loading...

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

بازدید : 13
شنبه 19 بهمن 1403 زمان : 11:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
عقل مستفاد
عقلی که رسد به قله‌ی علم و کمال
بگذارد ازین عالمِ اوهام و خیال
چون نورِ الهی به ضمیرش تابید
بی‌واسطه بیند رخِ معشوق، جلال

شرح و تفسیر رباعی "عقل مستفاد"

عقلی که رسد به قله‌ی علم و کمال
در این مصرع، به جایگاه والای عقل مستفاداشاره شده است. در فلسفه‌ی اسلامی، به‌ویژه در اندیشه‌های فارابی و ابن‌سینا، عقل مستفادبرترین مرحله‌ی عقل انسانی است که به بالاترین حد درک و شهود می‌رسد. "قله‌ی علم و کمال"کنایه از نهایت تکامل عقلی و معرفتی است، جایی که عقل از سطح دانش نظری فراتر رفته و به شهود حقیقت دست می‌یابد.

بگذارد ازین عالم اوهام و خیال
در اینجا، شاعر مرحله‌ی عبور عقل از دنیای محسوسات و خیالاترا توصیف می‌کند. از دیدگاه عرفانی، جهان مادی سایه‌ای از حقیقت است و عقل مستفاد زمانی به کمال می‌رسد که از اوهام و خیالات حسی فراتر رودو به درک حقایق مجرد دست یابد. این مصراع یادآور نظر افلاطوندرباره‌ی عالم مثلو همچنین دیدگاه ملاصدرادر باب حرکت جوهری است که انسان را از عالم مادی به سوی عالم عقل و شهود هدایت می‌کند.

چون نور الهی به ضمیرش تابید
در این مصرع، مرحله‌ی تجلی حقیقت در عقل مستفادبیان شده است. "نور الهی"اشاره به فیضی دارد که از عالم الهی بر عقل انسان می‌تابد و او را از قیود عالم ماده رها می‌سازد. این ایده با مفهوم اشراقدر حکمت اشراقی سهروردی و همچنین تجلی حق بر قلب عارفدر عرفان اسلامی‌همخوانی دارد. این نور همان علم حضوریاست که بدون واسطه، حقیقت را برای عقل آشکار می‌کند.

بی‌واسطه بیند رخ معشوق، جلال
اوج شهود و وصال در این مصرع نهفته است. "بی‌واسطه"اشاره به معرفت مستقیم و بی‌پرده دارد که در فلسفه‌ی اشراق و عرفان نظری به آن کشف و شهودگفته می‌شود. در این مرحله، عقل مستفاد دیگر به استدلال نیازی ندارد، بلکه مستقیماً رخ معشوق(حقیقت مطلق، ذات الهی) را مشاهده می‌کند. "جلال"نماد عظمت و شکوه الهی است که در قرآن کریم نیز در آیه‌ی "وَ یَبْقَى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ" (الرحمن، ۲۷)به آن اشاره شده است.

جمع‌بندی:

این رباعی به زیبایی مسیر تکامل عقلرا از عقل هیولانی (قوه‌ی بالقوه)تا عقل مستفاد (اتصال به عقل فعال و شهود حقیقت)ترسیم می‌کند. در واقع، بیانگر مسیری است که انسان از سطح ادراکات حسی و خیالیعبور کرده و به حقیقت محض و شهود بی‌واسطه‌ی معشوق ازلینائل می‌شود.

تعریف و تبیین کامل عقل مستفاد

عقل مستفادبالاترین مرتبه‌ی عقل انسانیاست که در آن، ادراک بی‌واسطه‌ی حقایقرخ می‌دهد. این مفهوم، ریشه در فلسفه‌ی فارابی، ابن‌سینا و ملاصدرادارد و در عرفان اسلامی‌نیز با معرفت شهودی و کشف و شهودپیوند خورده است.

مراتب عقل در فلسفه‌ی اسلامی

فیلسوفان مسلمان، عقل را به چهار مرتبه تقسیم کرده‌اند:

  1. عقل هیولانی (عقل بالقوه):

    • قوه‌ای خام و ناآگاه که قابلیت کسب معرفت را دارد اما هنوز هیچ دانشی را درک نکرده است.
    • مانند صفحه‌ای سفید که آمادگی نوشتن هر علمی‌را دارد.
    • این مرتبه، آغازین مرحله‌ی عقل انسانی است.
  2. عقل بالملکه:

    • مرحله‌ای که عقل برخی علوم بدیهی و مقدماتیرا درک کرده است.
    • توانایی فهم اصول اولیه‌ی برهان و استدلال را دارد، اما هنوز به معرفت عمیق و جامع نرسیده است.
  3. عقل بالفعل:

    • عقل در این مرتبه، توانایی استدلال و تحلیل برهانیرا به‌دست آورده است.
    • فرد در این سطح، علوم نظری و مفاهیم پیچیده را درک می‌کند و برهان می‌آورد.
  4. عقل مستفاد:

    • عالی‌ترین مرحله‌ی عقل که در آن، ادراک بدون نیاز به استدلال و برهانانجام می‌شود.
    • فرد به مرحله‌ای می‌رسد که مستقیماً و بی‌واسطه حقایق را مشاهده می‌کند.
    • در این مرتبه، عقل انسانی با عقل فعالپیوند می‌یابد و معارف را بی‌واسطه و حضوریدریافت می‌کند.

عقل مستفاد از نگاه ابن‌سینا و فارابی

  • ابن‌سینادر کتاب شفا، عقل مستفاد را مرحله‌ای می‌داند که در آن، فرد چنان به عقل فعال متصل می‌شود که گویی خود او عقل فعال شده است. در این مرحله، فرد نیازی به استدلال ندارد و علم را به‌صورت مستقیم و شهودیدرک می‌کند.

  • فارابیدر نظریه‌ی معرفت خود، عقل مستفاد را نهایت کمال انسانیمعرفی می‌کند. به باور او، در این مرحله، فرد به حقیقت هستیآگاه می‌شود و دیگر از ابزارهای منطقی و استدلالی بی‌نیاز است، زیرا علم را از سرچشمه‌ی اصلی آن، یعنی عقل فعال، دریافت می‌کند.

عقل مستفاد در فلسفه‌ی ملاصدرا

ملاصدرا در حکمت متعالیه، عقل مستفاد را نتیجه‌ی حرکت جوهری نفسمی‌داند. از نظر او:

  • نفس انسان، از عقل هیولانی شروع می‌کند و با تکامل وجودیبه عقل مستفاد می‌رسد.
  • این فرآیند نوعی صیرورت وجودیاست که در آن، انسان با حرکت به‌سوی تجرد کامل، عقل مستفاد را درک می‌کند.
  • در این مرحله، حجاب‌های مادی و خیالی کنار می‌روندو انسان به حقیقت مطلق هستی متصل می‌شود.

عقل مستفاد در عرفان اسلامی

  • در عرفان اسلامی، عقل مستفاد همان مرحله‌ی وصل و شهوداست که در آن، انسان حقیقت را با چشم دل و مشاهده‌ی مستقیمدرک می‌کند.
  • ابن‌عربیاین مرحله را با "عین‌الیقین"مقایسه می‌کند، یعنی جایی که سالک حقیقت را نه از طریق برهان، بلکه با تجربه‌ی مستقیم باطندرمی‌یابد.
  • در این مرحله، معرفت از طریق اشراق و نور الهی به قلب انسان وارد می‌شود، همان‌طور که در قرآن آمده است:
    "اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ" (نور، ۳۵)

ویژگی‌های عقل مستفاد

✅ درک حقایق بدون نیاز به استدلال و قیاس
✅ اتصال با عقل فعالو دریافت فیض مستقیماز آن
✅ رسیدن به معرفت حضوری و شهودی
✅ خروج از محدوده‌ی وهم و خیالو ورود به معرفت یقینی
✅ مشاهده‌ی حقیقت چنان‌که هست، بدون واسطه‌ی الفاظ و مفاهیم

جمع‌بندی

عقل مستفاد، عالی‌ترین مرتبه‌ی تکامل عقلانی و معرفتی انسان است که در آن، فرد دیگر به ابزارهای منطقی نیاز ندارد و حقیقت را بی‌واسطهمشاهده می‌کند. این مرتبه، همان هدف نهایی حکمت و عرفان است که در آن، انسان از قید محدودیت‌های فکری و حسی رها شده و به درک شهودی حقیقت می‌رسد.

alirejali.blog.ir

alirejali.blog.ir

بازدید : 12
شنبه 19 بهمن 1403 زمان : 11:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

عقل قدسی در عرفان اسلامی

عقل قدسیدر عرفان اسلامی، بالاترین و کامل‌ترین مرتبه‌ی عقل است که با دریافت مستقیم از عالم غیب، انسان را به شهود حقیقت الهی و درک اسرار وجود می‌رساند. این عقل از محدودیت‌های عقل استدلالی فراتر رفته و به الهام و اشراق متصل می‌شود.

