loading...

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

بازدید : 1
شنبه 12 ارديبهشت 1404 زمان : 18:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رسالت

باسمه تعالی

مثنوی امام رضا(ع)

ای رضا، ایران به خاکت فخر کرد

بر وجود پاک تو دل صبر کرد

در دل این خاک، نور حق دمید
سرزمین پارس را شوق آفرید

ای خراسان با تو شد مشرق‌زمین
قبله‌گاه عاشقان دل‌نشین

جمله دل‌ها سوی مشهد در دعاست
چون ضریح پاک تو دارالشفاست

از نجف تا قم، ز مشهد تا حجاز
همه گویند از تو،‌‌‌ای مهر نماز

در دل این خاک، خورشیدی نهفت
در طوافش دل ز خود بیرون شتُفت

مشهد از بوی تو گلزار خداست
عطر تو جاری در این دشت و فضاست

بر سرِ گلدسته‌ها آواز عشق
می‌رسد تا عرش با پرواز عشق

در حریم حرمت، ایران سَر است
هر که آمد، ساکنِ بال و پَر است

چشم عالم سوی این خاک آمده
دل به دامان رضا پاک آمده

آفرین بر مشهد و این افتخار
کز رضای ما شده آیینه‌دار

هر که دارد در دلش شوق رضا
می‌رود با اشک، تا صحن و سرا

در دل ایرانیان شوق شماست
شهر دل‌ها صحن آن شه‌نواست

سایه‌ی تو بر سر ایران وزید
دشمن از نور حضورت ناپدید

در دل ایرانیان شور و شعور
جلوه‌ای از مهر تو دارد ظهور

هم خراسان شد به نامت با وقار
هم وطن شد سرفراز از این نگار

در دل طوس از صفایت جوش هست
در حریم تو تجلی‌گاه وُ حَسْت

روح ایرانی به تو بسته امید
با دعای تو ز طوفان می‌رهید

مهر تو در خون ما جاری شده
ذکر نامت یار و غمخواری شده

ای رضا،‌‌‌ای سید این آب و خاک
تا ابد با نام تو داریم تفاخر پاک

در مسیر عاشقان، راه تویی
نور در شب‌های جان، ماه تویی

ای چراغ شامِ ایرانیان
ای دعای حزن و آه مؤمنان

صحن تو آیینه‌ی افلاک شد
در جوار تو دل ما پاک شد

هر که دارد کلبه‌ای در مهر تو
خانه‌اش گردد بهشتی پر وضو

در جهان هر جا که باشم‌‌‌ای امام
دل به صحن و گنبدت دارم دوام

هر غریبی چون رسد سوی رضا
می‌شود مهمانِ سفره‌ی سخا

بر لبم یا ضامن آهو رسد
دل به سوی مشهد و آن سو رسد

جان فدای خاک پایت یا رضا
نام تو آرام جان ماجرا

تو رضای دل، رضای ما شدی
در جهان آئینه‌ی والا شدی

جمله ایران از تو دارد اعتبار
هم دعا، هم اشک، هم نور و وقار

در دل شب چون فرو افتد فغان
یاد تو گردد چراغ عاشقان

حجتِ حق، یار یاران، یاوری
در ره ایمان، چو کوه استقامتی

هر که در راهت فتد، رست از بلا
دل به مهر تو شود، محرم خدا

خاک ایران از تو شد رنگین و سبز
ای چراغ روشن این کوه و دَرز

نور تو، بر بام این کشور پُر است
خانه‌ی دل با صفای دیگر است

مِهر تو، پیوسته با ما مانده است
یاد تو، در شعرها جا مانده است

در خراسان، در کنار تربتت
می‌نشیند قلب من با هیبتت

بنده‌ات گر هیچ باشد در عمل
رحمتت گیرد عنانش در بدل

دل به پای گنبدت آید فرود
جان ز شوق وصل تو گیرد وجود

پادشاهی در جهان پیدا شده
در حریم عشق تو رسوا شده

گر نباشد خاک تو مأوای ما
کی شود بیدار این دنیای ما؟

ای رضا،‌‌‌ای فخر ایران زمین
در تو شد معنای ایران بهترین

سر بر آستان تو دارد غرور
هر که آمد، برد از این در نور و نور

دل به زائرهای تو خوش می‌کند
اشک از اشتیاق تو جوش می‌کند

ای امام مهر و نور بی‌عدد
دست ما گیر از کرم،‌‌‌ای معتمد

هر چه باشد در دلم، وقف شماست
این دل شیدا اسیر کربلاست

هر کجا باشم دلم مشهد بُوَد
تا دم آخر به یادت لب گُوَد

پس بگیر این شعر آخر را رضا
هدیه‌ای ناقابل از دل، با صفا
ای رضا،‌‌‌ای بحر احسان بی‌کران
نور تو آید ز عرشِ جاودان

