loading...

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

بازدید : 12
دوشنبه 28 بهمن 1403 زمان : 11:12
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

هفت زنگار
۱.تکبر

کبر و هوس است، آفتِ جانِ بشر
بگذر ز خودت، بنگری نور بصر
ایثار کن و جان به خداوند سپار
تا جلوه دهد نورِ خدا، بارِ دگر

۲.حسد

حسادت موجب رنج است و کینه
کند خاموش نور حق به سینه
زیان باشد نصیب حاسد از عشق
ندارد سود و نفعی،پر هزینه

۳.حرص

در حرص جهان، کسی رها ناگردد
از جام طمع، کسی جدا ناگردد
آن کس که رضای حق کند او راضی
در طول حیات، بی صفا ناگردد
۴.غفلت

در مسیر عشق، غفلت سایه‌ای‌ست
یاد حق روشن کند دل، هدیه‌ای‌ست
دل اگر غافل شود از نور حق
دور گردد از حقیقت، لطمه‌‌‌ای ست
۵.محبت

محبت شعله‌ای از نور جانان
بود سرچشمه‌ی اسرار پنهان
هر آن کس پا نهد در وادی عشق
شود روشن دلش از نور یزدان

۶.دنیا پرستی

دنیا چو طلسمی‌است که افسونگر ماست
هر لحظه فریب دگری در سر ماست
چون موج سرابی که نماند به قرار
نقش و اثری نیست، به جز جوهر ماست

۷.خود خواهی
هر کس که ز خودخواهی خود دور شود
دل غرقِ صفای عشق و مسرور شود
بگذر ز هوس، که نور حق گردد ره
هر لحظه به دل، رهی به او نور شود

سراینده
دکتر علی رجالی
۱۴۰۳/۱۱/۲۷

بازدید : 12
دوشنبه 28 بهمن 1403 زمان : 10:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

هفت شهر مرهم
۱.ذکر

ذکر ما چون زمزمه با دلرباست
ذکر قلبی، در خفا و بی صداست
ذکر دیگر، در عمل آید پدید
یاد حق، ذکری فراتر از نداست

۲.دعا

گفت سجاد این سخن، در موقع ذکر خدا
استجابت می‌کندحق، هر تمنا هر دعا
گاه می‌گردد قبول و گاه بعدا مستجاب
گاه می‌گردد ذخیره، تا شود روز‌ی ادا

۳.صبر

صبر است طریق اهل تقوا و یقین
هر رنج و غمی به لطف او شد تسکین
از صبر رسد هر آنچه خواهی، بی‌شک
صبری که کنی، برد تو را در تمکین

۴.توبه

آن خدایی که بود توبه پذیر و غفار
می‌نماید به ما، دوری از دوزخ و نار
آن لباسی که بود بر تنمان از غفلت
سبب رنج و بلا گردد و خسران هر بار
۵.محبت

محبت شعله‌ای از نور جانان
بود سرچشمه‌ی اسرار پنهان
هر آن کس پا نهد در وادی عشق
شود روشن دلش از نور یزدان
۶.تفکر

تفکر پیشه کن در خلوت خویش
بیابی رمز و اسراری ز حق بیش
تفکر در جهان و خلقت و نور
نباشد غفلتی برشاه و درویش

۷.توکل

به ساحل می‌برد کشتیِ یزدان
ندارد آن تلاطم، موج و طوفان
توکل کن به یزدان، مظهرِ عشق
رها گردی ز آسیبِ و ز خسران

سراینده
دکتر علی رجالی
۱۴۰۳/۱۱/۲۸

بازدید : 33
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 15:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

رباعیات درباره راز آفرینش

۱.
از نیست برون آمدم از راهِ عدم
پیدا شدم از پرده‌ی پنهانِ قدم
رازِ من و تو چیست؟ تماشای جمال
کز عشق دمید ازل و شد عالم