مفهوم عقل قدسی

در عرفان اسلامی، عقل مراتبی دارد که از عقل جزئی (محدود به استدلال) شروع شده و به عقل کلی و سپس عقل قدسی می‌رسد. عقل قدسی، همان نوری است که خداوند در قلب عارف می‌افکندو او را به درک حقیقت واصل می‌سازد. این عقل نه‌تنها محدود به برهان و استدلال نیست، بلکه از طریق اشراق و الهام به حقیقت می‌رسد.

ابن‌عربی، ملاصدرا و دیگر حکمای عرفانی این عقل را مقام اولیا و انبیادانسته‌اند که آنان را به علم لدنی و معرفت شهودی می‌رساند. عقل قدسی، از جنس نور الهیاست که در قلب‌های پاک و آماده می‌تابد.

ویژگی‌های عقل قدسی

  1. دریافت مستقیم حقیقت:
    برخلاف عقل استدلالی که با واسطه‌ی مفاهیم و قیاس‌ها عمل می‌کند، عقل قدسی بدون واسطه و به‌صورت حضوری حقایق را دریافت می‌کند. این نوع ادراک، همان شهود باطنیو «رؤیت قلبی» است که در قرآن با عبارت "فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ"(حج، ۴۶) توصیف شده است.

  2. الهامی‌و اشراقی بودن:
    عقل قدسی از جنس عقل استدلالی نیست، بلکه الهامی‌و اشراقیاست. یعنی از طریق عبادت، تزکیه‌ی نفس، ذکر و تفکر در آیات الهی، شخص به مرحله‌ای می‌رسد که علوم لدنی و معارف غیبیبر او گشوده می‌شود.

  3. فراتر از برهان و منطق:
    عقل قدسی به برهان و استدلال وابسته نیست، زیرا حقیقت را مستقیماً درک می‌کند. در حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا، عقل قدسی بالاترین مرتبه‌ی عقل است که از طریق حرکت جوهری نفسو سیر و سلوک به آن می‌توان رسید.

  4. اتصال به علم لدنی و وحی:
    این عقل، همان عقلی است که انبیا، اولیا و عرفااز آن بهره می‌برند. علم لدنی(علمی‌که مستقیماً از جانب خداوند عطا می‌شود) از طریق عقل قدسی به دست می‌آید. در قرآن کریم، علم خضر (ع) که فراتر از علم ظاهری موسی (ع) بود، نمونه‌ای از این نوع عقل معرفی شده است:

    "وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا"(کهف، ۶۵)

  5. قلب به‌عنوان مرکز ادراک:
    در عرفان اسلامی، قلب تنها مرکز احساسات نیست، بلکه محل تجلی حقایق الهی است. عقل قدسی، نوری است که خداوند در قلب انسان‌های خالص و سالک می‌اندازد:

    "مَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ"(انعام، ۱۲۵)

  6. نقش در سلوک عرفانی:
    عقل قدسی، مرحله‌ی نهایی سلوک عارفانه است. عرفا پس از عبور از مراحل نفس و رسیدن به قلب سلیم، وارد وادی عقل قدسی می‌شوند. در این مرحله، سالک به مقام فنای فی اللهمی‌رسد و حقیقت را بی‌واسطه و با نور الهیمشاهده می‌کند.

مقایسه‌ی عقل قدسی با سایر مراتب عقل

در عرفان اسلامی، مراتب عقل به این شکل دسته‌بندی می‌شوند:

ابن‌سینا نیز در کتاب «اشارات و تنبیهات»، عقل قدسی را بالاترین مرتبه‌ی عقل دانسته و آن را ویژه‌ی پیامبران و اولیای الهیمعرفی می‌کند که به حقیقت اشیا، بدون نیاز به تفکر و استدلال، علم دارند.

عقل قدسی در کلام بزرگان عرفان

ابن‌عربی:
«عقل قدسی، نوری است که خداوند در قلب ولیّ خود می‌تاباند تا به معرفت یقینی دست یابد.»

ملاصدرا:
«عقل قدسی، حقیقتی الهی است که فراتر از تعقل بشری است و باطن هستی را بی‌حجاب درک می‌کند.»

مولانا:
«عقل را نُه مرتبه است، آن‌که در مرتبه‌ی نخست بماند، از ادراک حقیقت محروم است. عقل کامل، همان عقل قدسی است که دریای علم الهی را در خود دارد.»

نتیجه‌گیری

عقل قدسی، والاترین نوع عقل در عرفان اسلامی‌است که با شهود و اشراق، حقیقت را درک می‌کند.این عقل، متعلق به پیامبران، اولیای الهی و عارفان کاملاست که به مرتبه‌ی فنای فی اللهو بقای باللهرسیده‌اند. از دیدگاه عرفا، تنها راه دستیابی به عقل قدسی، تزکیه‌ی نفس، سیر و سلوک، و پیروی از انبیا و اولیااست.

در نهایت، این عقل همان است که خداوند درباره‌اش می‌فرماید:

"یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ، وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا"(بقره، ۲۶۹)
"خداوند حکمت را به هر که بخواهد عطا می‌کند، و آن‌که حکمت یافت، خیر کثیری یافته است."

بازدید : 13
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 18:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی نفس مطمئنه
نفس مطمئنه
آن کس که دلش عشق جانان دارد
همواره دلش مهر یزدان دارد
فارغ ز غم است و اضطراب واهی
نوری ز خدا و لطف سبحان دارد

باسمه تعالی
نفس مطمئنه

  1. آن کس که دلش عشق جانان دارد

    • این مصرع به شخصیتی اشاره دارد که دل و جانش با عشق الهی و معشوق حقیقی پیوند خورده است. «جانان» در این‌جا اشاره به خداوند یا معشوقی است که کمال مطلق و سرچشمه‌ی عشق است. چنین فردی تنها دل در گرو معشوق حقیقی دارد و هیچ چیز دیگر نمی‌تواند او را از این عشق فراگیر و جاودانه منحرف کند.
  2. همواره دلش مهر یزدان دارد

    • در این مصرع، «یزدان» که یکی از اسامی‌خداوند است، به معنای «نیکوکار» یا «آفریننده‌ی نیکو» است. فردی که دلش همیشه پر از مهر یزدان است، یعنی همیشه از محبت و عشق الهی بهره‌مند است و این مهر الهی در قلبش جریان دارد. این مهر به او آرامش، هدایت و پاکی می‌دهد.
  3. فارغ ز غم است و اضطراب واهی

    • این مصرع اشاره به حالت فردی دارد که از اضطراب‌های بی‌اساس و غم‌های دنیوی آزاد است. چنین شخصی در پی حقیقت است و هیچ‌گونه دل‌نگرانی بی‌معنی نمی‌تواند او را تحت تاثیر قرار دهد. او از دغدغه‌های فانی و گذرا بی‌نیاز است و در آرامش درونی است.
  4. نوری ز خدا و لطف سبحان دارد

    • در این مصرع، اشاره به الهام و روشنایی معنوی است که از سوی خداوند به دل شخص می‌تابد. «نوری از خدا» به معنای هدایت و روشنایی است که فرد در پیوند با خداوند دریافت می‌کند. «لطف سبحان» به معنای لطف و رحمت بی‌پایان خداوند است که به چنین فردی درک و هدایت معنوی می‌دهد. این نور و لطف باعث آرامش و اطمینان در دل شخص می‌شود و او را از هر گونه تردید و سردرگمی‌بیرون می‌آورد.

این شعر به طور کلی توصیف‌کننده‌ی ویژگی‌های فردی است که به‌طور کامل از خداوند و عشق به او بهره‌مند است و در کنار این عشق، از نور و رحمت الهی برخوردار است که او را از هر گونه اضطراب و نگرانی بی‌اساس آزاد می‌سازد.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 13
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 18:17
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

شرحی بر واژه عرفانی نفس لوامه

نفس لوامه

نفس لوامه مرا ویران کرد
هر گنه در دل من عصیان کرد
آتشی بر دل و جانم افروخت
شعله‌‌‌ای بر دل و جان سوزان کرد

شرح و تفسیر رباعی "نفس لوامه"

مصرع اول: نفس لوامه مرا ویران کرد

شرح:
نفس لوامه، یکی از مراتب نفس در عرفان و اخلاق اسلامی‌است که پس از انجام گناه، فرد را سرزنش و ملامت می‌کند. این ملامت گاهی چنان شدید است که باعث ویرانی روحی و آشفتگی درونیمی‌شود. شاعر در اینجا اشاره دارد که این سرزنش مداوم باعث آشفتگی، حسرت و پشیمانی شدیددر او شده است.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، نفس لوامه را به یک آینه‌ی درونیتشبیه می‌کنند که حقیقت اعمال انسان را به او نشان می‌دهد. وقتی فرد از مسیر الهی منحرف شود، این نفس او را به شدت به محاکمه می‌کشدو او را از غفلت خارج می‌کند.


