loading...

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

بازدید : 6
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 11:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

عقل فعال در عرفان و فلسفه‌ی اسلامی

عقل فعالیکی از مفاهیم بنیادین در فلسفه و عرفان اسلامی‌است که به عنوان واسطه‌ی فیض الهی و منشأ شناخت و ادراک در عالم انسانیمطرح می‌شود. این مفهوم ابتدا در فلسفه‌ی ارسطو و نوافلاطونیانشکل گرفت و سپس در تفکر فارابی، ابن‌سینا، سهروردی، و ابن‌عربیبه تفصیل مورد بررسی قرار گرفت. در عرفان، عقل فعال جایگاه خاصی پیدا می‌کند و با حقیقت محمدیه، نفس رحمانی، و وحی الهیپیوند می‌خورد.


۱. عقل فعال در فلسفه‌ی اسلامی

الف) منشأ فلسفی عقل فعال (ارسطو و نوافلاطونیان)

مفهوم عقل فعال از نظریات ارسطودرباره‌ی عقل گرفته شده است. ارسطو معتقد بود که انسان دارای دو نوع عقل است:

  1. عقل بالقوه(عقل هیولانی): قوه‌ای در انسان که قابلیت دریافت صور عقلی را دارد.
  2. عقل فعال: قوه‌ای که این صور را از ماده جدا کرده و آنها را بالفعل می‌کند.

بعدها، نوافلاطونیان، به‌ویژه فلوطین، این نظریه را گسترش دادند و عقل فعال را به عنوان یکی از تجلیات نخستین از "واحد" (خدا)معرفی کردند.


ب) عقل فعال در فارابی و ابن‌سینا

فارابی و ابن‌سینا این نظریه را با آموزه‌های اسلامی‌ترکیب کردند و عقل فعال را یکی از عقول عشره(ده عقل مجرّد) دانستند. در این نظریه:

  • خداوند (واجب‌الوجود)نخستین عقل را ایجاد می‌کند.
  • هر عقل، عقل بعدی را تولید می‌کند، تا این‌که به عقل فعالبرسیم که آخرین مرتبه از عقول است.
  • عقل فعال واسطه‌ی فیض بین عالم مجردات و عالم ماده است.
  • عقل فعال، نفس انسان را تکمیل می‌کندو منشأ الهام و معرفت اوست.

ابن‌سینا تأکید می‌کند که عقل فعال همان است که صور علمی‌را به ذهن انسان افاضه می‌کندو عامل تحقق وحی در پیامبران است.


۲. عقل فعال در عرفان اسلامی

الف) تفاوت نگاه عرفانی و فلسفی به عقل فعال

اگرچه فلاسفه عقل فعال را مرتبه‌ای از عقول مجرّدمی‌دانند، اما در عرفان، به‌ویژه در نظریات ابن‌عربیو سهروردی، عقل فعال نه فقط یک عقل فلسفی، بلکه یک حقیقت نورانی و الهیدر نظر گرفته می‌شود که وحی، الهام، و شهود عرفانی را به انسان منتقل می‌کند.

در این دیدگاه:

  • عقل فعال همان نفس رحمانیاست که حیات و ادراک را به جهان و انسان می‌بخشد.
  • این عقل، حقیقت محمدیهیا همان نور نبوی است که تمام معرفت‌های عرفانی از آن سرچشمه می‌گیرد.
  • معرفت حاصل از عقل فعال در عرفان، بیشتر از طریق اشراق و کشف شهودیاست، نه صرفاً استدلال عقلی.

ب) عقل فعال و حقیقت محمدیه در عرفان ابن‌عربی

ابن‌عربی عقل فعال را با حقیقت محمدیه یکی می‌داند. در نظریه‌ی او:

  • حقیقت محمدیه نخستین تجلی حق استکه واسطه‌ی خلق عالم و نزول وحی است.
  • پیامبران و اولیای الهی، معرفت خود را از عقل فعال دریافت می‌کنند.
  • عقل فعال همان روح‌القدس است که در قالب وحی و الهام بر دل عرفا و انبیا می‌دمد.

پس، در عرفان، عقل فعال فراتر از یک مرتبه‌ی فلسفی استو تبدیل به یک حقیقت الهی و واسطه‌ی فیض در جهان هستی می‌شود.


ج) عقل فعال در حکمت اشراق (سهروردی)

سهروردی که مکتب حکمت اشراقرا بنیان گذاشت، عقل فعال را همان نورالانوار می‌داندکه از طریق نورهای قاهر و مدبّر، جهان را هدایت می‌کند.

  • در این نگاه، عقل فعال حقیقتی نوری است که بر جان انسان‌ها می‌تابد و آنها را به سوی شهود و معرفت هدایت می‌کند.
  • مکاشفه و دریافت حقیقت، نتیجه‌ی اتصال به نور عقل فعال است.

۳. عقل فعال و نقش آن در شناخت عرفانی

الف) راه‌های ارتباط انسان با عقل فعال

در عرفان، سه راه برای دریافت معرفت از عقل فعال وجود دارد:

  1. وحی:پیامبران از طریق وحی، مستقیماً با عقل فعال مرتبط می‌شوند.
  2. الهام:اولیای الهی و عرفا از طریق کشف و شهود، معارف را از عقل فعال دریافت می‌کنند.
  3. تفکر و اشراق:برخی از حکما و اهل سلوک از طریق تفکر و تزکیه‌ی نفس به عقل فعال متصل می‌شوند.

ب) عقل فعال و نفس رحمانی

نفس رحمانی، همان فیض دائم الهی است که هستی را زنده و پویا نگه می‌دارد.

  • در عرفان، این نفس با عقل فعال یکی دانسته می‌شود.
  • همان‌طور که عقل فعال در فلسفه سبب تحقق ادراک و حیات عقلانی است،در عرفان، نفس رحمانی سبب تحقق ادراک شهودی و روحانی است.

۴. نتیجه‌گیری

الف) در فلسفه:

  • عقل فعال آخرین مرتبه از عقول مجرّد است.
  • واسطه‌ی فیض الهی به عالم ماده و انسان است.
  • منشأ وحی و معرفت عقلی است.

ب) در عرفان:

  • عقل فعال یک حقیقت نوری و الهی استکه با حقیقت محمدیه و نفس رحمانی پیوند دارد.
  • منشأ معرفت شهودی، وحی، و الهام است.
  • اتصال به آن، انسان را به شناخت حقیقی و شهود الهی می‌رساند.

بنابراین، در عرفان، عقل فعال صرفاً یک نیروی تعقلی نیست، بلکه یک حقیقت وجودی است که عارف با سلوک و تزکیه می‌تواند با آن متحد شود و از فیض آن بهره‌مند گردد.


۵. پرسش نهایی:

آیا می‌خواهید این بحث را با نگاه به آثار عرفانی خاص (مثلاً مثنوی مولانا، فصوص‌الحکم ابن‌عربی یا اشراقات سهروردی) بیشتر بررسی کنیم؟

بازدید : 7
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 10:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی قلم اعلی


قلم اعلی
یک کلک ز فیض حق به گردش آمد
عالم همه از نور به چرخش آمد
سرچشمه‌ی علم و حکمت و فیض خدا
از عقل نخست و فضل، بینش آمد

باسمه تعالی

قلم اعلی

این عبارت، ستایشی از مقام الهی است و اشاره به «قلم» دارد که در متون دینی و عرفانی، نماد آفرینش، وحی، علم و حکمت الهی است.


مصرع اول:

یک کلک ز فیض حق به گردش آمد

شرح:

  • «کلک» به معنی قلم است و در اینجا اشاره به قلم آفرینش یا قلم وحی دارد.
  • «فیض حق» به معنای لطف و عنایت الهی است که منشأ علم و معرفت است.
  • «به گردش آمد» به این معناست که قلمِ الهی به حرکت درآمد و مأمور به نوشتن شد.

💡 تفسیر عرفانی:
در بسیاری از متون عرفانی و فلسفی، قلمِ نخستین یکی از اصول آفرینش است. در حدیث قدسی آمده است: «اول ما خلق الله القلم»(اولین چیزی که خدا آفرید، قلم بود). این قلم همان نیرویی است که علم الهی را بر لوح هستی نگاشته و آغازگر آفرینش شده است.


مصرع دوم:

عالم همه از نور به چرخش آمد

شرح:

  • «عالم» به معنای کل هستی و جهان آفرینش است.
  • «همه از نور» اشاره به این دارد که تمام هستی از نور الهی پدید آمده است.
  • «به چرخش آمد» یعنی جهان به حرکت و پویایی درآمد و نظام آن بر اساس نور و هدایت الهی برقرار شد.