۲.
خورشید تجلّی ز ازل شد پیدا
یک جلوه ز نورِ او بُد آغاز ما
چون موج به دریا همه باز آییم
این رازِ خلقتاست در این کهنه سرا

۳.
گفتند که هستی ز چه شد در عالم؟
از عشق برآمد، ز عدم شد مبهم
چون موج ز دریا به جهان آمده‌ایم
بازشده دریا، همه را می‌برد هم

۴.
از عشق سرشته‌اند ما را به یقین
شد خلقت ما جلوه‌ی آن نورِ مبین
این رازِ جهاناست که در لوحِ ازل
پنهان شده در سینه‌ی اهلِ یقین

۵.
خورشید ز عشق، نورِ خود را بخشید
هر ذره ز هستی به وجودی خندید
این رازِ نهان در دلِ عالم جاری‌ست
کز وحدت و عشق، کثرتی آفرید

اگر بخواهید، می‌توانم رباعیات بیشتری بسرایم.

۶.
راز ازل از پرده برون افتاده‌ست
هر ذره ز نور عشق، گلگون جاده‌ست
از نیست برآمدیم و در هست شدیم
این حکمتِ خلقت است، گنجی ساده‌ست

۷.
آغازِ جهان ز نورِ او شد پیدا
در سینه‌ی هر ذره بود او تنها
بیرون ز زمان و از مکان آمدیم
تا باز رویم، بی‌رخ او ننگریما

۸.
گفتند که رازِ هستی از چیست پدید؟
جز عشق نباشد، ز دگر باید برید
یک جلوه ز او بود که عالم زاد
باز آی، که این سِرّ هنوزست جدید

۹.
آیینه‌ی حق شد دلِ انسانِ سلیم
در سینه‌ی اوست آن حقیقت، آن حکیم
هر کس که بیابد رهِ خود در دلِ خویش
یابد که چه بود رازِ خلقت از قدیم

۱۰.
عشق آمد و بزمِ عدم را بگشاد
یک جلوه ز نورش همه عالم را داد
ما ذرّه‌ای از پرتوِ خورشیدِ وجود
در سیر به سوی او شدیم از بنیاد

۱۱.
چون قطره ز دریای وجود آمده‌ایم
با نَفْس، در این ره چه غبار آمده‌ایم
سرّ ازل این است که باز آییم
چون موج، به دریا ز فَکار آمده‌ایم

۱۲.
از نقطه‌ی عشق، عالم آمد به وجود
در سینه‌ی خاک، نورِ هستی بگشود
این رازِ نهان را به دلِ خود بنگر
کز وحدتِ او، کثرت آمد بدرود

۱۳.
در سینه‌ی ما، رازِ جهان بنهاده‌ست
هر ذره ز عشقِ او بسیّت افتاده‌ست
این راه، سفر از خود و پیوستن اوست
در هر نفسی، حکمتِ او بنیاده‌ست

۱۴.
خورشید تجلّی ز ازل تابنده‌ست
هر ذره ز عشقِ او به دل، جان‌بنده‌ست
این رازِ جهان، جز سفر از خود نیست
در سینه‌ی ما، چشمه‌ی او جوشنده‌ست

۱۵.
آغازِ وجود از رخِ او شد پیدا
هر ذره ز عشقِ او، همی‌گردد جا
رازِ ازل این است که ما باز شویم
چون قطره ز دریا، به همان کهنه سرا

اگر بخواهید، باز هم می‌توانم بسرایم.

