باسمه تعالی
شهادت زبان
شهادت چو گردد به لب، جاگزین
درختِ وجودت شود یاسمین
زبانی که گوید ز حق، روشنی
بپاشد به دل، نورِ مهرآفرین
شهادت قلب
دلی کز تو لبریز شد از وقار
گواهی دهد چون درخت بهار
اگر عشق حق در دلت ریشه کرد
گواهی دهد بر جمال قرار
شهادت چشم
نگاهت چو خورشیدِ هستی، ظهور
به چشمم نشسته ز لطف و سرور
که هستی تویی، جز تو هر چیز، وهم
شهادت دهد دیدهام در حضور
شهادت گوش
ز وحی تو جانم به آرام شد
دلم با نوای تو همگام شد
شهادت دهد گوش من بیریا
که جز یاد تو، نغمهها رام شد
شهادت اعمال
اگر فعلِ ما شد گواهِ خدا
نهالِ حیات از عطایش بهپا
اگر جز به فرمان او کس نرفت
جهان پر شود زین فروغِ بقا
شهادت روح
ز اشراق جانم، یقینم بجاست
که روح از تو دارد حیات و بقاست
شهادت دهد روح من بر تو عشق
که جز تو همه سایهای بر فناست
شهادت وصال
وصالت به جانم بقا میدهد
وجودم ز عشقت جلا میدهد
شهادت دهد لحظهی دیدنت
که این دل به جز تو ندا میدهد
سرایندن
دکتر علی رجالی
۱۴۰۳/۱۱/۳۰