💡 تفسیر عرفانی:
در بسیاری از مکاتب عرفانی، نور الهی منشأ تمام خلقت دانسته می‌شود. در آیه‌ای از قرآن آمده است: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(خداوند نور آسمان‌ها و زمین است) [سوره نور، آیه ۳۵]. این نور همان حقیقتی است که جهان را زنده و پویا نگاه می‌دارد.


مصرع سوم:

سرچشمه‌ی علم و حکمت و فیض خدا

شرح:

  • «سرچشمه» نشان‌دهنده‌ی اصل و منشأ چیزی است.
  • «علم و حکمت» به دانش و خرد الهی اشاره دارد که به پیامبران و انسان‌ها عطا شده است.
  • «فیض خدا» یعنی لطف و برکت بی‌پایان الهی که شامل همه‌ی موجودات می‌شود.

💡 تفسیر عرفانی:
در فلسفه‌ی اسلامی، علم و حکمت از اسماء الهی هستند و هر دانشی که در جهان هست، ریشه در علم الهی دارد. فیض الهی نیز به معنای عطای بی‌وقفه‌ی خداوند به مخلوقات است، همان‌طور که در نظریه‌ی فیض ملاصدرا آمده است که خداوند به صورت دائم و بدون انقطاع، فیض و هستی را به عالم اعطا می‌کند.


مصرع چهارم:

از عقل نخست و فضل، بینش آمد

شرح:

  • «عقل نخست» اشاره به عقل اولدر فلسفه‌ی اسلامی‌دارد که نخستین مخلوق خداوند و واسطه‌ی فیض الهی به جهان است.
  • «فضل» یعنی لطف و رحمت خاص الهی که به واسطه‌ی عقل به مخلوقات عطا می‌شود.
  • «بینش» یعنی درک و معرفت که نتیجه‌ی عقل و فضل الهی است.

💡 تفسیر عرفانی:
در مکتب حکمت متعالیه، عقل اولاولین مخلوق خداوند است که تمامی‌علوم، ادراکات و بینش‌ها از آن سرچشمه می‌گیرد. این عقل همان حقیقت محمدیه (ص) نیز تعبیر شده است که مبدأ علم و هدایت است. در این مصرع، شاعر به این حقیقت اشاره دارد که شناخت و بینش انسان‌ها، از لطف و عنایت الهی و از طریق عقل نخستین به دست می‌آید.


جمع‌بندی کلی:

✅ این شعر نگاهی عمیق و فلسفی به مفاهیم آفرینش، نور، علم و معرفت دارد. شاعر با استفاده از عناصر عرفانی مانند قلم، نور، عقل و فیض، به پیوند میان حکمت الهی و شناخت انسانی پرداخته است.

💡 اگر بخواهید، می‌توانم شرح را گسترده‌تر کنم یا تفاسیر دیگری از دیدگاه‌های فلسفی و عرفانی اضافه کنم!

قلم اعلی در عرفانیکی از عمیق‌ترین مفاهیم هستی‌شناسانه و معرفتی است که در متون عرفانی و فلسفی اسلامی‌مورد توجه قرار گرفته است. این اصطلاح ریشه در آموزه‌های قرآنی، حدیثی و حکمت متعالیه دارد و در نظام فکری بزرگانی چون ابن عربی، صدرالدین قونوی، ملاصدرا، و سهروردیجایگاهی محوری دارد.


۱. مفهوم و جایگاه قلم اعلی

در نظام هستی‌شناسی عرفانی و فلسفی، قلم اعلی به‌عنوان اولین تجلی حق تعالیدر عالم امکان شناخته می‌شود. این قلم نقش واسطه‌ای میان ذات الهی و عالم خلق را ایفا می‌کند و سرچشمه تمام هستی است. به عبارت دیگر، قلم اعلی اولین صادر از حق، و از آن به‌عنوان عقل اول، حقیقت محمدیه، یا واسطه فیض یاد می‌شود.

این مفهوم به حدیث مشهور پیامبر اکرم (ص) استناد دارد که فرمود:
«أوّل ما خلق الله القلم، فقال له اکتب، فجرى بما هو کائن إلى یوم القیامة.»
(نخستین چیزی که خدا آفرید، قلم بود، پس به او گفت: بنویس، و او هر آنچه را که تا روز قیامت واقع خواهد شد، نوشت.)

از این حدیث می‌توان دریافت که قلم اعلی هم منشأ علم و تقدیر الهیاست و هم وسیله‌ای برای ایجاد و افاضه هستی.


۲. ارتباط قلم اعلی با لوح محفوظ

در حکمت و عرفان، قلم اعلی با لوح محفوظمرتبط است. در این نظام، قلم نقش نویسنده و لوح محفوظ نقش گیرنده و ثبت‌کننده را دارد. قلم، معارف و حقایق را بر لوح محفوظ ثبت می‌کند و به این ترتیب، تمام حوادث و مقدرات عالم در آن به ودیعه گذاشته می‌شود. این ساختار هستی‌شناسانه، همانند رابطه فاعل و منفعل، نویسنده و نوشته، یا عقل و نفستبیین شده است.

ابن عربی در فصوص الحکمو فتوحات مکیه، قلم اعلی را به عنوان نخستین تعین هستی معرفی می‌کند که از آن، سایر عوالم صادر می‌شوند. در نگاه او، قلم همان حقیقت محمدیه است که واسطه بین حق و خلق محسوب می‌شود.


۳. قلم اعلی و عقل اول

در فلسفه اسلامی، به‌ویژه در حکمت مشائی و حکمت متعالیه، قلم اعلی همان عقل اولاست که نخستین مخلوق الهی و واسطه فیض به سایر عقول و موجودات می‌باشد. ملاصدرا در اسفار اربعه، عقل اول را همان قلمی‌می‌داند که معارف و حقایق را در مراتب هستی ترسیم می‌کند.

در نظام ابن عربینیز، قلم اعلی همان عقل اول است که تمام حقایق عالم را به صورت اجمالی در خود دارد و آن‌ها را به واسطه لوح محفوظ و سایر مراتب وجود تفصیل می‌بخشد.


۴. قلم اعلی و حقیقت محمدیه

در عرفان نظری، قلم اعلی با حقیقت محمدیهیکی دانسته می‌شود. حقیقت محمدیه، نخستین و کامل‌ترین تعین الهی است که پیش از همه چیز آفریده شد و از طریق آن، همه‌ی هستی شکل گرفت. در این نگاه، پیامبر اسلام (ص) نه فقط یک انسان کامل، بلکه اصل و ریشه تمام عالم هستی است که از طریق او فیض الهی به سایر موجودات می‌رسد.

مولانا در مثنوی معنویبه این حقیقت اشاره کرده و می‌گوید:

پیش از این عالم، جهانی دیگر است
حلقه آن حلقه را زنجیر است

این ابیات به حقیقتی ازلی اشاره دارد که همان قلم اعلی یا حقیقت محمدیه است که پیش از عالم مادی، در عالمی‌دیگر وجود داشته است.


۵. جایگاه قلم اعلی در عرفان ابن عربی

ابن عربی در فتوحات مکیهتوضیح می‌دهد که قلم اعلی نخستین تجلی حق تعالی است که علم الهی را در لوح محفوظ ثبت می‌کند. او می‌نویسد:

«القلم هو أوّل موجود فی العالم الروحانی، وهو الفاعل بالفیض الأول، ومنه یظهر کل شیء بعده.»
(قلم، نخستین موجود در عالم روحانی است و از طریق فیض اول، همه چیز از آن صادر می‌شود.)

در اینجا قلم اعلی همان حقیقتی است که علم الهی را از طریق تجلیات گوناگون به سایر مراتب هستی منتقل می‌کند.


۶. مقایسه قلم اعلی در عرفان و فلسفه

در عرفان ابن عربی، قلم اعلی بیشتر جنبه تجلی حق تعالیرا دارد، در حالی که در فلسفه مشایی و صدرایی، قلم اعلی معادل عقل اولتلقی می‌شود. اما در هر دو دیدگاه، قلم اعلی اولین موجودی است که از ذات حق صادر شده و واسطه فیض میان حق و خلق است.

در فلسفه، عقل اول علت صدور سایر عقول است، اما در عرفان، قلم اعلی با حقیقت محمدیه و تجلی نخستین الهی تطبیق داده می‌شود.


۷. نتیجه‌گیری

قلم اعلی در عرفان و فلسفه اسلامی، به عنوان نخستین مخلوق الهی و واسطه‌ای برای ایجاد و تدبیر عالم شناخته می‌شود. این مفهوم در قالب‌های مختلفی از جمله عقل اول، حقیقت محمدیه، و وسیله تجلی حق تعالیمورد بررسی قرار گرفته است. در نهایت، می‌توان گفت:

  • در عرفان ابن عربی: قلم اعلی نخستین تجلی الهی است که تمام معارف را به لوح محفوظ منتقل می‌کند.
  • در فلسفه صدرایی: قلم اعلی همان عقل اول است که واسطه بین واجب‌الوجود و سایر مراتب هستی است.
  • در آموزه‌های حدیثی و اسلامی: قلم اعلی نخستین مخلوق خداوند است که تقدیرات الهی را رقم می‌زند.