مصرع دوم: هر گنه در دل من عصیان کرد

شرح:
این مصرع نشان می‌دهد که گناهان نه فقط به صورت رفتاری بیرونی، بلکه در قلب و درون انسان نیز تأثیرگذارند. شاعر می‌گوید که هر گناهی که انجام داده، در درون او به صورت یک عصیان و سرکشیباقی مانده و قلبش را آلوده کرده است.

تفسیر عرفانی:
در عرفان اسلامی، قلب جایگاه معرفت الهی و محبت خداونداست. اگر گناه در دل جای بگیرد، فرد را از نور حقیقت و معنویتدور می‌کند. این عصیان همان حجابی است که بین بنده و خدا قرار می‌گیردو مانع ادراکات شهودیمی‌شود.


مصرع سوم: آتشی بر دل و جانم افروخت

شرح:
اینجا شاعر تأثیر نفس لوامه و سرزنش درونیرا به آتش تشبیه کرده است. این آتش همان حسرت، اندوه، و پشیمانیاست که در دل و جان انسان شعله‌ور می‌شود و او را از درون می‌سوزاند.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، این آتش نشانه‌ی تطهیر روح و رهایی از حجاب‌های ظلمانیاست. ندامت و اشک ریختن بر گناه، آتش سوزانی است که انسان را به سوی توبه و بازگشت به خداوند هدایت می‌کند. در واقع، این آتش دو جنبه دارد:
۱. عذاب روحیبرای کسی که در گناه باقی بماند.
۲. نوری که مسیر بازگشت را نشان می‌دهدبرای کسی که قصد تطهیر دارد.


مصرع چهارم: شعله‌ای بر دل و جان سوزان کرد

شرح:
این مصرع ادامه‌ی تصویرسازی آتش درونی است. این آتش که از حسرت و ندامت ناشی شده، دیگر فقط یک زبانه‌ی کوچک نیست، بلکه شعله‌ای شده که تمام وجود شاعر را سوزانده است.

تفسیر عرفانی:
در سلوک عرفانی، این سوختن مرحله‌ای از تزکیه نفس و خالص شدن از آلودگی‌های مادیاست. بسیاری از عارفان، رنج ناشی از عذاب وجدان و پشیمانی را مرحله‌ای ضروری برای رسیدن به حقیقت می‌دانند. این سوز درونی، اگر به درستی هدایت شود، می‌تواند فرد را به سوی عشق الهی و قرب به خداوندسوق دهد.


جمع‌بندی کلی:

✅ این رباعی سیر تحول درونی انسان پس از گناهرا به زیبایی به تصویر می‌کشد:

  1. نفس لوامه بیدار می‌شودو فرد را ویران می‌کند.
  2. گناه در دل او به یک عصیان تبدیل می‌شودو اثرش باقی می‌ماند.
  3. آتشی از حسرت و ندامت در جان او شعله‌ور می‌شود.
  4. این آتش همه‌ی وجودش را می‌سوزاند و او را برای تزکیه آماده می‌کند.

این مراحل دقیقاً همان چیزی است که در سلوک عرفانی به عنوان "تطهیر نفس و رهایی از حجاب‌ها" شناخته می‌شود.

نفس لوامهدر عرفان اسلامی‌به یکی از مراحل نفس انساناشاره دارد که در آن انسان به دلیل آگاهی از اشتباهات و گناهان خود، خود را سرزنش و ملامت می‌کند. این حالت یکی از مراحل مهم و پایه‌ای در سلوک معنوی است که فرد در مسیر پاکسازی روح و نزدیک شدن به حقیقت باید از آن عبور کند.

تعریف و جایگاه نفس لوامه در عرفان اسلامی

نفس لوامهبه طور خاص در قرآن کریم ذکر شده است:
"و لا أقسم بالنفس اللوّامه"(سوره قیامه، آیه ۲)
این آیه نشان‌دهنده‌ی آن است که نفس لوامهبه طور طبیعی در انسان به وجود می‌آید و در مواقعی که انسان از مسیر درست دور می‌شود و یا مرتکب گناه می‌شود، خودش را سرزنش می‌کند. در این آیه خداوند به این نفس قسم می‌خورد و این خود گویای اهمیت این مرحله در مسیر تکامل روحی است.

ویژگی‌ها و ویژگی‌های خاص نفس لوامه

۱. آگاهی و بیداری در برابر خطا:در این مرحله، انسان به آگاهی عمیقو بیداری درونینسبت به خود و رفتارهایش می‌رسد. این آگاهی به فرد اجازه می‌دهد که اشتباهات و گناهان خود را تشخیص دهد و آن‌ها را اصلاح کند.
انسان در این مرحله از خواب غفلت بیدار می‌شود و به عمق رفتارهایش توجه می‌کند. او به احساسات و اعمال خود حساس می‌شود و درک می‌کند که چه کاری درست بوده و چه چیزی اشتباه است.

  1. خود سرزنشگری و احساس پشیمانی:یکی از ویژگی‌های اصلی نفس لوامه، سرزنش خوداست. فرد در این مرحله، خود را به خاطر گناهان و اشتباهاتش مورد انتقاد قرار می‌دهد. این سرزنش و پشیمانی در حقیقت به فرد انگیزه می‌دهد تا از اشتباهات گذشته عبرت گیرد و در مسیر بهتری گام بردارد.

  2. مسئولیت‌پذیری:
    نفس لوامه انسان را مسئولیت‌پذیرمی‌کند. فرد در این مرحله نمی‌تواند خود را از اشتباهاتش معاف کند و می‌داند که باید مسئولیت عمل خود را بپذیردو در پی جبران آن باشد. این پذیرفتن مسئولیت یکی از شاخصه‌های مهم در فرایند اصلاح و بهبود فرد است.

  3. آغاز حرکت به سوی رشد معنوی:
    نفس لوامه در مسیر سلوک معنوی، آغاز حرکت به سوی رشد و تعالیاست. در این مرحله فرد شروع به بازنگری در اعمال و رفتارهای خودمی‌کند و به تدریج از تعلقات دنیوی و نقص‌های روحی دور می‌شود. این مرحله نه تنها شروعی برای اصلاح نفساست، بلکه می‌تواند به تطهیر قلبو افزایش آگاهی معنویمنجر شود.

  4. توبه و بازگشت به خدا:
    در مرحله‌ی نفس لوامه، انسان به توبهمی‌پردازد و از خداوند درخواست بخشش می‌کند. این مرحله، گام اول در فرآیند بازگشت به خداونداست. فرد در این مرحله از خود می‌پرسد که چگونه می‌تواند به حقیقت برسد و از گناهان و خطاهای گذشته رهایی یابد.

  5. پیش‌نیاز برای رسیدن به نفس مطمئنه:
    در عرفان اسلامی، نفس لوامهبه عنوان پیش‌نیاز رسیدن به نفس مطمئنه(نفس آرام و راضی) شناخته می‌شود. وقتی که انسان از غفلت و اعمال منفیخود عبور می‌کند و در مرحله‌ی سرزنش و پشیمانی قرار می‌گیرد، به تدریج به آرامش و اطمینان درونیدست می‌یابد. در نهایت، فرد به مرحله‌ای می‌رسد که در آن، نفس او راضی و مطمئن است و به وصال الهی می‌رسد.

ارتباط با مراحل دیگر نفس:

نفس انسان در مسیر تکامل به چند مرحله مختلف تقسیم می‌شود که نفس لوامهدر این بین، یکی از مراحل مهم است. سایر مراحل شامل:

  • نفس أماره:این مرحله مربوط به نفس پست و زبون است که انسان را به سوی گناه و شهواتمی‌کشاند.
  • نفس لوامه:مرحله‌ای است که در آن انسان به خود بازمی‌گردد و از گناه و نقص خود پشیمان می‌شود.
  • نفس مطمئنه:در این مرحله، انسان به آرامش درونی و اطمیناناز رضایت خداوند دست می‌یابد.
  • نفس راضیه و مرضیه:در این مرحله، انسان کاملاً با خداوند راضی و مرضیاست و در آگاهی کامل از مقام معنوی خود قرار دارد.

