، همان عقل اول، عقل محمدی (ص) و حقیقت عقل الهی است که تنها در وجود انسان کامل به ظهور می‌رسد.

پس عقل کامل همان حقیقت محمدیه است که سرچشمه‌ی همه‌ی معرفت‌ها و نهایت سیر عقلانی در عرفان اسلامی‌محسوب می‌شود.

بازدید : 13
شنبه 19 بهمن 1403 زمان : 11:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

عقل بالفعل

مصرع اول: عقلی که شده ز علم و دانش به کمال

این مصرع به حقیقت عقلی اشاره دارد که به مرحله‌ی کمال و فعلیت رسیده است. در فلسفه‌ی اسلامی، عقل در ابتدا به‌صورت بالقوه وجود دارد و با کسب علم و معرفت، به عقل بالفعل تبدیل می‌شود. این مصرع بر این نکته تأکید دارد که علم و دانش، ابزار اصلی برای رسیدن عقل به کمال هستند.

مصرع دوم: بگسسته ز اوهام و ز غوغا و جدال

این مصرع مرحله‌ی بعدی تکامل عقل را بیان می‌کند؛ یعنی جدایی از اوهام، هیجانات بیهوده، و نزاع‌های فکری و لفظی. در حکمت و عرفان، انسان زمانی به درک حقیقی می‌رسد که از جدال‌های بی‌نتیجه، پیش‌داوری‌ها، و توهمات فکری آزاد شود. این مرحله، عقل را از حجاب‌های ذهنی و قیود محدودکننده رها می‌کند.

مصرع سوم: چون آینه‌ای ز نور روشن گردید

در این مصرع، عقل به آینه‌ای تشبیه شده که از نور حقیقت جلا یافته است. این تصویر استعاری به نقش عقل در انعکاس حقیقت اشاره دارد. همان‌گونه که آینه وقتی صیقل داده شود، می‌تواند تصاویر را بدون تحریف منعکس کند، عقل نیز هنگامی‌که از آلودگی‌های فکری و اخلاقی پاک شود، حقیقت را آن‌گونه که هست، درمی‌یابد.

مصرع چهارم: تابنده‌تر از مهر به اعلای خصال

در این مصرع، عقل کامل به خورشید (مهر) تشبیه شده، اما با تأکید بر اینکه حتی از آن نیز درخشان‌تر است. این تأکید نشان می‌دهد که نور عقل، که حاصل معرفت و تزکیه است، فراتر از نور مادی خورشید بوده و برتری آن در این است که با فضایل عالیه (اعلای خصال) همراه است. در عرفان اسلامی، عقل کامل نه‌تنها روشنگر حقیقت است، بلکه با فضایل اخلاقی و روحانی نیز توأم است.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:

این رباعی یک سیر تکاملی را ترسیم می‌کند:
۱. کسب علم و دانش (مصرع اول)→ ۲. رهایی از اوهام و هیاهو (مصرع دوم)→ ۳. تصفیه و شفافیت ذهن و قلب (مصرع سوم)→ ۴. رسیدن به بالاترین مراتب حکمت و فضیلت (مصرع چهارم).

در نهایت، این رباعی بیانگر حقیقتی است که در حکمت، عرفان، و فلسفه مشترک است: عقل زمانی به اوج می‌رسد که از دانش حقیقی تغذیه شود، از اوهام آزاد گردد، همچون آینه‌ای صاف حقیقت را منعکس کند، و در نهایت، همچون خورشید بتابد و انسان را به عالی‌ترین فضایل برساند.

تعریف و تبیین کامل عقل بالفعل

عقل بالفعل یکی از مراحل رشد و تکامل عقل در فلسفه‌ی اسلامی‌است که نقش مهمی‌در شناخت و درک حقایق دارد. این مفهوم به‌ویژه در نظام فلسفی فارابی، ابن‌سینا و ملاصدرابررسی شده است و جایگاه مهمی‌در تبیین مراتب ادراک و معرفت دارد. برای فهم بهتر عقل بالفعل، ابتدا لازم است مراتب کلی عقل را بشناسیم.


مراتب عقل در فلسفه‌ی اسلامی

۱. عقل هیولانی (عقل بالقوه محض):

  • در این مرحله، عقل هیچ‌گونه دانشی ندارد، اما استعداد بالقوه‌ی درک مفاهیم را داراست.
  • مانند صفحه‌ای سفید است که هنوز هیچ نوشته‌ای بر آن ثبت نشده است.
  • این مرحله به کودک تازه متولدشده شباهت دارد که هنوز دانشی کسب نکرده است.

alirejali.blog.ir

بازدید : 10
شنبه 19 بهمن 1403 زمان : 11:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

عقل فؤادی در عرفان اسلامی

عقل فؤادیعالی‌ترین مرتبه‌ی عقل در عرفان اسلامی‌است که با قلب و فؤاد ارتباط دارد و انسان را به شهود مستقیم حقیقت الهیمی‌رساند. در این مرتبه، ادراک از سطح عقل استدلالی و حتی عقل قدسی فراتر رفته و تبدیل به معرفت حضوری و کشف شهودی می‌شود.

در عرفان، مراتب عقل از پایین‌ترین تا بالاترین سطح، شامل موارد زیر است:

  1. عقل جزئی (نظری)→ محدود به استدلال و قیاس، از جنس تفکر منطقی و فلسفی
  2. عقل کلی→ فراتر از عقل نظری، درک کلیات بدون جزئیات حسی
  3. عقل قدسی→ عقل اشراقی که به الهام و اشراق دست یافته است
  4. عقل فؤادی→ عالی‌ترین مرتبه‌ی عقل که حقیقت را بی‌واسطه درک می‌کند و متصل به فؤاد است

۱. ماهیت عقل فؤادی

عقل فؤادی، عقل آمیخته با نور قلب و فؤاداست. فؤاد در عرفان مرکز شهود و رؤیت حقیقت الهیاست و عقل فؤادی همان عقلی است که در آن، حجاب‌های فکری کنار رفته و حقیقت برای شخص بدون واسطه مکشوف می‌شود.

عقل نظریبا استدلال و تحلیل سر و کار دارد.
عقل قدسیبا اشراق و الهام مرتبط است.
عقل فؤادیبا معرفت شهودی و حضوریحقیقت را درمی‌یابد.

۲. ویژگی‌های عقل فؤادی

درک حضوری و شهودی حقیقت

  • برخلاف عقل استدلالی که بر اساس تحلیل و قیاس عمل می‌کند، عقل فؤادی حقیقت را مستقیماً مشاهده می‌کند.
  • این عقل مخصوص پیامبران، اولیای الهی و عارفان کاملاست.

بی‌نیازی از استدلال و برهان

  • عقل فؤادی نیازی به مقدمات منطقی ندارد.
  • این همان عقل مقربان الهیاست که درک آن مبتنی بر شهود باطنیاست.

متصل به فؤاد (مرکز شهود قلبی)

  • فؤاد مرتبه‌ای از قلب است که حقیقت را بی‌واسطه مشاهده می‌کند.
  • عقل فؤادی همان عقلی است که در فؤاد فعال شده است.

ادراک مستقیم از عالم غیب

  • این عقل نه از راه حواس ظاهری، نه از راه تفکر فلسفی، بلکه از طریق مشاهده‌ی قلبی به حقیقت می‌رسد.

۳. تفاوت عقل نظری، عقل قدسی و عقل فؤادی

۴. عقل فؤادی در قرآن و روایات

"یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا"(بقره، ۲۶۹)
"خداوند حکمت را به هر کس بخواهد عطا می‌کند، و هر که حکمت یافت، خیر زیادی یافته است."

🔹 در تفسیر عرفانی، حکمت حقیقی همان عقل فؤادی استکه انسان را به درک اسرار عالم واصل می‌کند.

"مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ"(نجم، ۱۱)
"فؤاد آنچه را دید، انکار نکرد."

🔹 این آیه اشاره به شهود پیامبر (ص) در معراجدارد و نشان می‌دهد که فؤاد حقیقت را بدون خطا و تحریف مشاهده می‌کند. عقل فؤادی نیز همین ویژگی را دارد.

۵. سخنان عرفا درباره‌ی عقل فؤادی

ابن‌عربی:
«عقل فؤادی، عقلی است که در آن، بنده از خود فانی شده و حق را چنان‌که هست می‌بیند.»

ملاصدرا:
«عقل فؤادی، همان عقلی است که در آن، حقیقت برای عارف بدون حجاب مکشوف می‌شود.»

مولانا:
«آن عقل که ره سوی یقین دارد، فؤادی است / در دیده‌ی مردان خدا نور مرادی است»

۶. مسیر دستیابی به عقل فؤادی در سلوک عرفانی

مرحله‌ی اول: تصفیه‌ی عقل نظری

  • تفکر و تدبر برای پالایش عقل از خطاهای فکری
    مرحله‌ی دوم: تزکیه‌ی قلب
  • تزکیه‌ی نفس از طریق عبادت، ذکر و پرهیز از گناه
    مرحله‌ی سوم: سیر از عقل قدسی به عقل فؤادی
  • با استمرار در معرفت الهی، عقل به مرحله‌ی شهود رسیده و به عقل فؤادی تبدیل می‌شود.

۷. نتیجه‌گیری

عقل فؤادی، عالی‌ترین مرتبه‌ی عقل در عرفان اسلامی‌استکه در آن، انسان حقیقت را بی‌واسطه و با شهود فؤادی درک می‌کند.
✅ این عقل، بالاتر از عقل استدلالی و حتی عقل قدسی است، زیرا با مرکز شهود قلبی (فؤاد) ارتباط دارد.
فقط پیامبران، اولیای الهی و عارفان کاملبه این مرتبه می‌رسند.
✅ راه رسیدن به عقل فؤادی، تزکیه‌ی قلب، تفکر عمیق، ذکر و عبادت خالصانهاست.

عقل فؤادی، همان عقلی است که خداوند در قلب اولیای خود به ودیعه می‌گذارد تا حقیقت را چنان‌که هست ببینند و بی‌نیاز از استدلال، به یقین کامل برسند.

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 129
  • بازدید کننده امروز : 130
  • باردید دیروز : 15
  • بازدید کننده دیروز : 13
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 156
  • بازدید ماه : 791
  • بازدید سال : 6031
  • بازدید کلی : 6056
  • کدهای اختصاصی