این مفهوم، پیوند عمیقی با حقیقت محمدیه، فیض مقدس، و عوالم غیب و شهوددارد و درک آن برای شناخت عمیق‌تر نظام هستی‌شناسی عرفانی ضروری است.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 6
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 10:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

نفس رحمانی در عرفان اسلامی

نفس رحمانییا نَفَسُ الرَّحْمٰنِیکی از مفاهیم مهم در عرفان نظری است که برای توضیح چگونگی پیدایش و ظهور هستی از ذات حق تعالی به‌کار می‌رود. این اصطلاح به‌ویژه در آثار ابن عربیو عرفای پیرو مکتب او، همچون صدرالدین قونویو عبدالرزاق کاشانی، مطرح شده و در دستگاه فکری وحدت وجود جایگاهی اساسی دارد.


۱. تعریف نفس رحمانی

نفس رحمانی به‌معنای نفَسی است که از ذات الهی صادر می‌شود و منشأ ایجاد و بروز موجودات عالم است. در عرفان، این مفهوم را با نفَس انسان مقایسه کرده‌اند که هنگام سخن گفتن، هوا را از درون خود بیرون می‌دهد و الفاظ و کلمات را ایجاد می‌کند. به‌همین ترتیب، خداوند نیز به‌واسطه این نفَس، هستی را اظهار و موجودات را از عدم به وجود می‌آورد.

نفس رحمانی همان تجلی حق در مرتبه وجود است که باعث پدید آمدن تمام ممکنات می‌شود.این تجلی، استمرار دارد و لحظه‌ای قطع نمی‌شود، زیرا هستیِ ممکنات وابسته به آن است.


۲. مبانی و توضیحات عرفانی

۲.۱. رابطه نفس رحمانی با فیض مقدس و فیض اقدس

در عرفان نظری، فیض الهی را به دو نوع تقسیم می‌کنند:

  1. فیض اقدس: همان علم ذاتی خداوند به اشیاء در مرتبه واحدیت است. پیش از آن‌که اشیا در خارج تحقق یابند، در علم الهی به‌صورت حقایق ثابت (اعیان ثابته) حضور دارند.
  2. فیض مقدس: که ناظر به ایجاد و ظهور اشیا در عالم خارج است. نفس رحمانی را با فیض مقدس مرتبط می‌دانند، زیرا باعث خروج ممکنات از علم به عین و از عدم به وجود می‌شود.

۲.۲. ارتباط با اسماء الهی و اسم الرحمن

نفس رحمانی در حقیقت، تجلی اسم «الرَّحْمٰن»است. در قرآن کریم آمده است:

الرَّحْمٰنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ(الرحمن: ۱-۳)

در عرفان، اسم «الرحمن»به فیض عام و گسترده‌ای اشاره دارد که همه موجودات را شامل می‌شود و به سبب آن، هستی به‌طور یکسان به تمام مخلوقات اعطا می‌شود. همان‌گونه که اسم «الرحیم» ناظر به رحمت خاص برای اهل ایمان است، اسم «الرحمن» شامل همه موجودات، حتی کفار و موجودات غیرعاقل می‌شود.پس، نفس رحمانی نیز مانند رحمت رحمانی، شامل تمامی‌هستی است.

۲.۳. تشبیه به دم و سخن گفتن

ابن عربی و پیروانش نفس رحمانی را به نفَس انسان در هنگام سخن گفتن تشبیه کرده‌اند:

  • همان‌طور که هنگام تکلم، هوای درون دهان انسان بیرون می‌آید و تبدیل به کلمات و الفاظ می‌شود،
  • در نظام هستی نیز، حق تعالی از طریق نفس رحمانی، جهان را اظهار می‌کند و موجودات را یکی پس از دیگری ظاهر می‌سازد.

نتیجه:همان‌گونه که در گفتار انسان، الفاظ و کلمات از هوای درون ایجاد می‌شوند، در نظام هستی نیز، تعینات و مراتب وجود از نفس رحمانی پدیدار می‌شوند.

۲.۴. ارتباط با حقیقت محمدیه و عقل اول

در برخی از تفاسیر عرفانی، نفس رحمانی با حقیقت محمدیه و عقل اول مرتبط دانسته شده است:

  • حقیقت محمدیه، نخستین تجلی از ذات حق است که واسطه بین خداوند و عالم خلقت محسوب می‌شود.
  • عقل اولنیز نخستین مخلوقی است که سایر موجودات از طریق او پدید می‌آیند.
  • برخی عرفا، نفس رحمانی را همان حقیقت محمدیه دانسته‌اندکه اولین تجلی از حق و واسطه فیض میان خدا و خلق است.

۳. جایگاه نفس رحمانی در نظام هستی

با توجه به آنچه گفته شد، نفس رحمانی یکی از مهم‌ترین مفاهیم در عرفان اسلامیاست که جایگاه آن را می‌توان چنین خلاصه کرد:

  1. نفس رحمانی همان فیض مقدس استکه موجب ایجاد و ظهور ممکنات از عدم به وجود می‌شود.
  2. این نفس همان تجلی اسم «الرحمن» استکه رحمت و فیض وجود را به همه موجودات عطا می‌کند.
  3. همان‌گونه که در سخن گفتن، نفَس انسان، سبب ظهور کلمات می‌شود، نفس رحمانی نیز سبب ظهور هستی است.
  4. برخی عرفا، نفس رحمانی را با حقیقت محمدیه یکی دانسته‌اندو آن را اولین تجلی از ذات حق می‌دانند.

۴. نتیجه‌گیری

نفس رحمانی مفهومی‌عمیق در عرفان نظری است که نشان‌دهنده پیوند میان ذات الهی و هستی مخلوقات است. این اصطلاح بیانگر فیض دائم و رحمت گسترده الهی است که موجودات را از علم الهی به عینیت می‌آورد.

اگر بخواهیم آن را به زبانی ساده‌تر بیان کنیم:

  • خداوند با نوعی "نفَس" هستی را اظهار می‌کند.
  • این نفَس، نفس رحمانینام دارد که مانند دمیدن در صور هستی است.
  • همان‌گونه که انسان با دمیدن و سخن گفتن، کلمات را اظهار می‌کند، خداوند نیز از طریق نفس رحمانی، همه ممکنات را ظاهر می‌سازد.

پس، نفس رحمانی همان جریان دائمی‌فیض الهی است که لحظه‌ای قطع نمی‌شود و علت اصلی وجود و بروز همه چیز در عالم هستی است.

بازدید : 7
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 10:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی لوح محفوظ


لوح محفوظ
لوح محفوظ بود منبع اسرار وجود
راز هستی همه ثبت است ز پرگار وجود
سرنوشت همگان ثبت بود قبل حیات
لوح محفوظ پر از حکمت‌ و انوار وجود

باسمه تعالی
لوح محفوظ

شرح:

این رباعی به یک مفهوم عمیق عرفانی و فلسفی می‌پردازد که در بسیاری از متون اسلامی‌و عرفانی مطرح است، به ویژه در آیات قرآن و آموزه‌های صوفیانه. در اینجا به شرح بیت به بیت آن می‌پردازیم:

بیت اول:

"لوح محفوظ بود منبع اسرار وجود"
این جمله اشاره به لوح محفوظبه عنوان منبعی است که در آن تمامی‌اسرار جهان و حقیقت وجود ثبت شده است. در عرفان اسلامی، لوح محفوظ به قلمروی از علم الهی اشاره دارد که در آن همه موجودات، رویدادها، تقدیرات، و حتی اسرار جهان قبل از خلقت نوشته شده است. این لوح نماد علم بی‌پایان و اراده خداوند است که همه‌چیز در آن قرار دارد و از آن نشأت می‌گیرد.

بیت دوم:

"راز هستی همه ثبت است ز پرگار وجود"
در این بیت، راز هستی به گونه‌ای با پرگار وجوددر ارتباط قرار می‌گیرد. پرگار وجودمفهومی‌است که در آن همه‌چیز در یک دایره بزرگ و بی‌پایان است که حرکت و تکامل آن به هیچ‌وجه متوقف نمی‌شود. در اینجا، پرگار نمادی از اراده الهی است که هر چیزی را در مسیر حقیقت و تکامل قرار می‌دهد. هر راز و حقیقتی در مورد هستی، از جمله آفرینش و قوانین کائنات، در لوح محفوظ به‌طور دقیق ثبت است.