نفس لوامه و آموزه‌های عرفانی:

نفس لوامه یکی از مفاهیم مهم عرفان اسلامیاست که نشان‌دهنده‌ی تحول درونی و روحی فرداست. این نفس به گونه‌ای طراحی شده است که انسان را از تعلقات دنیوی و نفس امارهدور می‌کند و او را به سوی فهم و شهود الهیهدایت می‌کند. انسان در این مرحله از علم نظریبه علم تجربیو درک شهودیدست می‌یابد.

نتیجه‌گیری:در نهایت، نفس لوامهمرحله‌ای است که انسان از آن برای بازگشت به خداوندو اصلاح خودبهره می‌برد. این مرحله موجب می‌شود که انسان به سوی رشد معنوی، تهذیب نفس، و درک عمیق‌تر از حقیقت حرکت کند و در نهایت به نفس مطمئنهکه آرامش درونی و تقرب به خداوند را به همراه دارد، برسد.

بخش بیست و دوم

alirejali.blog.ir

alirejali.blog.ir

بازدید : 9
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 18:17
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی اشراق
اشراق
در ظلمت شب، نور اشراق خوش است
بی‌واسطه سوز و شور عشاق خوش است
با منطق و عقل ره به جایی نبری
در خلوت دل، نور آفاق خوش است

شرح و تفسیر هر مصرع:

۱. در ظلمت شب، نور اشراق خوش است
این مصرع به شدت با مفاهیم عرفانی و اشراقی پیوند دارد. "ظلمت شب"به وضعیت جهل، غفلت یا درک محدود انسان‌ها از حقیقت اشاره دارد. در چنین شرایطی، "نور اشراق"نماد روشنایی معرفت و شهود الهی است که در دل شبِ تاریک معنوی، شادی و خوشی به ارمغان می‌آورد. اشراق در اینجا به معنای نور الهی یا فهم عرفانیاست که در دل انسان می‌تابد و او را از تاریکی‌های جهل و گمراهی می‌رهاند.

۲. بی‌واسطه سوز و شور عشاق خوش است
این بیت بر شناخت بی‌واسطهتأکید دارد. در عرفان، عشق به خداوند یا معشوق الهی غالباً به‌صورت بی‌واسطهو مستقیمتجربه می‌شود. "سوز و شور عشاق"اشاره به داغی و هیجان درونی دارد که عاشق در پی وصال معشوق تجربه می‌کند. این شور و سوز نشان‌دهنده‌ی حرارت دل و شوق به حقاست که هیچ‌چیز جز معشوق نمی‌تواند آن را آرام کند. این شور، به حقیقت، لذت و خوشی استکه از این سوز و درک مستقیم عشق حاصل می‌شود.

۳. با منطق و عقل ره به جایی نبری
در این بیت، منطق و عقلبه عنوان ابزارهای عقلانی بشر معرفی می‌شوند که ناتوان از درک حقیقتو راهیابی به معرفت کاملهستند. عقل و منطق در بسیاری از موارد به ما در تحلیل‌های منطقی کمک می‌کنند، اما در مقوله‌ی عرفان و شهود الهی، آن‌ها به تنهایی نمی‌توانند ما را به حقیقت برسانند. ره به جایی نبردنیعنی عقل در برابر حقیقت عرفانی و درک عمیق الهی ناتوان است. این اشاره به تجربه‌ی شهودی و باطنیدارد که باید فراتر از منطق و دلیل باشد.

۴. در خلوت دل، نور آفاق خوش است
این مصرع بر خلوت با دل و توجه به باطنتأکید دارد. "خلوت دل"به معنای پاکسازی دل از زرق و برق دنیای بیرونی و توجه به درون است. در این حالت، "نور آفاق"یا همان نور معرفت الهی و درک حقیقت، از درون فرد می‌تابد. در حقیقت، منظور این است که نور آفاق، نماد آگاهی و حقیقتی است که در دلِ انسانو با توجه به درون او نمایان می‌شود. این بیت به معنای رسیدن به حقیقت درونیاز طریق تهذیب نفس و خلوت با دل است.


نتیجه‌گیری کلی:
این رباعی به زیبایی نمایانگر مفهوم اشراق در عرفان است؛ در حالی که در دو مصرع اول به اشراق بیرونیو شهود بی‌واسطهاشاره می‌شود، دو مصرع آخر به تلاش درونیبرای رهایی از دام‌های عقل و دل مشغولی‌های دنیوی و دستیابی به حقیقت از طریق توجه به باطن و خلوت با خداوند اشاره دارد.

تعریف و مفهوم اشراق در عرفان اسلامی

اشراقدر عرفان اسلامی‌به معنای روشنایی، تابش نور حقیقت، و دریافت شهودی معرفت الهیاست. این واژه ریشه در واژه‌ی عربی "شَرَقَ" به معنای "تابیدن" و "روشن شدن" دارد و در متون عرفانی برای توصیف مواجهه‌ی مستقیم و بی‌واسطه‌ی عارف با حقیقتبه‌کار می‌رود.

این مفهوم بیش از هر چیز با حکمت اشراقکه توسط شیخ شهاب‌الدین سهروردی(۵۴۹-۵۸۷ ه‍.ق) بنیان گذاشته شد، شناخته می‌شود. سهروردی در آثار خود، به‌ویژه در کتاب "حکمة الإشراق"، اشراق را به‌عنوان طریقه‌ای برای کسب معرفت از طریق تجربه‌ی درونی و شهود عرفانی، در برابر روش استدلالی فلاسفه‌ی مشایی، مطرح می‌کند.

در عرفان اسلامی، اشراق نه از طریق مطالعه و استدلال، بلکه از راه تزکیه‌ی نفس، سلوک روحانی، و انقطاع از تعلقات مادی حاصل می‌شود. در این حالت، حقیقت همانند نوری بر دل سالک تابیده و پرده‌های جهل و غفلت را از برابر دیدگان او کنار می‌زند.


ابعاد و ویژگی‌های اشراق در عرفان اسلامی

۱. اشراق به‌عنوان نوری از عالم الهی

در عرفان اسلامی، اشراق نوعی نور معرفت و آگاهیاست که از سوی خداوند بر قلب عارف تابیده و او را به حقیقت نزدیک می‌کند. این مفهوم از آیات قرآن نیز الهام گرفته است، به‌ویژه آیه‌ی مشهور:
"اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ"(نور: ۳۵)

عارفان معتقدند که هرچه سالک از تعلقات دنیوی رها شود، این نور بیشتر در قلب او تجلی می‌یابدو او به مرحله‌ی مکاشفه و شهود حقیقت می‌رسد. مولانا این تجربه را چنین توصیف می‌کند:
"آفتاب آمد دلیل آفتاب / گر دلیلت باید از وی رو متاب"
یعنی وقتی نور حقیقت بر قلب بتابد، دیگر نیازی به برهان و دلیل نخواهد بود.


۲. اشراق در مقابل معرفت عقلی

در فلسفه و عرفان اسلامی، دو راه اصلی برای کسب معرفت مطرح شده است:

۱. طریق عقل و استدلال→ که فلسفه‌ی مشاء (مانند ابن‌سینا) بر آن تأکید دارد.
۲. طریق اشراق و کشف شهودی→ که سهروردی و بسیاری از عرفا آن را برتر از عقل می‌دانند.

سهروردی معتقد است که اشراق، شهودی بی‌واسطه و حضوری است که از طریق مجاهدت‌های روحی و سلوک عارفانه حاصل می‌شود، در حالی که عقل تنها می‌تواند ظواهر حقیقت را درک کند و به کنه آن راهی ندارد.

به همین دلیل، در حکمت اشراق، معرفت اشراقی برتر از معرفت استدلالی است، زیرا مستقیماً از عالم نور سرچشمه می‌گیرد و وابسته به محدودیت‌های منطقی و زبانی نیست.


۳. سلسله‌مراتب نور در حکمت اشراق

سهروردی هستی را به‌صورت مراتب نوریترسیم می‌کند که از نور محض (خداوند) تا تاریکی (عالم ماده)گسترش یافته است. این مراتب عبارت‌اند از:

  1. نورالأنوار→ که همان ذات الهی و سرچشمه‌ی تمام هستی است.
  2. انوار قاهره→ که عقول مجرد و ملائکه‌اند و از نورالأنوار نشأت گرفته‌اند.
  3. انوار اسفهبدیه→ که شامل نفس‌های انسانی است و به میزان قرب و بعد از نورالأنوار درجات مختلفی دارند.
  4. اجسام ظلمانی→ که همان عالم ماده و طبیعت است، زیرا نور در آن کمترین شدت را دارد.

