با کمال میل! بر پایهی رباعی شما که موضوعش «بازی
قصیدهی «
بازی عمر»
سراینده: دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
به بازیست این عمر، اما نه بازی
که هر لحظهاش هست سرمایِ رازی
نه بازی چو بازیگرانِ جهانند
که بر تخت و تاجاند، ولی بینیازی
که بازیست این عمر، با قاعدهها
به داور نهد هر نفس امتیازی
نخستین قضا، نور حق در دل ماست
و پایان قضا، خط کتاب و نمازی
اگر برد خواهی، احسـان نگر باش
که احسان کلید است و فتحِ مجازی
همیبندگی کن، که شرط است راهش
نکوتر ز صد تاج و تخت و طنازی
به قرآن نظر کن، که آیینهی دل
نماید ره صدق از ره سرفرازی
کلامیست از مصدرِ وحی الهی
که هر آیهاش باشدت سرفرازی
نه آید ز دل جز صفا گر بخوانی
شود هر گمان در درونت گدازی
به احسان، به ایمان، به تقوا بجو راه
که این شاهراه است در سرفرازی
مبر عمر خود در هوسهای بیثمر
که بازی کند با دلت شیطنازی
به بیداری دل، با یقین همنشین شو
که پایان شب نیست جز چارهسازی