قبله‌گاه عاشقان در مشهدی
هم ضیافت، هم شفا، هم سرمدی

هر که شد مهمان تو، صاحب‌دل است
چون کَرَم‌های تو بی‌مشکل است

در حریمت راز دل پیدا شود
قطره‌ای با لطف تو دریا شود

ضامن آهوی وحشی گشتی‌ ای
محرم اندوه هر دل‌بسته‌ای

هر غریبی را تو هستی سرپناه
از نگاهت می‌چکد لطف و نگاه

دست تو گیرد یتیمان را ز خاک
مرقدت باغ بهشت و لاله‌ناک

مشهد تو سرزمینی از دعاست
مرقدت آیینه‌ی روی خداست

گاه با مهدی سحر راز و نیاز
گه به دل‌ها هدیه‌ای از سوز و ساز

ای امام هشتمین،‌‌‌ای نور ناب
در دل هر شیعه‌ای، عشقی مذاب

در دل طوس، جان‌ها آرمیده است
هر که در این خاک، عاشق، دیده است

سر به دامان کرامت می‌زند
در حریم تو هر دل شادیده است

در صحن و سرا، سکوتی پر از نور
طواف‌گر، به شوق زیارت، در دستور

کعبه‌ی دل‌ها، در این مکان است
در کنار مرقدت، راز نهان است

راه بهشت، از این جا می‌گذرد
دل‌ها در این سرزمین، شاد می‌پرد

دست تو باز، به سوی اهل نیاز
پناه‌گاه هر دل شکسته و دراز

همچو آبی که ز دل چشمه‌ها رود
دست تو از زخم‌ها شفا دهد به‌جود

ای رضا،‌‌‌ای سرچشمه‌ی عشق و نور
در کنار تو هر دل، آرام و پرزور

هر که در این مکان قدم می‌گذارد
شادی و نور در دل می‌کارید

در میان قبر و گنبدت است آسایش
هر که به این جا رسد، یافت رهایی

تویی که با دست کریمت، هر دل
بخشی از خود به دست آورد به دل

شافع محشر و رفیق فقیر
شفاعتت همچو خورشید و مه‌گیر

در زیر گنبدت دل‌ها باز می‌شود
هر چه غم‌هاست، در آغوش تو پنهان می‌شود

چه خوش است در جوار تو زندگی
هر که تو را یابد، گوید: "این‌جا بهشتی است"

ای امام مهربانی‌ها و کرم
در کنار تو، هر دل پیدا کند هم‌دم

امید زائران به درگاه توست
جان و دل هر مسلمان، در برگاه توست

هر که از تو بهره‌ای گیرد، شفا
دست و دلش از مهر و عشق پر و صفا

آفتاب فضل تو درخشید و تابید
در دل شب‌های تاریک، روشنی دادید

در طوس، درختان عشق ریشه دوانند
بر سر چشمه‌ی وصالت، گل‌ها شکوفا می‌زنند

تو که در عالم، صدای دل را شنیدی
هر چه در دل‌هاست، به بخشایش رسیدی

دل به دل می‌رسانی، پیغام رضای
عشق تو جاودانه، در دل‌ها پایدار است

با قدم‌هایت در این سرزمین
راه نورانی می‌سازی برای تمام دین

در کنار تو، همگان آرامش یابند
تا ابد از دست تو، برکت‌ها چشیده‌اند

ای که در قلب هر مسلمان جا داری
یاد تو در دل‌ها، همیشه به‌خاری

در حریم تو شفا می‌آید از هر جا
دست تو بندگان را برده است از هر بلا

در دل طوس، روشن است مهتابی
که نیاکان و زائران تو را ستایند و تبابی

ای که در مرقدت درمان هر درد است
در دل‌هایت، هر غم درمانش جاودانه است

هر که تو را بخواند، باز می‌آید
با دعای تو، شفیعی تازه می‌سازد

ای رضا،‌‌‌ای پناه هر غم‌زده
در کنار مرقدت دل شاد و دیده

در میان صحن تو هر دل آرام
فقط در حضور تو بر‌می‌خیزد، تمام

آنکه به طوس آمد، از عالم جدا شد
هر غم و رنج دلش به سوی بهشت شد

با نگاهت دل‌ها پر از امید است
در مرقد تو، به‌جای هر دل، کمال است

ای امام،‌‌‌ای که از علم تو نور است
در دل همه جان‌ها، عشقت فروغ است

به حضورت دل‌ها بی‌قرار است
در کنار تو همه غم‌ها در امان است

در این معبر عشق، هر زائر خوشحال است
سایه‌ی الطاف تو از آن تا ابد برقرار است

مرقد تو تا ابد، آغوشی باز است
برای هر دلی که در جستجوی راه است

ای رضا،‌‌‌ای سَرور درگه لاهوت
هم تویی مَظهر جلوه‌ی مُلک و سُبُط

هم تویی حجت خالق بر زمین
شمع جان، مشعل نور یقین

چشم‌ها با دیدنت روشن شود
دردِ دل با نام تو ایمن شود

هر که درگاه تو را بوسیده است
گنجِ آرامش دل را دیده است

جلوه‌ی الطاف تو، بی‌انتهاست
هر کجا باشی، همان‌جا کربلاست

روضه‌ات باغ بهار انبیاست
در دل آن هر دعا مستجاب است

با نسیم مرقدت آرام جان
می‌شود دل ساکن طوفان و فغان

هر دلی با تو چراغی برگرفت
از صفای عشق تو رنگی گرفت

ای شفیع روز رستاخیز ما
ای امید هر شب تاریکِ ما

در مسیرت قافله‌سالار عشق
روشنی‌بخش شب و بیدار عشق

هم تویی تفسیر قرآن خدا
نور تو پیچیده در دارالشفا

در دل آیینه‌ی عرفان تویی
سایه‌بان خلق و درمان تویی

هر غریبی، چون به تو آورد رو
دید مهر تو فراگیر است و خو

در حریم تو چه زیبا نغمه‌هاست
دل همان دم بی‌خبر از غصه‌هاست

همچو خورشیدی که بر دل می‌تافت
نور تو در ظلمت ما می‌شتافت

در رهت جان و دلم قربان شود
هر چه دارم در رهت آسان شود

هر که آمد سوی درگاهت رضا
برد از آن‌جا خوشه‌ای از کیمیا

بارگاهت آشیان عاشقان
در طوافش دل کند از جسم جان

شعر گفتن بی تو بی‌مفهوم بود
با تو معنا یافت و منظوم بود

عشق تو سرمشق دفترهای دل
روشنی‌بخش شب یلدای دل

در پناهت چون رسد روح حزین
می‌کشد فریاد از عمق یقین

گر چه دوریم از آن صحن و سرا
دل پر از شوق تو دارد،‌‌‌ای رضا

دل به ذکر نام تو آرام شد
اشک ما مرهم هر آلام شد

هم تویی درمان هر بیمار دل
هم تویی غم‌خوار هر افکار دل

در جوار تو، بهشت است این زمین
برکشت از توست،‌‌‌ای آرام‌بین

باد می‌بوید نسیم مرقدت
چشم می‌گرید برای منظرت

کودک و پیر و جوان، درمانده‌اند
لیک با یک یا رضا برخاسته‌اند

هر دلی کاندر رهت افتاده است
همچو مجنون در وفا آزاده است

دل به درگاهت چو بسته پر زند
در دل شب ناله‌اش از سر زند

هر چه هستم، از تو دارم،‌‌‌ای کریم
درگهت مأوای قلب بی‌نسیم

تا سحرگاهان دلم گریان توست
این دل سرگشته مهمان توست

جان فدای گام‌های زائرت
اشک چشم عاشقانت، گوهر است

ای که دریای کرم در دست توست
عفو تو بالاتر از آن خواست توست

از رضا آموختم مهر و وفا
شد دلم گرم از صفای این ضیا

هر چه گویی، گوش جان فرمان‌برد
قلب عاشق، جز برایت سر نسپرد

کعبه‌ی دل‌های ما صحن تو شد
چشمِ جان از خاک تو روشن شود

دل که با یاد تو آید به سخن
می‌شود لبریز از راز کهن

ای که در آغوش تو آرام جان
می‌رسد هر عاشقی با صد فغان

هر چه از وصف تو گوییم، کم است
چون کلام عشق، بالاتر ز رقم است

تشنه‌ام، سیراب کن‌‌‌ای چشمه‌ات
تا بمانم جاودان در دایره‌ات

بر لبم «یا ضامن آهو» نشست
در دلم دریای اشک و آه هست

گرچه دورم، عاشقم بر مرقدت
می‌زنم دل را به خاک مقدمَت

از کرم لبریز سازم جان خویش
با نگاهت پاک گردم بیش و بیش

از رضا گفتم، دل از خود رسته شد
شعر من بی‌اختیار، پیوسته شد
ای رضا،‌‌‌ای بحر احسان بی‌کران
نور تو آید ز عرشِ جاودان

قبله‌گاه عاشقان در مشهدی
هم ضیافت، هم شفا، هم سرمدی

هر که شد مهمان تو، صاحب‌دل است
چون کَرَم‌های تو بی‌مشکل است

در حریمت راز دل پیدا شود
قطره‌ای با لطف تو دریا شود

ضامن آهوی وحشی گشتی‌ ای
محرم اندوه هر دل‌بسته‌ای

هر غریبی را تو هستی سرپناه
از نگاهت می‌چکد لطف و نگاه

دست تو گیرد یتیمان را ز خاک
مرقدت باغ بهشت و لاله‌ناک

مشهد تو سرزمینی از دعاست
مرقدت آیینه‌ی روی خداست

گاه با مهدی سحر راز و نیاز
گه به دل‌ها هدیه‌ای از سوز و ساز

ای امام هشتمین،‌‌‌ای نور ناب
در دل هر شیعه‌ای، عشقی مذاب

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 89
  • بازدید کننده امروز : 90
  • باردید دیروز : 8
  • بازدید کننده دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 178
  • بازدید ماه : 117
  • بازدید سال : 5357
  • بازدید کلی : 5382
  • کدهای اختصاصی