در این نظام، اشراق یعنی حرکت از ظلمت جهل به سوی نور حقیقت و نزدیک شدن به نورالأنوار (خداوند).


۴. اشراق و تجربه‌های عرفانی

اشراق در عرفان اسلامی معادل "مکاشفه" و "تجلی" است، یعنی حالتی که در آن سالک به مرتبه‌ای از معرفت می‌رسد که حقیقت را بی‌واسطه مشاهده می‌کند. ابن‌عربی این حالت را "معرفت شهودی" می‌نامد و آن را والاتر از شناخت نظری و فلسفی می‌داند.

در عرفان عملی، اشراق معمولاً پس از طی مراحلی از مجاهدت و ریاضت اتفاق می‌افتد و سالک در این حالت، نوعی اتصال روحی با حقیقت الهیرا تجربه می‌کند. نمونه‌ی بارز این تجربه در داستان معراج پیامبر اسلام (ص) و "دیدار حق" در شب معراج دیده می‌شود.


۵. اشراق در ارتباط با نور عرفانی

عرفا معمولاً تجربه‌ی اشراق را با "نور"توصیف می‌کنند. این نور می‌تواند به اشکال مختلف بر سالک ظاهر شود:

  • نور حسّی→ گاهی سالک در حالت ذکر و مراقبه، نورهایی درونی را مشاهده می‌کند.
  • نور عقلی→ بصیرت و آگاهی‌ای که به سالک داده می‌شود.
  • نور قلبی→ حالتی از یقین و اطمینان که ناشی از اشراق الهی است.

این حالت در بیان عارفانی مانند بایزید بسطامی‌و حلاج دیده می‌شود که گاه سخنان آنان ناشی از یک اشراق ناگهانی و بی‌واسطه‌ی حقیقت بوده است.


نتیجه‌گیری

اشراق در عرفان اسلامی‌نوعی دریافت مستقیم حقیقت از طریق سلوک عرفانی و شهود باطنی است.این معرفت، از جنس نور الهی است و تنها از طریق تزکیه‌ی نفس و انقطاع از عالم مادیحاصل می‌شود.

مفهوم اشراق، که در قرآن، عرفان و فلسفه‌ی اسلامی‌مطرح شده، در حکمت اشراق سهروردی به‌صورت یک مکتب فکری مستقل درآمد. در این مکتب، معرفت اشراقی از معرفت عقلی بالاتر است، زیرا عارف حقیقت را بی‌واسطه و همچون نوری که بر دلش می‌تابد، مشاهده می‌کند.

اشراق، همان لحظه‌ای است که حجاب‌ها کنار می‌روند و نور حق در جان سالک متجلی می‌شود.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

بازدید : 14
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 18:02
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
نیل وصال
این عشق تو‌‌‌ای دوست، هم‌آواز من است
در وادی عشق، شور و اعجاز من است
بی‌تاب وصالم، نروم جز ره دوست
دیدار رخش، شفای دمساز من است

شرح و تفسیر ابیات "نیل وصال"

مصرع اول:

این عشق تو‌‌‌ای دوست، هم‌آواز من است

شرح:
در این مصرع، شاعر عشق الهی را نیروی هم‌آوا و هم‌نوا با جان خود می‌داند. یعنی این عشق، نه یک احساس گذرا، بلکه حقیقتی درونی و هم‌نفس با اوست که تمام وجودش را تسخیر کرده است.

تفسیر عرفانی:
عشق الهی در عرفان اسلامی، عامل اصلی حرکت به سوی حق است. همان‌گونه که مولانا می‌فرماید:
"عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست"
اینجا شاعر می‌گوید که عشق خداوند در درون او جریان دارد و هم‌آهنگ با جانش شده است، پس صدای این عشق، با سرشت او همخوان است.


مصرع دوم:

در وادی عشق، شور و اعجاز من است

شرح:
شاعر مسیر عشق را به وادی (بیابانی بی‌پایان) تشبیه کرده و در این بیابان، شور و هیجان او را نیروی معجزه‌آسا و عامل حرکت خود می‌داند.

تفسیر عرفانی:
"وادی عشق" اشاره به مراحل سلوک عرفانی دارد که عارفان در راه حق طی می‌کنند. این بیت نشان می‌دهد که شاعر در این مسیر نه‌تنها رنج نمی‌برد، بلکه شور و وجد او همان نیرویی است که موجب پیشرفت و تعالی‌اش می‌شود. در واقع، این عشق، خود معجزه‌ای در وجود اوست که او را به سوی وصال می‌کشاند.


مصرع سوم:

بی‌تاب وصالم، نروم جز ره دوست

شرح:
شاعر بی‌تاب رسیدن به وصال محبوب است و در این بی‌تابی، راهی جز مسیر دوست (یعنی راه حق) را انتخاب نمی‌کند. این بیانگر اخلاص و اراده‌ی راسخ او در مسیر عشق الهی است.

تفسیر عرفانی:
عرفا معتقدند که عاشق حقیقی هیچ مقصدی جز محبوب ندارد. این بیت تداعی‌کننده‌ی این مفهوم است که عاشق حقیقی در برابر وسوسه‌های دنیوی مقاوم است و تنها راهی را که به معشوق ختم می‌شود، برمی‌گزیند. این مفهوم در شعر حافظ نیز دیده می‌شود:
"به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد / گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید"


مصرع چهارم:

دیدار رخش، شفای دمساز من است

شرح:
شاعر دیدار یار را شفای درونی و درمان تمام دردهای خود می‌داند. "دمساز" به معنای همدم و همراه است و نشان می‌دهد که شاعر، با درد فراق هم‌نشین شده و تنها دیدار محبوب می‌تواند این درد را درمان کند.

تفسیر عرفانی:
در عرفان اسلامی، دیدار حق بالاترین مرتبه‌ی سلوک است. بسیاری از عرفا این دیدار را به کشف و شهود الهی تعبیر کرده‌اند. شاعر در این مصرع می‌گوید که تمام آلام و رنج‌های او با رسیدن به این مرحله از بین می‌رود و این وصال، همان دارویی است که جان او را شفا می‌بخشد. این معنا را می‌توان در این بیت از مولانا نیز دید:
"هر که او بی‌توست دائم زار زار / وانک با تو شاد و خندان همچو یار"


جمع‌بندی کلی:

این ابیات، سفری از عشق و شوق تا وصال الهی را ترسیم می‌کنند. شاعر در ابتدا از عشق خداوند سخن می‌گوید، سپس شور خود را در این مسیر بیان می‌کند، در ادامه بر اخلاص و پایداری خود تأکید می‌نماید و در نهایت، وصال را به‌عنوان دارویی برای جان عاشق معرفی می‌کند.

این شعر دارای ساختاری عرفانی و مفاهیمی‌بلند است که یادآور آثار بزرگان تصوف و عرفان اسلامی‌است.

تعریف نیل وصال در عرفان اسلامی

"نیل وصال"در عرفان اسلامی‌به معنای رسیدن به مقام وصال حق و تحقق قرب نهایی به ذات الهی است. این اصطلاح، مرحله‌ای است که در آن عاشق (سالک) پس از طی مراتب سلوک عرفانی و گذر از حجاب‌های وجودی، به حقیقت وحدانی ذات حق می‌رسد و از همه‌ی تعینات و وابستگی‌های خودی رها می‌شود.

مراحل نیل وصال در عرفان اسلامی:

  1. سیر از کثرت به وحدت (تجرید و تخلیه)
    سالک با تزکیه‌ی نفسو دوری از تعلقات دنیوی، خود را برای ورود به وادی عشق الهی آماده می‌کند. این مرحله شامل ترک وابستگی‌های نفسانی، ریاضت و خلوص نیتاست.

  2. عشق و فنا فی الله
    در این مرحله، سالک به عشق حقیقی دست می‌یابد و در جذبه‌ی الهی غرق می‌شود. عشق او را از خودبی‌خود کرده و به مقام فنا فی اللهمی‌رساند، جایی که هیچ‌گونه تعینی برای او باقی نمی‌ماند و در وجود حق مستغرق می‌شود.

  3. وصال و بقا بالله
    پس از فنا، سالک به بقا باللهمی‌رسد که همان نیل وصال حقیقی است. در این مرحله، او به مرتبه‌ای دست می‌یابد که دیگر خودی در میان نیستو همه چیز در حق فانی شده و بقای الهی برای او محقق گشته است.

ابعاد نیل وصال در عرفان اسلامی:

  • وصال عاشقانه:سالک، معشوق ازلی را می‌یابد و در حضور او به آرامش جاودان دست می‌یابد.
  • حقیقت وحدت:دوگانگی عاشق و معشوق از میان برداشته شده و وحدت وجودیآشکار می‌شود.
  • بقا در ذات الهی:سالک پس از فنا، در صفات و اراده‌ی الهی باقی می‌ماند و به نوعی حیات جاودانه در حق می‌رسد.

نمونه‌هایی از نیل وصال در متون عرفانی:

حافظ:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

مولوی:
ز خودی فانی شو، تا شوی باقی به دوست
که فنا گشتن به راه دوست، عین دولت است

ابن فارض:
شربت وصل تو گر یابد جانم روزی
بهر آن مرگ، کنم جان و دل خویش فدا

نتیجه‌گیری:

نیل وصالنقطه‌ی اوج سلوک عرفانی است که در آن، عاشق به وصال معشوق حقیقیرسیده و از خودی و تعینات دنیوی رها می‌شود. این مقام، نقطه‌ی نهایی عشق الهیو تحقق بقا در حق است.

بازدید : 11
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 18:02
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
بقای الی الله
عشق ما، عشق حقیقی و بقاست
دیدن یار و وصال کبریاست
عشق سالک بهر حق جان دادن است
چون علی در وادی عشق و بلاست

شرح و تفسیر رباعی "بقای الی الله"

مفهوم کلی:

این رباعی به یکی از عمیق‌ترین مفاهیم عرفانی، یعنی "بقا الی الله"اشاره دارد که پس از "فنا الی الله"حاصل می‌شود. در تصوف و عرفان، فنا به معنای محو شدن در ذات الهی و از بین رفتن خودی است، در حالی که بقا مرحله‌ای است که سالک پس از فنا به مقام جاودانگی در قرب الهی می‌رسد. در این رباعی، شاعر این سیر را با تأکید بر عشق، وصال، ایثار و الگوگیری از حضرت علی (ع) ترسیم کرده است.


شرح و تفسیر مصرع‌ها

۱. عشق ما، عشق حقیقی و بقاست

شرح:
این مصرع بیانگر نوعی از عشق است که نه زودگذر است و نه محدود به دنیا؛ بلکه عشق حقیقیاست که به ذات باری‌تعالی پیوند خورده است. "و بقا"تأکید دارد که این عشق ازلی و ابدی است، برخلاف عشق‌های مجازی که زوال‌پذیرند.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، عشق حقیقی همان عشقی است که به "وجه الله"تعلق دارد، یعنی عشقی که سالک را از خودی و نفسانیت رها کرده و او را در مسیر بقا باللهقرار می‌دهد.


۲. دیدن یار و وصال کبریاست

شرح:
این مصرع به نهایت آرزوی یک عارف اشاره دارد: "دیدن یار"که استعاره از شهود الهی است، و "وصال کبریا"که اشاره به رسیدن به حقیقت مطلق دارد.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، "دیدن یار"به معنای کشف و شهود و "وصال کبریا"به معنای فانی شدن در ذات الهی است. صوفیه معتقدند که پس از عبور از حجاب‌های نفسانی، سالک به مقام شهود الهی می‌رسد که همان دیدار حقیقی است.


۳. عشق سالک بهر حق جان دادن است

شرح:
این مصرع اوج فداکاری و تسلیم در راه حقرا بیان می‌کند. "عشق سالک"یعنی عشقی که رهروان حقیقت به آن پایبندند، و این عشق به "بهر حق جان دادن"تعبیر شده است، یعنی فدای خدا شدن در راه او.

تفسیر عرفانی:
این مضمون یادآور عرفانی‌ترین آموزه‌ی ایثار است: "الموت فی الله"یعنی مردن در راه خدا. در عرفان اسلامی، سالک برای رسیدن به حقیقت باید از خود بگذرد و نفس را فدا کند تا به حقیقت باقیهدست یابد.


۴. چون علی در وادی عشق و بلاست

شرح:
این مصرع سالک حقیقی را به حضرت علی (ع)تشبیه می‌کند، که نمونه‌ی کامل فداکاری، ایثار و عشق به خدابود. "وادی عشق و بلا"اشاره به مسیر سخت و پررنج سالکان دارد که پر از آزمون‌های الهی است.

تفسیر عرفانی:
"وادی عشق و بلا"اصطلاحی در عرفان است که نشان‌دهنده‌ی مرحله‌ای است که سالک در آن همه‌ی سختی‌ها و رنج‌ها را با جان و دل می‌پذیرد، زیرا هدف او فنا فی اللهاست. حضرت علی (ع) مظهر این مرحله است؛ زیرا تمام زندگی او در راه خدا و در برابر بلاهای عظیم سپری شد.


جمع‌بندی:

این رباعی به زیبایی مسیر فنا و بقارا در عرفان توصیف کرده است. از عشق آغاز می‌شود، به وصال می‌رسد، جان‌فشانی را نشان می‌دهد و در نهایت، حضرت علی (ع) را الگوی این مسیر معرفی می‌کند.

alirejali.blog.ir

بازدید : 14
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 17:52
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی دم گرم


دم گرم
دل گرم ز ذکر و نور یزدان گشتم
با جذبه‌ی دوست، مست جانان گشتم
در بحر وجود، نور وحدت دیدم
در وادی عشق، غرق عرفان گشتم

باسمه تعالی
دم گرم – شرح و تفسیر

مصرع اول: دل گرم ز ذکر و نور یزدان گشتم

شرح:
در این مصرع، شاعر بیان می‌کند که دلش از طریق ذکر خداوندو نور الهیگرما و روشنی گرفته است. "گرمای دل" در عرفان نمادی از عشق و اشتیاق درونی به خداوند است. ذکر الهی باعث زنده شدن قلب، رفع تیرگی‌ها و نزدیکی به حقیقت می‌شود. این همان مفهوم "اَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ"(رعد: ۲۸) است که قرآن کریم نیز بر آن تأکید دارد.

تفسیر:

  • "دل گرم"کنایه از ایمان و محبت شدید به خداوند است.
  • "ذکر"اشاره به یاد دائمی‌خدا دارد که در تصوف و عرفان از ارکان سلوک محسوب می‌شود.
  • "نور یزدان"نشان‌دهنده‌ی روشنایی معنوی و معرفتی است که سالک از طریق ذکر و عبادت کسب می‌کند.

مصرع دوم: با جذبه‌ی دوست، مست جانان گشتم

شرح:
در این مصرع، شاعر از تأثیر کشش الهی (جذبه‌ی دوست) سخن می‌گوید. در عرفان، جذبه به معنای جذبه‌ی الهی و کششی است که از سوی حق برای هدایت سالک ایجاد می‌شود. این جذبه باعث مستی و از خود بی‌خودی می‌شود که در متون عرفانی به کرّات از آن یاد شده است، مانند "مستی" که مولانا از آن سخن می‌گوید.

تفسیر:

  • "جذبه‌ی دوست"اشاره به لطف و عنایت خداوند دارد که بدون تلاش بنده، او را به‌سوی خود می‌کشاند.
  • "مست جانان"حالتی از بی‌خودی و فنا در عشق الهی است که در اصطلاح عرفانی "مستی عرفانی"نامیده می‌شود.

مصرع سوم: در بحر وجود، نور وحدت دیدم

شرح:
شاعر در این مصرع از شهود حقیقت وحدانی خداوند در دریای هستی سخن می‌گوید. در عرفان، بحر وجودبه معنای حقیقت مطلق الهی است که همه‌ی موجودات پرتوی از آن هستند. نور وحدت نیز اشاره به وحدت وجودیدارد که درک آن مرحله‌ای از سلوک عرفانی است.

تفسیر:

  • "بحر وجود"اشاره به حقیقت هستی و وحدانیت حق دارد که درک آن تنها برای اهل معرفت ممکن است.
  • "نور وحدت"یعنی کشف حقیقت توحید و این‌که همه چیز جلوه‌ای از ذات یگانه‌ی خداوند است.

مصرع چهارم: در وادی عشق، غرق عرفان گشتم

شرح:
این مصرع نتیجه‌ی سلوک عرفانی شاعر را بیان می‌کند. سالک پس از ذکر، جذبه‌ی الهی و شهود وحدت، وارد وادی عشقشده و در آن غرق معرفت و شناخت الهی می‌شود. "غرق شدن در عرفان" یعنی رسیدن به مرحله‌ای که فرد از خود رها شده و در حقیقت محو می‌شود.

تفسیر:

  • "وادی عشق"اشاره به مراحل سلوک دارد که در مسیر عرفان اسلامی، عشق الهی برترین مقام است.
  • "غرق عرفان"به معنای رسیدن به معرفتی است که سالک را به حقیقت الهی می‌رساند و از قید و بندهای نفسانی رها می‌کند.

جمع‌بندی کلی:

این رباعی مسیر عرفانی یک سالک را از ابتدا تا رسیدن به حقیقت ترسیم می‌کند:

  1. شروع با ذکر و نور الهیکه دل را از تیرگی‌ها پاک می‌کند.
  2. جذب شدن به‌سوی حق از طریق کشش الهیو مست شدن از این جذبه.
  3. شهود وحدت الهیدر دریای هستی.
  4. غرق شدن در عشق و عرفان الهیو رسیدن به مقام فنا.

این ساختار، پیوستگی موضوعی و عرفانی شعر را نشان می‌دهد و آن را از نظر معنایی بسیار منسجم می‌سازد.

در عرفان اسلامی، "دم گرم" مفهومی‌است که به لحظات یا حالات خاصی از تجربه‌های معنوی و عرفانی اشاره دارد. این اصطلاح معمولاً در ادبیات عرفانی و اشعار عارفان به کار می‌رود و بیانگر حالتی است که در آن سالک یا عارف، به شدت تحت تأثیر جذبه‌های الهی و عشق به معبود قرار می‌گیرد. برای درک کامل‌تر این مفهوم، می‌توان به چند جنبه‌ی آن توجه کرد:

۱. حالت وجد و شور معنوی:
"دم گرم" به لحظاتی اطلاق می‌شود که سالک در حالت وجد و شور معنوی به سر می‌برد. در این حالت، فرد از خود بی‌خود شده و در جذبه‌های عشق الهی غرق می‌شود. این حالت ممکن است همراه با احساس گرمی‌و حرارت درونی باشد که ناشی از اشتیاق و عشق شدید به خداوند است.

۲.نزدیکی به خداوند:
در این لحظات، سالک احساس نزدیکی بیشتری به خداوند دارد و گاهی اوقات این نزدیکی به حدی است که فرد خود را در حضور مستقیم خداوند احساس می‌کند. این حالت می‌تواند همراه با احساس آرامش، شادی و رضایت عمیق باشد.

۳. تجربه‌های عرفانی:
"دم گرم" می‌تواند شامل تجربه‌های عرفانی مانند مکاشفات، الهامات و یا حتی حالات خلسه‌ی معنوی باشد. در این حالات، سالک ممکن است حقایقی را درک کند که در حالت عادی برای او قابل درک نیست.

۴. نماد عشق و اشتیاق:
در ادبیات عرفانی، "دم گرم" گاهی به عنوان نمادی از عشق و اشتیاق شدید به خداوند به کار می‌رود. این حالت می‌تواند ناشی از ذکر، عبادت، یا حتی تفکر عمیق در مورد خداوند باشد.

۵. زوال نفس و بقای الهی:
در این حالت، سالک ممکن است احساس کند که نفس او زائل شده و تنها وجود الهی است که باقی می‌ماند. این حالت به "فنا" و "بقا" در عرفان اسلامی‌اشاره دارد، جایی که فرد خود را در خداوند فانی می‌بیند و تنها او را باقی می‌داند.

۶. تأثیرات جسمانی و روحانی:
گاهی اوقات، این حالت ممکن است با تأثیرات جسمانی مانند گرمی‌بدن، لرزش، یا حتی اشک‌ریزی همراه باشد. از نظر روحانی نیز فرد ممکن است احساس سبکی، پرواز، یا حتی اتحاد با کائنات را تجربه کند.

۷. زمانی و موقتی بودن:
"دم گرم" معمولاً حالتی موقتی و گذرا است. این حالت ممکن است در اثر عبادت، ذکر، یا حتی یک اتفاق ساده در زندگی روزمره ایجاد شود و سپس از بین برود. اما تأثیرات آن می‌تواند در وجود سالک باقی بماند و به او در ادامه‌ی مسیر سلوک کمک کند.

۸. کاربرد در ادبیات عرفانی:
در اشعار عارفانی مانند مولانا، حافظ و عطار، "دم گرم" به عنوان نمادی از اوج تجربه‌های معنوی و عرفانی به کار رفته است. این اصطلاح گاهی به عنوان لحظه‌ای توصیف می‌شود که در آن عارف از دنیای مادی جدا شده و به عالم معنا و حقیقت متصل می‌شود.

جمع‌بندی:
"دم گرم" در عرفان اسلامی‌بیانگر لحظات ناب و عمیق تجربه‌های معنوی است که در آن سالک به اوج عشق و اشتیاق به خداوند می‌رسد. این حالت می‌تواند همراه با احساس گرمی، وجد، و نزدیکی به خداوند باشد و تأثیرات عمیقی بر روح و روان سالک بگذارد. این مفهوم در ادبیات عرفانی به عنوان نمادی از اوج سلوک و عرفان به کار رفته است و نشان‌دهنده‌ی حالتی است که در آن فرد از خود بی‌خود شده و در جذبه‌های الهی غرق می‌شود.

سراینده

دکتر علی رجالی

بازدید : 11
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 15:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

دم سرد

شرحی بر واژه عرفانی دم سرد

باسمه تعالی
دم سرد
عشق ما، عشقی به جز الله نیست
ذکر ما در شان این درگاه نیست
ذکر ما سرد است و بی نقش و اثر
جز خدا از بطن ما آگاه نیست

باسمه تعالی
دم سرد

مصرع 1: عشق ما، عشقی به جز الله نیست
در این مصرع، اشاره به عشق الهی و توحیدی است. شاعر می‌گوید که در حقیقت، عشق واقعی فقط به خداوند است و هیچ عشقی بالاتر از عشق به خدا نمی‌تواند وجود داشته باشد. این عشق، از هر نوع عشق زمینی و دنیوی فراتر است و تنها خداوند است که شایسته‌ی این عشق بی‌پایان است.

مصرع 2: ذکر ما در شان این درگاه نیست
این مصرع به بی‌اثر بودن ذکر و عبادت در صورت عدم توجه قلبی و معنوی اشاره دارد. وقتی که ذکر یا عبادت بدون توجه و حضور قلب انجام می‌شود، به قول شاعر، آن ذکر در شان درگاه خداوند نیست و از حقیقت فاصله دارد. این مصرع به نیت و حضور قلب در عبادات اشاره دارد.

مصرع 3: ذکر ما سرد است و بی نقش و اثر
در این بخش، شاعر تأکید می‌کند که وقتی ذکر بدون حضور قلب و بی‌اثر است، همچون سرمایی است که هیچ اثری بر دل و روح انسان ندارد. ذکر واقعی باید تأثیر عمیق و مثبتی بر روح انسان داشته باشد، اما ذکر سرد و بی‌اثر هیچ نقشی در تحول معنوی فرد نخواهد داشت.

مصرع 4: جز خدا از بطن ما آگاه نیست
این مصرع به توحید و یگانگی خداوند اشاره دارد. تنها خداوند است که از حقیقت درون انسان‌ها و بطن دل آن‌ها آگاه است. هیچ‌کس و هیچ‌چیز جز خدا از عمیق‌ترین اسرار دل انسان‌ها باخبر نیست. این مصرع تأکید می‌کند که آگاهی واقعی و حقیقی تنها از آنِ خداوند است و همه‌ی تلاش‌های دیگر درک حقیقت محدود و ناقص هستند.


نتیجه‌گیری:
این شعر با تأکید بر اهمیت ذکر و عشق الهی، به بی‌اثر بودن عبادات بدون حضور قلب و آگاهی اشاره می‌کند و در عین حال از توحید و یگانگی خداوند سخن می‌گوید. این تأکید بر آگاهی و تأثیر درونی ذکر و عشق الهی، موجب تحول درونی و پیشرفت معنوی فرد می‌شود.

alirejali.blog.ir

بازدید : 10
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 15:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی
زنگار
دل از گنه و حجاب زنگار گرفت
از غفلت و آز، جان بیمار گرفت
رو سوی خدا و توبه کن درگاهش
در وادی عشق، نور سرشار گرفت

شرح و تفسیر رباعی "زنگار"

این رباعی، بیانگر تأثیر گناه و غفلت بر دل انسان و راه رهایی از آن از طریق توبه و بازگشت به نور الهی است. هر مصرع را جداگانه تفسیر می‌کنیم:


مصرع اول: دل از گنه و حجاب زنگار گرفت

شرح:
دل انسان در ذات خود، آینه‌ای شفاف است که نور حقیقت را منعکس می‌کند. اما هنگامی‌که گناه و دنیاپرستی آن را بپوشاند، همچون آینه‌ای زنگ‌زده، قدرت بازتاب حقیقت را از دست می‌دهد.