بیت سوم:

"سرنوشت همگان ثبت بود قبل حیات"
این بخش به معنای این است که سرنوشت تمام انسان‌هاو موجودات پیش از تولد در لوح محفوظ نوشته شده است. در فلسفه اسلامی‌و عرفانی، این مفهوم به معنی تقدیر از پیش تعیین‌شده است. انسان‌ها به شکلی از پیش مقدر در این دنیا آمده‌اند، هر چند که دارای آزادی اراده و انتخاب هستند. در این راستا، تمامی‌جزئیات زندگی از پیش دانسته و ثبت شده‌اند، از جمله زمان تولد، مرگ، و مسیر تکامل روحانی هر فرد.

بیت چهارم:

"لوح محفوظ پر از حکمت‌ و انوار وجود"
این بیت به حکمت و نور الهی اشاره دارد که در لوح محفوظوجود دارند. حکمتدر اینجا به معنی علم الهی است که در آن تمامی‌اسرار و تدابیر جهان به‌طور دقیق و کامل ثبت شده‌اند. همچنین انوار وجودبه نور الهی اشاره دارد که به‌عنوان روشنایی بخش تمام موجودات و جهان محسوب می‌شود. این نور همان علم و اراده الهی است که همه‌چیز از آن نشأت می‌گیرد و در نهایت همه چیز به سوی آن بازخواهد گشت.

نتیجه‌گیری:

این رباعی به‌شکلی زیبا و عمیق به مفهوم لوح محفوظو رابطه آن با اسرار هستی، تقدیر، حکمت الهی و انوار وجودپرداخته است. در اینجا لوح محفوظ به‌عنوان دفتری از اسرار الهی معرفی می‌شود که تمام جزئیات وجود و سرنوشت‌ها در آن از پیش نوشته شده و هیچ چیزی از اراده خداوند خارج نیست. این مفهوم به عارفان یادآوری می‌کند که در عالم، همه‌چیز در دست خداوند است و انسان‌ها باید به تقدیر الهی اعتماد کنند و از آن درس‌های حکمت و نور بیاموزند.

لوح محفوظدر عرفان و حکمت اسلامی‌مفهومی‌بسیار عمیق و پرمعنا است که به معنای "کتاب ازلی" یا "لوح آسمانی" است. این مفهوم به عنوان یک مقام از عالم غیب شناخته می‌شود که تمامی‌امور و حوادث جهان از آغاز تا پایان در آن ثبت شده‌اند. در تعالیم اسلامی، لوح محفوظ در واقع به نشانه علم و اراده الهی است که پیش از خلق جهان، همه موجودات و حوادث را در آن ثبت کرده است.

معنای لغوی:

واژه "لوح" در زبان عربی به معنای صفحه یا تابلویی است که بر آن نوشته می‌شود. "محفوظ" به معنای حفظ شده یا نگه‌داری شده است. بنابراین، "لوح محفوظ" به معنای "صفحه‌ای که در آن همه چیز حفظ و نگهداری شده است" می‌باشد.

در قرآن و روایات:

در قرآن کریم، لوح محفوظ به‌طور غیرمستقیم در آیات مختلف اشاره شده است. یکی از آیات مهم که به این مفهوم اشاره دارد، آیه 22 سوره البروج است که می‌فرماید:

"بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِیدٌ فِى لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ"
ترجمه: "بلکه این قرآن گرامی‌در لوح محفوظ است."

این آیه نشان می‌دهد که قرآن نیز در لوح محفوظ قرار دارد، و به همین ترتیب، تمامی‌اسرار و حکمت‌های عالم از ابتدا تا انتها در این لوح ثبت شده‌اند.

معنای عرفانی و فلسفی:

در عرفان اسلامی، لوح محفوظ به‌طور ویژه به عنوان جایی از علم الهی شناخته می‌شود که در آن تمامی‌مقدرات و سرنوشت‌ها، از گذشته تا آینده، ثبت شده است. این ثبت، نه به معنای محدود کردن اراده انسان‌ها، بلکه به‌عنوان یک نمایش از علم نامحدود و پیشین الهی است. به عبارت دیگر، در نظر عرفا، لوح محفوظ ازلی است و همه‌چیز از پیش دانسته و مقرر است. از دیدگاه عرفانی، انسان‌ها باید این حقیقت را درک کنند که اراده و تدبیر الهی بر همه‌چیز حاکم است و انسان در این میان تنها به انتخاب خود در مسیر تکامل روحانی گام می‌نهد.

ارتباط با تقدیر و سرنوشت:

در بسیاری از متون عرفانی، لوح محفوظ به نوعی با تقدیر و سرنوشت انسانی مرتبط است. این بدان معناست که همه‌چیز از پیش نوشته شده است و هیچ حادثه‌ای بدون اراده الهی رخ نمی‌دهد. ولی این بدان معنا نیست که انسان فاقد آزادی اراده است؛ در عوض، انسان‌ها مسئولیت دارند تا در مسیر الهی حرکت کنند و درک کنند که آزادی واقعی در هماهنگی با اراده الهی است.

تفاسیر صوفیانه:

صوفیان به‌ویژه در آثار بزرگان عرفانی مانند مولانا، سعدی، و ابن‌عربی، لوح محفوظ را به عنوان نمادی از علم بی‌پایان و رحمت الهی می‌بینند. ابن‌عربی در آثارش به این نکته اشاره می‌کند که عالم، از جمله انسان‌ها، در اصل از لوح محفوظ بیرون نیستند و همه‌چیز از لحظه آفرینش در این لوح ثبت شده است.

مفهوم در فضا و زمان:

عرفا معتقدند که لوح محفوظ هیچ ارتباطی به زمان و مکان ندارد؛ یعنی همه‌چیز در آن واحد در زمان‌ها و مکان‌های مختلف ثبت است و محدود به بعد زمانی نیست. از این رو، هر چیزی که در دنیا رخ می‌دهد، در این لوح ازلی از پیش نوشته شده و مورد علم و اراده الهی قرار گرفته است.

نتیجه‌گیری:

در مجموع، لوح محفوظ در عرفان به معنای قلمرو علم الهی است که همه‌چیز را در آن ثبت کرده و هیچ‌چیزی از آن غایب نیست. این مفهوم نه تنها از جنبه متافیزیکی و معنوی اهمیت دارد بلکه به انسان‌ها یادآوری می‌کند که همه‌چیز تحت تدبیر و مشیت الهی است و انسان باید در مسیر تسلیم به اراده الهی حرکت کند تا به حقیقت و کمال دست یابد.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 6
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 10:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی نیستان وحدت


نیستان وحدت
در عالم ذر، در نیستان بودم
سر مست ز نور پاک یزدان بودم
از حضرت حق، امر هجرت آمد
در چرخ فرا ق، غرق دوران بودم

شرح رباعی:

رباعی «نیستان وحدت» به زبان شعر عرفانی و با نمادهایی پیچیده و عمیق، تجربه‌ی انسان در مراحل مختلف سلوک معنوی را بیان می‌کند. در این شعر، تصویری از جستجو برای حقیقت و رسیدن به خداوند، به همراه لحظات جدایی و رنج‌های ناشی از آن، به نمایش گذاشته می‌شود. بیایید به تحلیل اجزای این رباعی بپردازیم:

  1. «در عالم ذر، در نیستان بودم»:این مصراع به مفهومی‌از عرفان اشاره دارد که به «عالم ذر» معروف است. عالم ذر به زمانی قبل از آفرینش جسمانی انسان و به عهدی که در آن روح‌های انسان‌ها با خداوند قرارداد بستند، اشاره دارد. در اینجا، «نیستان» به معنای مکانی است که انسان در آنجا با خداوند یکی بوده و به وحدت رسیده است. در حقیقت، این مصراع بیانگر حالتی است که پیش از تولد به حقیقت واحد و اصلی متصل بوده‌ایم و در آنجا آرامش و سرمستی وجود داشته است.

  2. «سرمست ز نور پاک یزدان بودم»:این مصراع به معنای درخشش نور الهی است که در اینجا به عنوان «نور پاک یزدان» معرفی می‌شود. «سرمست» یعنی مست و غرق در این نور الهی بودن، که به وضوح در تصاویر عرفانی به عنوان نشانه‌ای از اتصال کامل به حقیقت الهی آمده است. این تصویر نشان می‌دهد که در این مرحله، فرد روحی سرشار از نور و آرامش داشته و به وحدت با خداوند نزدیک بوده است.