۱۶.
از نقطه‌ی عشق، کائنات آمد پدید
یک جلوه ز آن، هزار عالم بخشید
رازِ ازل این بود که در سینه‌ی ما
آیینه‌ی او نقشِ حقیقت کشید

۱۷.
هستی ز عدم، پرده‌ی پنهان برداشت
از نورِ وجود، جلوه‌ای جان برداشت
این رازِ خلقت است که با یک تجلی
بی‌رنگِ عدم، رنگِ فراوان برداشت

۱۸.
چون موج ز دریا همه ما آمده‌ایم
در گردشِ این دایره پا آمده‌ایم
سرّ ازل این است که باز آن سو رویم
کز خاک برآمده، چرا آمده‌ایم؟

۱۹.
از نورِ ازل، عشق جهان را آراست
یک جلوه ز او، کائنات آمد راست
این رازِ وجود است که ما غرقِ عدم
یک لحظه ز نورِ رخِ او گشته حیاست

۲۰.
از عشق برون آمد و شد هستی نو
خورشید دمید از رخِ آن نورِ وضو
راز ازل این است که با یک نظرش
ذرات همه گشته ز رخسارِ او

۲۱.
در لوحِ ازل، رازِ نهان این بوده‌ست
هستی ز ازل جلوه‌ی آن بوده‌ست
ما آمدگانیم و رهِ بازگشت
این نکته‌ی آغاز و فَنان بوده‌ست

۲۲.
رازِ خلقت این است که پیدا شده‌ایم
در سینه‌ی هستی چو شکیبا شده‌ایم
یک لحظه نظر کن به دلِ آینه‌ات
بنگر که چرا در رهِ سودا شده‌ایم

۲۳.
این چرخ که سرگردانِ بی‌پایان است
راز ازلش عشقِ همان جانان است
هر ذره که از خاک برآید روزی
یک جلوه ز آن نورِ خداوندان است

۲۴.
رازِ ازل این است که ما سایه‌ی اوییم
در دایره‌ی عشق، همان آینه‌جوییم
جز عشق مپرس از سببِ هستی ما
ما قطره و او بحر، به سویش ره‌پوییم

۲۵.
از نیست برون آمد و هستی گردید
یک جلوه ز او، عالم و مستی گردید
این رازِ جهان است که در سینه‌ی ما
با نورِ ازل، مهرِ الستی گردید

۲۶.
در پرده‌ی هستی ز چه رو پیدا شد؟
رازِ ازل از عشقِ خدا افشا شد
هر چیز که بینی ز جمال است و جلال
کز جلوه‌ی او، کائنات اعلا شد

۲۷.
از عشق برآمدیم و بی‌او هیچیم
در گردشِ این دایره یکسر پیچیم
رازِ ازل این است که باز آییم
چون سایه ز خورشید، بر او درویچیم

۲۸.
در سینه‌ی ما رازِ ازل بنهاده‌ست
سرگشته‌ی عشقیم، دلم افتاده‌ست
این رازِ جهان نیست به گفتن پیدا
در عالمِ دل، صد هزاران جاده‌ست

۲۹.
راز ازل این است که ما نور شدیم
در دیده‌ی عشق، غرقِ مستور شدیم
این خاک همان اصلِ وجود است که ما
یک لحظه از آن، سوی او دور شدیم

۳۰.
از نقطه‌ی عشق، عالم آمد به وجود
در سینه‌ی خاک، نورِ هستی بگشود
این رازِ نهان را به دلِ خود بنگر
کز وحدتِ او، کثرت آمد بدرود

اگر بخواهید، همچنان ادامه می‌دهم.

بازدید : 41
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 15:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 92
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 15:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 15
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 15:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، یا ، ، ،

، ،
،
																				
،
،

، ، ،

بازدید : 12
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 15:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، یا ، ، ،

، ،
،
																				
،
،

، ، ،

بازدید : 13
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 15:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، یا ، ، ،

، ،
،
																				
،
،

، ، ،

بازدید : 14
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 15:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، یا ، ، ،

، ،
،
																				
،
،

، ، ،

بازدید : 12
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 15:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، یا ، ، ،

، ،
،
																				
،
،

، ، ،

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 6
  • بازدید کننده امروز : 6
  • باردید دیروز : 66
  • بازدید کننده دیروز : 59
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 534
  • بازدید ماه : 1169
  • بازدید سال : 6409
  • بازدید کلی : 6434
  • کدهای اختصاصی