تفسیر عرفانی:
در عرفان اسلامی، "زنگار" نماد تیره شدن دل به‌واسطه‌ی گناه، هوس و غفلتاست. این مفهوم از حدیث پیامبر (ص) الهام گرفته شده که فرمودند:
"هرگاه انسان گناه کند، نقطه‌ای سیاه بر دل او ایجاد می‌شود و اگر توبه نکند، این سیاهی افزایش می‌یابد تا کل دل را فراگیرد."

"حجاب" در این مصرع اشاره به حجاب‌های نفسانی و مادیدارد که مانع مشاهده‌ی حقیقت می‌شود.


مصرع دوم: از غفلت و آز، جان بیمار گرفت

شرح:
آز (طمع) و غفلت، دو عاملی هستند که باعث انحراف انسان از مسیر کمال می‌شوند. طمع‌ورزی باعث می‌شود انسان همیشه در پی لذت‌های مادی باشد و غفلت او را از یاد خدا بازمی‌دارد. در نتیجه، جان او بیمار می‌شودو دیگر توان درک حقیقت را ندارد.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، "جان بیمار" اشاره به نفس آلوده‌ایدارد که از فطرت پاک خود فاصله گرفته است. مولانا می‌گوید:
"هر که او بیدارتر، پر دردتر"
یعنی بیماری جان، ناشی از دوری از بیداری معنوی و غرق شدن در دنیای مادی است.


مصرع سوم: رو سوی خدا کن و توبه نما

شرح:
تنها راه درمان این بیماری معنوی، بازگشت به خدا و توبهاست. توبه یعنی بریدن از گناه و بازگشت به فطرت پاک اولیه.

تفسیر عرفانی:
در تصوف، "توبه" اولین مرحله‌ی سلوک معنوی است. سالک باید با اخلاص، از گذشته‌ی خود پشیمان شده و در مسیر حقیقت گام بردارد. قرآن کریم می‌فرماید:
"إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ"(بقره: ۲۲۲)
"خداوند توبه‌کنندگان و پاکان را دوست دارد."


مصرع چهارم: در وادی عشق، نور سرشار گرفت

شرح:
پس از توبه، انسان وارد "وادی عشق" می‌شود؛ یعنی به مرحله‌ای می‌رسد که عشق الهی در دلش جاری می‌شود. در این حالت، دل او غرق در نور الهیشده و تمام زنگارهای پیشین از بین می‌رود.

تفسیر عرفانی:
"وادی عشق" اشاره به مقامی‌دارد که در آن، عاشق جز معشوق (خدا) چیزی نمی‌بیند. سالک پس از طی مراحل توبه و ریاضت، به مقام "نورانیت" می‌رسد و حقیقت را بدون حجاب‌های نفسانی مشاهده می‌کند. این همان نوری است که در آیه‌ی قرآن آمده است:
"اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ"(نور: ۳۵)
"خداوند نور آسمان‌ها و زمین است."


نتیجه‌گیری کلی:

این رباعی، روندی از سقوط به‌واسطه‌ی گناه و غفلتتا رهایی از طریق توبه و رسیدن به نور عشق الهیرا به‌صورت خلاصه بیان می‌کند. دلِ آلوده، ابتدا بیمار می‌شود، سپس با توبه، شفا می‌یابد و در نهایت، به نور معرفت الهی دست پیدا می‌کند.

این سیر، همان چیزی است که عرفا از آن به‌عنوان سیر الی اللهیاد می‌کنند.

زنگار دل در عرفان اسلامی

زنگار دلیکی از مفاهیم کلیدی در عرفان اسلامی‌است که به تیرگی و آلودگی قلب انسانبه واسطه گناه، غفلت و دلبستگی‌های دنیوی اشاره دارد. این مفهوم در ادبیات عرفانی به‌ویژه در آثار صوفیان و عارفان بزرگ، مانعی در مسیر سلوک الی‌اللهدانسته شده و همواره بر لزوم صیقل دادن دل از زنگارهای نفسانیتأکید شده است.


۱. ریشه‌های قرآنی و حدیثی

زنگار دل در قرآن کریمبه‌طور مستقیم در آیه ۱۴ سوره مطففینذکر شده است:

«کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ»
(نه چنین است، بلکه اعمالی که انجام می‌دادند، زنگاری بر دل‌هایشان نشست.)

تفسیر آیه:

  • واژه «رانَ»از «رین»گرفته شده که به معنای زنگار بستن و پوشیده شدن چیزی از صفای نخستین است.
  • در تفاسیر آمده است که هرگاه انسان گناه کند، اثر آن به‌صورت نقطه‌ای سیاه در دل او نقش می‌بندد و اگر آن را ادامه دهد، این سیاهی دل را فرا می‌گیرد و دیگر نور حقیقت را نمی‌تواند دریافت کند.

حدیثی از پیامبر اکرم (ص)در این زمینه می‌فرماید:

«هرگاه بنده‌ای گناه کند، نقطه‌ای سیاه بر دلش پدید آید. اگر توبه کند، آن نقطه محو می‌شود، اما اگر به گناه ادامه دهد، آن نقطه گسترده‌تر می‌شود تا اینکه تمام قلبش را فراگیرد.»

این حدیث نشان می‌دهد که زنگار دل نتیجه‌ی کثرت گناه و غفلت از خداست و تنها راه زدودن آن، توبه و ذکر الهی است.


۲. زنگار دل در نگاه عارفان

۱. مولانادر مثنوی معنوی می‌گوید:

زنگ بر آیینه دلها نشست
کم ز صیقل نیست آن را هیچ دست

  • مولانا دل انسان را به آیینه‌ای تشبیه می‌کند که اگر زنگار بگیرد، دیگر نمی‌تواند نور حقیقت را منعکس کند.
  • او معتقد است که تنها با صیقل دادن مداوم دل، انسان می‌تواند حقیقت را مشاهده کند.

۲. عطار نیشابوریدر تذکرةالاولیا می‌گوید:

دل زنگ‌خورده از غفلت و گناه، نوری برنتابد، و سالک باید آن را از زنگار دنیا بزداید.

۳. ابن‌عربینیز در فصوص‌الحکم زنگار دل را حجابی میان انسان و درک تجلیات الهیمی‌داند و معتقد است که تنها راه زدودن آن، فنا شدن در ذکر و یاد خداست.


۳. عوامل ایجاد زنگار در دل

۱. کثرت گناه: هر گناه، نقطه‌ای سیاه در دل ایجاد می‌کند.
۲. غفلت از یاد خدا: فراموشی خدا، دل را در تاریکی فرو می‌برد.
۳. دلبستگی به دنیا: تعلق بیش از حد به مادیات، حجاب بر دل می‌نشاند.
۴. هم‌نشینی با اهل غفلت: همراهی با غافلان، دل را آلوده می‌سازد.
۵. عدم تفکر و خودسازی: بی‌توجهی به رشد معنوی، زنگار دل را بیشتر می‌کند.


۴. راه‌های زدودن زنگار دل

۱. توبه و استغفار: اولین و مهم‌ترین راه، بازگشت خالصانه به سوی خداست.
۲. ذکر و یاد خدا: ذکر دائم، دل را از آلودگی پاک می‌کند.
۳. تلاوت قرآن: قرآن، نوری است که زنگار را می‌زداید.
4. خدمت به خلق: عمل صالح، موجب شفافیت دل می‌شود.
5. هم‌نشینی با اهل معرفت: مصاحبت با اولیای الهی، دل را زنده نگه می‌دارد.
6. تفکر در مرگ و آخرت: یاد مرگ، از دلبستگی‌های دنیوی می‌کاهد.


۵. نتیجه‌گیری

زنگار دل، مانعی در مسیر معرفت و وصال الهیاست که باعث تاریکی باطن و دوری از حقیقتمی‌شود. در نگاه عرفان اسلامی، دل انسان همچون آیینه‌ای است که اگر زنگار بگیرد، دیگر نمی‌تواند نور الهی را منعکس کند.تنها راه زدودن این زنگار، تزکیه نفس، ذکر الهی، توبه و مراقبت از اعمال و افکاراست.

به قول مولانا:

گفت پیغمبر دل همچون صفاست
در صفا آیینه‌ی اسرارهاست

alirejali.blog.ir

alirejali.blog.ir

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 252
  • بازدید کننده امروز : 251
  • باردید دیروز : 15
  • بازدید کننده دیروز : 13
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 279
  • بازدید ماه : 914
  • بازدید سال : 6154
  • بازدید کلی : 6179
  • کدهای اختصاصی