  3. «از حضرت حق، امر هجرت آمد»:در این بخش، «حضرت حق» به خداوند اشاره دارد و «امر هجرت» به فرمان خدا برای ترک آن حال و ورود به دنیای مادی و جسمانی اشاره دارد. هجرت در اینجا به معنای ترک عالم وحدت (نیستان) و ورود به عالم کثرت (دنیا و جسم) است. این مفهوم همانطور که در قرآن و دیگر متون عرفانی آمده، حرکت از حالتِ اصل و وحدت به سمت تنوع و کثرت‌های دنیوی است.

  4. «در چرخ فراق، غرق دوران بودم»:این مصراع به حالتی از فراق و جدایی از آن وحدت اولیه اشاره دارد که در آن فرد دچار رنج و درد جدایی شده است. «چرخ فراق» اشاره به چرخش زمان و دنیا دارد که انسان را از وحدت دور کرده است. «غرق دوران» نیز به معنای غرق شدن در زمان و دنیای مادی است که از حالتِ روحانی اولیه دور می‌افتد و احساس جدایی و رنج از خداوند به‌وجود می‌آید. در اینجا، «دوران» نماد گذر زمان و تجربه‌ای است که فرد در دنیا و کثرت‌ها می‌گذراند و در آن گم می‌شود.

تحلیل کلی:

این رباعی به زیبایی مراحل سلوک عرفانی و سفر روحی از عالم وحدت به سوی عالم کثرت را شرح می‌دهد. این مسیر ابتدا با سرمستی و نورانیت همراه است، اما پس از هجرت از عالم اولیه، انسان وارد چرخ دنیوی می‌شود و در دنیای کثرت و فراق از حقیقت غرق می‌شود. در این سفر، درد و رنج جدایی از اصل، و از دست دادن آن حالت پاک و نورانی، تجربه‌ای است که همه انسان‌ها در جستجوی حقیقت و معنا باید آن را پشت سر بگذارند.

این رباعی ناظر به جستجو و تلاش انسان برای بازگشت به اصل و وحدت است و می‌تواند به عنوان تمثیلی از تلاش انسان برای درک معنای زندگی و رسیدن به خداوند تعبیر شود.

نیستان وحدت در عرفان

"نیستان وحدت"یکی از مفاهیم عمیق عرفانی است که به مقام ازلی وحدت هستی و سرمنشأ وجوداشاره دارد. این اصطلاح، به‌ویژه در عرفان مولوی و عرفای وحدت‌الوجودیمعنای خاصی پیدا می‌کند.


۱. ریشه‌ی اصطلاح و ارتباط آن با نی و مثنوی مولانا

مولانا در آغاز مثنوی معنوی، نی را نمادی از روح انسانمی‌داند که از اصل خویش، یعنی نیستانجدا شده است:

بشنو این نی چون شکایت می‌کند / از جدایی‌ها حکایت می‌کند

🔹 در اینجا، "نی" نماد روح انسانیاست و "نیستان" همان عالم وحدت الهیاست که روح از آن جدا شده و به عالم ناسوت (دنیا) فرود آمده است.

🔹 پس "نیستان وحدت"، همان جایگاه نخستین روح است که پیش از هبوط به عالم خاک، در وحدت مطلق با خداوند قرار داشت.


۲. نیستان وحدت در عرفان ابن عربی و مفهوم وحدت وجود

🔹 در مکتب وحدت وجود(عرفان ابن عربی و پیروانش)، تمام هستی تجلی یگانه‌ی حق است.
🔹 قبل از اینکه ارواح به عالم کثرت وارد شوند، در وحدت محضبودند. این مقام همان نیستان وحدتاست.
🔹 سالک در مسیر سلوک عرفانی، از کثرت به وحدت بازمی‌گرددو دوباره به همان مقام فنا در حق (نیستان وحدت) می‌رسد.


۳. نیستان وحدت و مفهوم فنا و بقا

🔹 "نیستان وحدت" را می‌توان مقام فنادر وحدت دانست. یعنی مرحله‌ای که سالک دیگر برای خود وجودی مستقل نمی‌بیند و تنها حق را مشاهده می‌کند.
🔹 در این مقام، "من" از بین می‌رود و تنها حقیقت الهی باقی می‌ماند.

فنا:سالک از خودی خود محو می‌شود.
بقا:پس از فنا، وجود او در حق باقی می‌ماند و در وحدت ازلی غرق می‌شود.

پس، نیستان وحدت همان سرچشمه‌ی ازلی هستی است که روح از آن جدا شده و در آرزوی بازگشت به آن است.


۴. کاربرد نیستان وحدت در شعر عرفانی

🔹 بسیاری از عرفا از این مفهوم در شعر خود استفاده کرده‌اند:

مولانا:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش

بیدل دهلوی:
ما را ز نیستان عدم ساخت، نوای عشق / این زمزمه از روز ازل در سخن آمد

🔹 مثال برای شعر جدید با "نیستان وحدت":

زین خاک‌نشینان، سفر باید کرد
تا باز روم سوی نیستان وحدت

از ناله‌ی نی، بوی جانان آید
بازم ببرید از جهان، نیستان وحدت


۵. جمع‌بندی

نیستان وحدت همان مبدأ ازلی ارواح است، جایی که همه در وحدت محض با حق بودند.
روح انسان، همچون نی، از این نیستان جدا شده و اکنون در حسرت بازگشت به آن است.
سیر و سلوک عرفانی، بازگشتی از کثرت دنیا به وحدت نیستان است.

اگر بخواهید، می‌توانم با این مفهوم یک رباعی اختصاصی برای شما بسازم! نظر شما چیست؟

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 11
يکشنبه 13 بهمن 1403 زمان : 10:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

در عرفان، «شمشیر عشق» یکی از نمادهای بسیار عمیق و پیچیده است که در شعر و ادبیات عرفانی، به ویژه در آثار مولانا، حافظ و دیگر بزرگان، به طور مکرر به آن اشاره شده است. این نماد به عنوان یک وسیله‌ی معنوی و روحانی برای شکستن موانع درونی و رسیدن به حقیقت و وصال با معشوق حقیقی یعنی خداوند، به کار می‌رود.

ماهیت شمشیر عشق در عرفان

شمشیر عشق در عرفان به عنوان یک نیروی قدرتمند، شجاعانه و بی‌رحم توصیف می‌شود که تمام وابستگی‌ها و تعلقات دنیوی، تصورات غلط و ایگو (خودخواهی) را از بین می‌برد. این شمشیر، نه تنها به عنوان یک وسیله برای نابودی، بلکه به عنوان ابزاری برای رهایی و آزادی از بندهای مادی و معنوی در نظر گرفته می‌شود. در این معنا، شمشیر عشق دو ویژگی اساسی دارد:

  1. تخریب: این شمشیر به صورت نمادین نشان‌دهنده‌ی نیرویی است که انسان را از محدودیت‌های دنیوی و نفس‌پرستی رها می‌کند. عشق واقعی در عرفان، همه‌ی تعلقات، خودخواهی‌ها و اشتباهات انسان را برطرف کرده و او را از تمامی‌دنیای ظاهری و کاذب جدا می‌سازد.

  2. ساخت و تحول: پس از تخریب، شمشیر عشق فرد را به یک مرحله‌ی جدید و پاک از کمال و رهایی می‌رساند. این عشق، که در دل انسان شعله‌ور است، به جای تمامی‌زشتی‌ها، زیبایی‌های روحانی و حقیقت مطلق را جایگزین می‌کند.

شمشیر عشق در آثار مولانا

مولانا جلال‌الدین بلخی یکی از شاعران بزرگ عرفانی است که مفهوم «شمشیر عشق» را به‌طور عمیق در آثار خود بیان کرده است. در مثنوی معنوی، مولانا بارها از عشق به‌عنوان نیرویی برتر یاد می‌کند که انسان را از خودخواهی‌های مادی رها می‌سازد و به سوی حقیقت و اتحاد با خدا سوق می‌دهد. او عشق را به عنوان نیرویی می‌داند که به انسان توانایی می‌دهد تا بر تمامی‌موانع درونی و بیرونی غلبه کند.

در یکی از اشعار مشهور مولانا آمده است:

«عشق است که ما را به خویش می‌کشاند،
همچون شمشیری که دل‌ها را می‌شکند.»

در اینجا، شمشیر عشق نماد از نیرویی است که با شدت و شجاعت، دل‌ها را از تمامی‌تعلقات دنیوی و خودخواهی‌ها پاک می‌کند.

تعامل عشق و عقل

در عرفان، عقل به عنوان عامل محدودکننده و تنگ‌نظر شناخته می‌شود، در حالی که عشق به عنوان نیروئی آزادکننده، انسان را از محدودیت‌های عقل مادی و قید و بندهای دنیا آزاد می‌کند. شمشیر عشق نه تنها عقل را شکست می‌دهد بلکه انسان را از تسلط افکار و تحلیل‌های محدود رها کرده و او را به مقام آگاهی معنوی می‌رساند.

لزوم تسلیم در برابر شمشیر عشق

در مسیر عرفانی، تسلیم شدن در برابر عشق به معنای تسلیم شدن در برابر خداوند است. فرد باید از تمامی‌خودخواهی‌ها و تفکرات سطحی دست بکشد تا بتواند از این شمشیر بهره ببرد. تسلیم به این عشق، یعنی پذیرش درد و رنجی که در مسیر عشق به انسان تحمیل می‌شود، زیرا عشق حقیقی در عرفان، هرچند که در ظاهر دردناک و شکننده است، در باطن باعث پاکسازی روح انسان می‌شود.

نتیجه شمشیر عشق

در نهایت، نتیجه شمشیر عشق، نه تنها نابودی نفس و خودخواهی است، بلکه انسان را به درجه‌ای از کمال و آرامش روحی می‌رساند که در آن هیچ‌چیز جز خداوند نمی‌ماند. این شمشیر، هرچند دردناک و ویرانگر است، اما هدف آن تنها تخریب درونی انسان است تا او به خداوند نزدیک‌تر شود و در نهایت، به حقیقت و اتحاد با معشوق برسد.

در نتیجه، شمشیر عشق در عرفان به عنوان ابزاری برای شکستن بندهای دنیوی و رسیدن به حقیقت و وحدت با خداوند در نظر گرفته می‌شود و تمام دردها و رنج‌های آن، در نهایت انسان را به کمال و روشنایی می‌رساند.

بازدید : 8
يکشنبه 13 بهمن 1403 زمان : 10:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

در عرفان، «شمشیر عشق» یکی از نمادهای بسیار عمیق و پیچیده است که در شعر و ادبیات عرفانی، به ویژه در آثار مولانا، حافظ و دیگر بزرگان، به طور مکرر به آن اشاره شده است. این نماد به عنوان یک وسیله‌ی معنوی و روحانی برای شکستن موانع درونی و رسیدن به حقیقت و وصال با معشوق حقیقی یعنی خداوند، به کار می‌رود.

ماهیت شمشیر عشق در عرفان

شمشیر عشق در عرفان به عنوان یک نیروی قدرتمند، شجاعانه و بی‌رحم توصیف می‌شود که تمام وابستگی‌ها و تعلقات دنیوی، تصورات غلط و ایگو (خودخواهی) را از بین می‌برد. این شمشیر، نه تنها به عنوان یک وسیله برای نابودی، بلکه به عنوان ابزاری برای رهایی و آزادی از بندهای مادی و معنوی در نظر گرفته می‌شود. در این معنا، شمشیر عشق دو ویژگی اساسی دارد:

  1. تخریب: این شمشیر به صورت نمادین نشان‌دهنده‌ی نیرویی است که انسان را از محدودیت‌های دنیوی و نفس‌پرستی رها می‌کند. عشق واقعی در عرفان، همه‌ی تعلقات، خودخواهی‌ها و اشتباهات انسان را برطرف کرده و او را از تمامی‌دنیای ظاهری و کاذب جدا می‌سازد.

  2. ساخت و تحول: پس از تخریب، شمشیر عشق فرد را به یک مرحله‌ی جدید و پاک از کمال و رهایی می‌رساند. این عشق، که در دل انسان شعله‌ور است، به جای تمامی‌زشتی‌ها، زیبایی‌های روحانی و حقیقت مطلق را جایگزین می‌کند.

شمشیر عشق در آثار مولانا

مولانا جلال‌الدین بلخی یکی از شاعران بزرگ عرفانی است که مفهوم «شمشیر عشق» را به‌طور عمیق در آثار خود بیان کرده است. در مثنوی معنوی، مولانا بارها از عشق به‌عنوان نیرویی برتر یاد می‌کند که انسان را از خودخواهی‌های مادی رها می‌سازد و به سوی حقیقت و اتحاد با خدا سوق می‌دهد. او عشق را به عنوان نیرویی می‌داند که به انسان توانایی می‌دهد تا بر تمامی‌موانع درونی و بیرونی غلبه کند.

در یکی از اشعار مشهور مولانا آمده است:

«عشق است که ما را به خویش می‌کشاند،
همچون شمشیری که دل‌ها را می‌شکند.»

در اینجا، شمشیر عشق نماد از نیرویی است که با شدت و شجاعت، دل‌ها را از تمامی‌تعلقات دنیوی و خودخواهی‌ها پاک می‌کند.

تعامل عشق و عقل

در عرفان، عقل به عنوان عامل محدودکننده و تنگ‌نظر شناخته می‌شود، در حالی که عشق به عنوان نیروئی آزادکننده، انسان را از محدودیت‌های عقل مادی و قید و بندهای دنیا آزاد می‌کند. شمشیر عشق نه تنها عقل را شکست می‌دهد بلکه انسان را از تسلط افکار و تحلیل‌های محدود رها کرده و او را به مقام آگاهی معنوی می‌رساند.

لزوم تسلیم در برابر شمشیر عشق

در مسیر عرفانی، تسلیم شدن در برابر عشق به معنای تسلیم شدن در برابر خداوند است. فرد باید از تمامی‌خودخواهی‌ها و تفکرات سطحی دست بکشد تا بتواند از این شمشیر بهره ببرد. تسلیم به این عشق، یعنی پذیرش درد و رنجی که در مسیر عشق به انسان تحمیل می‌شود، زیرا عشق حقیقی در عرفان، هرچند که در ظاهر دردناک و شکننده است، در باطن باعث پاکسازی روح انسان می‌شود.

نتیجه شمشیر عشق

در نهایت، نتیجه شمشیر عشق، نه تنها نابودی نفس و خودخواهی است، بلکه انسان را به درجه‌ای از کمال و آرامش روحی می‌رساند که در آن هیچ‌چیز جز خداوند نمی‌ماند. این شمشیر، هرچند دردناک و ویرانگر است، اما هدف آن تنها تخریب درونی انسان است تا او به خداوند نزدیک‌تر شود و در نهایت، به حقیقت و اتحاد با معشوق برسد.

در نتیجه، شمشیر عشق در عرفان به عنوان ابزاری برای شکستن بندهای دنیوی و رسیدن به حقیقت و وحدت با خداوند در نظر گرفته می‌شود و تمام دردها و رنج‌های آن، در نهایت انسان را به کمال و روشنایی می‌رساند.

بازدید : 9
يکشنبه 13 بهمن 1403 زمان : 10:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی سروش غیب

باسمه تعالی
سروش غیب
هر کس که شود مظهرِ آیات خداوند،
بر جان و دلش نورِ عنایات خداوند.
یابد ز خدا رحمت و الطاف فراوان،
از غیب رسد، لطف و کرامات خداوند.

در اینجا شرح هر مصرع به‌طور جداگانه آمده است:

  1. "هر کس که شود مظهرِ آیات خداوند": این مصرع اشاره دارد به فردی که خود را در مسیر شناخت خداوند قرار می‌دهد و آیات الهی را در زندگی خود نمایان می‌کند. او به عنوان مظهر آیات خداوند در جهان ظاهر می‌شود؛ یعنی آنچه که خداوند در قرآن یا نشانه‌های طبیعت بیان کرده است، در اعمال و روحیات او تجلی می‌یابد.

  2. "بر جان و دلش نورِ عنایات خداوند": در این مصرع، گفته می‌شود که وقتی فردی به مظهر آیات خداوند تبدیل می‌شود، دل و جان او از نور الهی پر می‌شود. این نور نه تنها یک روشنایی ظاهری، بلکه معنوی است که در نتیجه عنایات خداوند به او داده می‌شود و سبب راهنمایی و هدایت او می‌شود.

  3. "یابد ز خدا رحمت و الطاف فراوان": در این قسمت اشاره به دریافت رحمت و الطاف الهی است. فردی که در مسیر مظهریت آیات خداوند قرار گرفته است، از سوی خداوند رحمت و بخشش‌های فراوانی دریافت می‌کند که این الطاف در زندگی او به‌صورت نعمت‌ها، آرامش‌ها و راهنمایی‌های معنوی خود را نشان می‌دهد.

  4. "از غیب رسد، لطف و کرامات خداوند": این مصرع اشاره دارد به جنبه غیبی و فراطبیعی لطف‌های خداوند. این لطف‌ها و کرامات از دنیای غیب و غیر محسوس به انسان می‌رسد و به‌طور آشکار از دنیای مادّی و محسوس قابل درک نیست. این کرامات و لطف‌ها در قالب نشانه‌ها و موهبت‌های معنوی به فرد داده می‌شود.

خلاصه:

این اشعار در نهایت به این معنا اشاره دارد که انسان‌های متعهد به خدا و مظهریت آیات الهی، از سوی خداوند رحمت، نور، و لطف‌های فراوانی دریافت می‌کنند که این بخشش‌ها نه تنها در سطح ظاهری، بلکه در سطح غیبی و معنوی نیز تجلی می‌یابند.

سروش غیب در عرفان اسلامی

سروش غیبیکی از مفاهیم کلیدی در عرفان اسلامی‌است که به الهام یا ندایی از عالم غیب اشاره دارد که مستقیماً به قلب یا ضمیر عارف می‌رسد. این اصطلاح بیشتر در متون عرفانی و ادبی به‌ویژه در آثار شاعرانی چون مولانا، عطار، حافظ و ابن عربیبه کار رفته است.

۱. تعریف و ماهیت سروش غیب

سروشدر لغت به معنای پیام و فرشته‌ی وحی است و غیببه امری نادیدنی و پنهان اشاره دارد. بنابراین، سروش غیب به ندایی ملکوتی و الهامی‌از عالم ماوراء تعبیر می‌شود که درون انسان را به سوی حقیقت راهنمایی می‌کند.

در عرفان، سروش غیب نوعی از کشف و شهودمحسوب می‌شود که عارف بدون واسطه‌ی حواس ظاهری، از طریق درون خود، پیام‌هایی را از عالم بالا دریافت می‌کند. این پیام‌ها می‌توانند به‌صورت الهام، اشراق، ندای درونی یا مکاشفهباشند و معمولاً در لحظات خلوت، ذکر، مراقبه و جذبه‌های عرفانی تجربه می‌شوند.

۲. تفاوت سروش غیب با وحی و الهام

  • وحی:مختص پیامبران است و واسطه‌ای برای انتقال پیام الهی به بشر می‌باشد.
  • الهام:می‌تواند برای هر فردی رخ دهد اما شدت و عمق آن متفاوت است.
  • سروش غیب:نوعی الهام خاص است که تنها برای عارفان، اولیا و سالکان راه حقیقترخ می‌دهد و آن‌ها را در مسیر معرفت یاری می‌دهد.

۳. ویژگی‌های سروش غیب در عرفان

  1. منبع الهی و ملکوتی:از عالم غیب سرچشمه می‌گیرد و حقیقت را بر قلب عارف آشکار می‌سازد.
  2. ناگهانی و درونی:برخلاف یادگیری عادی، به‌صورت غیرمنتظره و بدون واسطه دریافت می‌شود.
  3. راهنمای سلوک:موجب هدایت عارف در مسیر معنویت و نزدیکی به حقیقت می‌شود.
  4. پوشیده و رمزآلود:ممکن است در قالب خواب، ندا، یا احساس شهودی رخ دهد و درک آن نیازمند طهارت روح است.
  5. متفاوت با تصورات ذهنی:برخلاف تخیلات معمول، سروش غیب حقیقتی از عالم معنا را آشکار می‌کند.

۴. نمونه‌هایی از سروش غیب در متون عرفانی

الف) در آثار مولانا

مولانا در مثنوی معنویبارها از سروش غیب یاد می‌کند و آن را ندای حقیقت و راهنمای سالکان می‌داند:

«چون‌که سروش غیب گوید به سِر / خامُش که نهفته بهتر آید بَر»
(وقتی که ندای غیبی درونت را هدایت می‌کند، خاموش باش، زیرا حقیقت در خاموشی بهتر آشکار می‌شود.)

در جایی دیگر، مولانا سروش غیب را نشانه‌ای از وصال با معشوق الهی می‌داند:

«زین غیب سروش آمد کای دل / این عشق چه سودا چه هوس بود»
(ندای غیب رسید که‌‌‌ای دل، این عشقی که داری، آیا تنها یک هوس است یا حقیقتی فراتر؟)

ب) در اشعار حافظ

حافظ نیز به سروش غیب اشاره کرده و آن را منبع الهامات روحانی می‌داند:

«سحرگه رهروی در سرزمینی / همی‌گفت این معما با قرینی
که‌‌‌ای صوفی شراب آن گه شود صاف / که در شیشه بماند اربعینی
بدین ترتیب سروش غیب گوید / رموزی کاندرین دفتر نبینی»

(در سحرگاه، رهروی با همدمی‌رازآلود سخن می‌گفت، و سروش غیب به او اسراری گفت که در هیچ کتابی یافت نمی‌شود.)

ج) در آثار ابن عربی

ابن عربی در کتاب فصوص الحکم، سروش غیب را نوعی دریافت مستقیم از حقایق الهی می‌داند که در حالات فنا و بقا به عارف الهام می‌شود. او معتقد است که این نداها می‌توانند به‌صورت نداهای درونی، اشراقات قلبی یا حتی رویای صادقه ظاهر شوند.

۵. سروش غیب و ارتباط آن با مکاشفه و اشراق

سروش غیب را می‌توان نوعی از مکاشفهدانست، زیرا در آن حقیقتی از عالم معنا برای فرد کشف می‌شود. این موضوع به نظریه اشراق سهروردینزدیک است که معتقد بود انسان می‌تواند از طریق تهذیب نفس و سیر و سلوک، به نور معرفت دست یابد.

۶. تأثیر سروش غیب بر سالک و عارف

  • تحول روحی:سالک پس از دریافت سروش غیب، تغییرات عمیقی در درون خود احساس می‌کند.
  • تثبیت در مسیر حق:این نداها موجب تقویت ایمان و یقین عارف به راهی که می‌پیماید می‌شود.
  • آگاهی از اسرار:برخی عارفان معتقدند که سروش غیب می‌تواند پرده از برخی رازهای هستی بردارد.

۷. نتیجه‌گیری

سروش غیب یکی از مهم‌ترین تجارب معنوی در عرفان است که به‌عنوان راهنمای درونی، عارف را به سوی حقیقت مطلق هدایت می‌کند. این تجربه، گرچه شبیه به الهام و مکاشفه است، اما ویژگی‌های خاصی دارد که آن را از سایر اشکال دریافت‌های معنوی متمایز می‌کند.

اگر به عرفان و مفاهیم مرتبط با سروش غیب علاقه دارید، می‌توانم نمونه‌های بیشتری از اشعار و دیدگاه‌های عرفا را در این زمینه ارائه دهم.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 10
يکشنبه 13 بهمن 1403 زمان : 10:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

با کمال میل! در اینجا شرح هر مصرع به‌طور جداگانه آمده است:

  1. "هر کس که شود مظهرِ آیات خداوند": این مصرع اشاره دارد به فردی که خود را در مسیر شناخت خداوند قرار می‌دهد و آیات الهی را در زندگی خود نمایان می‌کند. او به عنوان مظهر آیات خداوند در جهان ظاهر می‌شود؛ یعنی آنچه که خداوند در قرآن یا نشانه‌های طبیعت بیان کرده است، در اعمال و روحیات او تجلی می‌یابد.

  2. "بر جان و دلش نورِ عنایات خداوند": در این مصرع، گفته می‌شود که وقتی فردی به مظهر آیات خداوند تبدیل می‌شود، دل و جان او از نور الهی پر می‌شود. این نور نه تنها یک روشنایی ظاهری، بلکه معنوی است که در نتیجه عنایات خداوند به او داده می‌شود و سبب راهنمایی و هدایت او می‌شود.

  3. "یابد ز خدا رحمت و الطاف فراوان": در این قسمت اشاره به دریافت رحمت و الطاف الهی است. فردی که در مسیر مظهریت آیات خداوند قرار گرفته است، از سوی خداوند رحمت و بخشش‌های فراوانی دریافت می‌کند که این الطاف در زندگی او به‌صورت نعمت‌ها، آرامش‌ها و راهنمایی‌های معنوی خود را نشان می‌دهد.

  4. "از غیب رسد، لطف و کرامات خداوند": این مصرع اشاره دارد به جنبه غیبی و فراطبیعی لطف‌های خداوند. این لطف‌ها و کرامات از دنیای غیب و غیر محسوس به انسان می‌رسد و به‌طور آشکار از دنیای مادّی و محسوس قابل درک نیست. این کرامات و لطف‌ها در قالب نشانه‌ها و موهبت‌های معنوی به فرد داده می‌شود.

خلاصه:

این اشعار در نهایت به این معنا اشاره دارد که انسان‌های متعهد به خدا و مظهریت آیات الهی، از سوی خداوند رحمت، نور، و لطف‌های فراوانی دریافت می‌کنند که این بخشش‌ها نه تنها در سطح ظاهری، بلکه در سطح غیبی و معنوی نیز تجلی می‌یابند.

بازدید : 11
يکشنبه 13 بهمن 1403 زمان : 10:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی مرغ جان

مرغ جان
مرغ دل پر می‌زند سوی وصال
در دل شب، در پی نور و کمال
کی شود مرغ دلم گردد رها؟
پر کشد سوی فلاح و ذوالجلال

شعر شما بسیار زیبا و پر از مفاهیم عرفانی و معنوی است. در اینجا، شرح مفصلهر مصرع از شعر آورده‌ام:


1. "مرغ دل پر می‌زند سوی وصال"

در این مصرع، «مرغ دل» نمادی از روح انساناست. تصویر "مرغ دل" در ادبیات عرفانی معمولاً به معنی روح جویای حقیقتاست که در پی پرواز به سوی هدفی برتر حرکت می‌کند. «پر می‌زند» به معنای تلاش برای حرکت و جست‌وجو است. «وصال» در اینجا به معنای وصل شدنبا حقیقت، خداوند، یا کمال نهایی است. در واقع، این مصرع نشان‌دهنده جست‌وجوی روح انسان در مسیر رسیدن به کمال و قرب الهی است.

2. "در دل شب، در پی نور و کمال"

در این مصرع، شببه عنوان نماد خلوت، جست‌وجو، و تلاش معنویمطرح می‌شود. در شب، انسان از دنیا و مادیات فاصله می‌گیرد و به درون خود می‌نگرد. این حالت در شعرهای عرفانی معمولاً نماد جست‌وجو برای نور و حقیقتاست. «نور» به معنای آگاهی، هدایت الهی، و حقیقتاست که در مسیر کمال یافت می‌شود. «کمال» به معنای رسیدن به تمامیت، رشد معنوی، و درک عمیق از حقیقتاست.

3. "کی شود مرغ دلم گردد رها؟"

این مصرع نشان‌دهنده تمنا و دلتنگیروح برای رهایی است. «مرغ دل» که همان روح است، در «قفس» محدودیت‌های مادی یا ذهنی به‌سر می‌برد. شاعر در اینجا از خود می‌پرسد که چه زمانی این روح از این محدودیت‌ها آزاد می‌شود؟ این سوال حاکی از انتظارو آرزوبرای آزادی و رهایی از شرایط محدود دنیوی و رسیدن به کمال است.

4. "پر کشد سوی فلاح و ذوالجلال"

در این مصرع، «پر کشیدن» به معنای حرکت یا پرواز روح به سوی هدف نهایی است. «فلاح»به معنای رستگاری، نیک‌بختی، و موفقیت معنویاست. اینجا به این نکته اشاره دارد که هدف نهایی روح انسان در جست‌وجوی حقیقت و کمال، رسیدن به رستگاری است. «ذوالجلال» یکی از صفات خداوند است که به عظمت و جلال خداونداشاره دارد. در اینجا، «فلاح» و «ذوالجلال» به‌طور نمادین بیان می‌کنند که روح انسان در مسیر خود به سمت خداوند حرکت می‌کند و در نهایت به جلال و عظمت الهی می‌رسد.


جمع‌بندی:

شعر شما مسیر جست‌وجوی روح انسان برای رستگاری، کمالو وصال با حقیقترا به تصویر می‌کشد. از تصویر «مرغ دل» به عنوان نماد روح استفاده کرده‌اید که در جست‌وجوی آزادی و حقیقت است. «دل شب» نماد خلوت و درون‌نگری است که روح در این فضای معنوی در پی نور و کمالمی‌گردد. سوال در مصرع سوم به دلتنگی و آرزوی رهایی اشاره دارد، و در پایان، در مصرع چهارم، اشاره به مقصد نهایی روح در فلاحو رسیدن به جلال الهیاست.

این شعر یک سفر معنوی را ترسیم می‌کند که از جست‌وجو و آرزو آغاز شده و در نهایت به رستگاری و نزدیکی به خداوند می‌انجامد.

در دیدگاه عرفان اسلامی، مرغ جان به عنوان یک استعاره عمیق و پیچیده برای روح انسان مطرح می‌شود که در جستجوی کمال و وصال به حقیقت الهی است. این استعاره در آثار بزرگان عرفان و شعرای فارسی‌زبان، مانند مولانا، شهاب‌الدین سهروردی، عطار نیشابوری، و حافظ، به شکل‌های مختلفی تبیین شده است.

۱. مرغ جان به عنوان روح انسان:

در عرفان، روح انسان به مثابه یک مرغ است که در دنیای مادی گرفتار است. این روح به عنوان مرغی در قفس جسمانی قرار دارد و از این قفس که نماد دنیا و محدودیت‌های مادی است، آرزو دارد که به آزادی و رهایی برسد. قفس به معنای محدودیت‌های دنیوی است، که شامل خواسته‌های جسمانی، تعلقات دنیوی، و محدودیت‌های عقلانی انسان است. مرغ جان در درون خود تمایل به پرواز به سوی آسمان‌های معنوی و الهی دارد، که در این معنا پرواز به سوی حقیقت و وصل به خداوند تعبیر می‌شود.

۲. جستجوی معشوق الهی:

در عرفان اسلامی، معشوق اصلی و هدف نهایی برای روح، خداوند است. مرغ جان در جستجوی معشوق خود است و این جستجو نماد میل بی‌پایان و اشتیاق روح به وصال با حقیقت است. این اشتیاق، همانطور که در شعرهای مولانا آمده، شوقی است که نمی‌تواند به چیزی جز اتحاد با خداوند راضی شود. روح انسان، همانند مرغی که در تلاش است تا به خانه‌ای که در آن آرامش و رهایی است پرواز کند، می‌خواهد به حقیقتی که در ذات الهی است، برسد.

۳. رهایی از دنیای مادی:

مرغ جان که در قفس دنیا و بدن گرفتار است، در نهایت باید از این قفس رهایی یابد. در عرفان، این رهایی به معنای دوری از تعلقات مادی، نفس و خواسته‌های دنیوی است. مرغ جان باید از قفس جسمانی خود آزاد شود و پرواز کند تا به معشوق خود برسد. این آزادسازی از قفس، نمادی از تصفیه نفس و رهایی از خودخواهی‌ها و تعلقات مادی است. از این رو، در عرفان، انسان باید از خود عبور کند و به حقیقتی که در خداوند نهفته است، دست یابد.

۴. مسیر تکامل معنوی:

مرغ جان نمادی از مسیری است که روح انسان در طی آن از مرحله پایین‌تری به مراحل عالی‌تر می‌رود. این مسیر مشابه به پرواز مرغ است که ابتدا در قفس است، اما با پرورش روح و تزکیه نفس، می‌تواند از قفس خود آزاد شود. این تکامل معنوی از طریق عبادت، ریاضت، محبت به خداوند، دل‌سپاری به معشوق الهی، و در نهایت رسیدن به مرحله فناء فی‌الله (فنا شدن در خداوند) تحقق می‌یابد.

۵. پیوستگی با مفهوم «وصل» و «فراق»:

در عرفان اسلامی، به ویژه در آثار مولانا، مرغ جان در مفهوم وصل و فراق به تصویر کشیده می‌شود. وصل به معنای رسیدن به اتحاد با خداوند و فراق به معنای جدایی از معشوق است. مرغ جان با فراق از معشوق در قفس قرار دارد و آرزوی وصل به او را در دل دارد. این مفهوم در آثار عرفانی به عنوان یکی از مفاهیم بنیادین در مسیر روحانی انسان مورد توجه قرار گرفته است. وصل به خداوند نه تنها به معنای شناخت حقیقت بلکه به معنای تجربه مستقیم حضور الهی در درون انسان است.

۶. پرواز روح به سوی وحدت:

در نهایت، پرواز مرغ جان به سوی آسمان نماد وحدت است. این وحدت همانطور که در عرفان تصریح می‌شود، با وحدت وجود و فناء فی‌الله ارتباط دارد. در این مرحله، روح انسانی به حقیقت واحد و مطلق می‌رسد و دیگر از تکثر و تفاوت‌های دنیوی فاصله گرفته است. مرغ جان دیگر به هیچ قفسی تعلق ندارد و در آسمان حقیقت در حرکت است.

در مجموع، مرغ جان در عرفان اسلامی‌نماد روح انسانی است که در جستجوی حقیقت و کمال به سوی خداوند حرکت می‌کند. این حرکت، که به نوعی در جستجوی رهایی از دنیای مادی و پیوستن به حقیقت الهی است، از مراحل مختلفی عبور می‌کند و نهایتاً به وصال و اتحاد با معشوق الهی منتهی می‌شود.

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 22
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 48
  • بازدید کننده امروز : 49
  • باردید دیروز : 437
  • بازدید کننده دیروز : 297
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 487
  • بازدید ماه : 513
  • بازدید سال : 2977
  • بازدید کلی : 3002
  • کدهای اختصاصی