باسمه تعالی
شرحی بر واژه عرفانی غریب آشنا
غریب آشنا
در خاک غریب و بینشانم، اما
لب تشنهی وصل جاودانم، اما
در جمع جهان، ولی ز دنیا دورم
مجنون تو و شکسته جانم، اما
عنوان: غریب آشنا
این ترکیب پارادوکسیکال نشان میدهد که گوینده، در عین غریبی، با حقیقتی والا آشناست. این مفهوم در عرفان اسلامیبهویژه دربارهی اولیای الهی و سالکان راه حق کاربرد دارد.
مصرع اول: "در خاک غریب و بینشانم، اما"
- شرح:شاعر خود را در غربتی زمینی و فیزیکی توصیف میکند، جایی که بینشان و گمنام است. این میتواند اشاره به غربت روح انسان در دنیای مادی یا دورافتادگی یک عارف از مردم باشد.
-
تفسیر عرفانی:
- انسان در دنیا، در حقیقت یک "غریب" است، زیرا موطن اصلی او عالم بالا و قرب الهی است.
- "بینشان" بودن میتواند اشاره به فنا و بیاعتباری نام و نشان ظاهری در برابر حقیقت باشد.
- ممکن است اشارهای به غربت امامان و اولیای الهی نیز داشته باشد، که در ظاهر میان مردم بودند ولی ناشناخته ماندند.
مصرع دوم: "لب تشنهی وصل جاودانم، اما"
- شرح:شاعر در حالی که در دنیا گرفتار است، اشتیاقی سوزان به وصال جاودانه دارد. این وصال، میتواند وصال به خدا، حقیقت یا معشوق عرفانی باشد.
-
تفسیر عرفانی:
- "لب تشنه" اشاره به عطش روحی و نیاز شدید به کمال و حقیقت دارد، مانند تشنگی حضرت موسی برای دیدار خداوند (سوره طه، آیه ۸۴).
- "وصل جاودان" همان وصال حقیقی به خداست، که هدف نهایی سالک در مسیر عرفان محسوب میشود.
- این تشنگی پایانناپذیر است، زیرا معرفت الهی بینهایت است و هر چه بیشتر کسب شود، عطش سالک افزونتر میشود.
مصرع سوم: "در جمع جهان، ولی ز دنیا دورم"
- شرح:شاعر ظاهراً در میان مردم است اما در باطن، از دنیا و تعلقاتش فاصله دارد. این تضاد، حالتی از زهد و دلبریدگی را نشان میدهد.
-
تفسیر عرفانی:
- این وضعیت، همان مقام "خلوت در انجمن" است که عارفان به آن اشاره کردهاند؛ یعنی جسم در دنیا، اما دل در ملکوت.
- اشاره به حدیث "کونوا فی الدنیا و لا تکونوا من اهلها" (در دنیا باشید، اما از اهل دنیا نباشید).
- میتواند بیانگر "غریب" بودن اولیای الهی نیز باشد که در جامعه زندگی میکردند، اما حقیقت وجودشان برای مردم آشکار نبود.
مصرع چهارم: "مجنون تو و شکسته جانم، اما"
- شرح:شاعر خود را مجنون معشوق (خداوند) معرفی میکند، اما در این مسیر، روحش شکسته و زخمخورده است.
-
تفسیر عرفانی:
- "مجنون" اشاره به عشق بیحد و مرز به خدا یا معشوق حقیقی دارد. این جنون، از نوع جنون عارفانه است که انسان را از هر چیز غیر خدا منصرف میکند.
- "شکسته جان" میتواند نشانهی درد و رنج مسیر سلوک باشد؛ زیرا عشق الهی با رنج و سختی همراه است (مانند حدیث "أشدّ الناس بلاءً الأنبیاء ثم الأمثل فالأمثل").
- شکستهجانی در عرفان، مقدمهای برای رسیدن به حقیقت است، چرا که "قلب سلیم" همان قلبی است که از غیر حق تهی شده باشد.
جمعبندی کلی
این رباعی، روایت روحی عاشق است که در دنیا غریب و بینشان است، اما وصال الهی را میطلبد. او در ظاهر در میان مردم است، اما دلش جای دیگری است و در نهایت، با تحمل رنج و شکستگی، خود را در مسیر عشق قرار داده است.
مفهوم «غریبآشنا» در عرفان اسلامی
غریبآشناحالتی روحانی است که در آن، انسان در دنیا زندگی میکند، اما حقیقت را از جایی دیگر میداند. او از نظر ظاهر، در میان مردم است، اما از نظر باطن، دلبستهی حقیقت الهی و عالم ملکوت است.
این مفهوم در آموزههای دینی و عرفانی به اشکال مختلف بیان شده است:
۱. انسان؛ غریبهای در دنیا، آشنا با حقیقت الهی
در قرآن آمده است:
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ(بقره: ۱۵۶).
یعنی
ما از آنِ خدا هستیم و به سوی او بازمیگردیم. این آیه نشان میدهد که
وطن اصلی انسان، عالم قدس است، اما او موقتاً در این دنیا ساکن شده و روزی به اصل خود بازمیگردد.
از همین رو، سالکان حقیقت، خود را
مسافران این دنیامیدانند و احساس غربت میکنند. چنان که مولانا میگوید:
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش
۲. پیامبران و اولیای خدا؛ آشنایان حقیقت، اما غریب در میان مردم
یکی از روشنترین نمونههای غریبآشنادر اسلام، پیامبر اکرم (ص)و امام علی (ع)هستند.
پیامبر اکرم (ص) میفرماید:
بَدَأَ الإِسْلَامُ غَرِیبًا وَسَیَعُودُ کَمَا بَدَأَ غَرِیبًا، فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ
(اسلام در آغاز غریب بود و دوباره غریب خواهد شد؛ پس خوشا به حال غریبان.)
این نشان میدهد که اهل حق همواره در میان مردم غریباند، چون حقیقتی فراتر از عرف عام را درک کردهاند.
امام علی (ع) نیز در نهجالبلاغه از غربت خود سخن گفته است:
فَصَبَرتُ وَفِی العَینِ قَذی وَفِی الحَلقِ شَجا
(صبر کردم در حالی که گویی خار در چشم و استخوان در گلویم بود.)
او حقیقت را میشناخت و شایستهترین فرد برای خلافت بود، اما مردم او را نشناختند و غریب ماند.
۳. غربت در سلوک عرفانی؛ آشنایی با حق، اما دور از مردم
اهل سیر و سلوک هرچه بیشتر به
حقیقت توحیدنزدیک شوند، کمتر در میان مردم
درک میشوند. چنان که امام صادق (ع) میفرماید:
لَا تَسْتَوحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ
(از کمیِ رهروان مسیر هدایت، احساس غربت نکنید.)
این همان
غربت اهل اللهاست که مولانا نیز به آن اشاره میکند:
در جهان هر کس غریبی میرود / هر کسی سوی حبیبی میرود
سالک راه حقیقت، میان مردم حضور دارد، اما دلش با خداست. او از نگاه مردم، غریبهای عجیباست، اما در حقیقت، او تنها کسی است که به اصل خود آشناست.
۴. غربت حضرت مهدی (عج)؛ آشنا به حقیقت، اما غریب در میان مردم
یکی از بارزترین مظاهر
غریبآشنادر معارف شیعه،
وجود مبارک امام زمان (عج)است. او
صاحبالزمان است، اما مردم او را نمیشناسند. در دعای ندبه میخوانیم:
أین الطرید الشرید، أین المستتر الحاضر، أین المرتجى لإزالة الجور والعدوان
(کجاست آن راندهشدهی آواره؟ کجاست آن حاضرِ پنهان؟ کجاست آنکه امید رفع ظلم و ستم به او بسته شده است؟)
امام مهدی (عج) در میان مردم زندگی میکند، اما مردم او را نمیبینند و نمیشناسند؛ پس او غریبآشنای حقیقی این زمان است.
جمعبندی: غریبآشنا در معرفت اسلامی
✅
انسان از عالم ملکوت آمده و در این دنیا غریب است، اما حقیقت را در درون خود میشناسد.
✅
اهل معرفت در میان مردم غریباند، زیرا راهی را میشناسند که دیگران نمیبینند.
✅
امامان و اولیای الهی، آشنایان حقیقتاند، اما در میان مردم تنها و مهجور ماندهاند.
✅
امام مهدی (عج)، مصداق اتمّ و اکملِ «غریبآشنا» است؛ او حقیقت را دارد، اما در میان مردم غریب است.
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی